eitaa logo
طبیب ܢܚ݅و (طب و ࡅ߳ܩܥ‌‌ܔ ߊ‌ܢܚܠߊ‌ܩی)
2.1هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
624 فایل
ثبت سفارش: @HALEHOLA_124 🛒هلـہ هـولـہ بابرکت (طبیب ܢܚ݅و) https://eitaa.com/halehola_babarkat طبیب ܢܚ݅و²(نسخـہ هاے طبے) https://eitaa.com/Tabib_sho طبیب ܢܚ݅و³ (ܟܿܝ̇ܥ‌‌وߊ‌نہ😃) https://eitaa.com/Tabib3_Khandevane 👇طبیب ܢܚ݅و( طب و ࡅ߳ܩܥ‌‌ܔ ߊ‌ܢܚܠߊ‌ܩی)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 چون‌تشنگےبرامام‌ویارانش‌سخت‌شد،یکی‌ازاصحاب حسین(؏)بہ‌نام‌ کہ‌مردی‌زاهد بودبہ‌حسین(؏)عرض‌کرد: یابن‌رسول‌الله!....اجازه‌بده‌نزدابن‌سعدبروم‌وبا اودرباره‌ آب‌سخن‌بگویم؛شایدازاین‌مخالفت‌برگردد. همدانےبرعمرواردشدوسلام‌نکرد،عمرگفت: ای‌همدانے! مگرمرامسلمان‌ندانی‌کہ‌سلام‌ندادی؟! همدانیدرجواب‌گفت: اگرچنان‌کہ‌می‌گویی‌مسلمان‌بودی،پس‌چرابرعترت پیامبرﷺشوریده‌وتصمیم‌بہ‌كشتن‌آن‌هاگرفتہ‌ای‌وآب‌ فرات‌راكہ‌حتی‌حیوانات‌این‌وادی‌ازآن‌می‏‌نوشندازآنان‌ مضایقہ‌می‌‏كنی؟وگمان‌بری‌کہ‌خداورسولش‌رامی‌شناسی! عمربن‌سعدسربہ‌زیرانداخت‌وگفت: ای‌همدانے! من‌می‌‏دانم‌كہ‌آزاردادن‌بہ‌این‌خاندان‌حرام‌است،من درلحظات‌حساسےقرارگرفتہ‌ام‌ونمی‌‏دانم‌بایدچہ‌كنم؛ آیاحكومت‌ری‌رارهاكنم،حكومتی‌كہ‌دراشتیاقش‌ می‌‏سوزم؟ ویادستانم‌بہ‌خون‌حسین‌آلوده‌گردد،درحالی كہ‌می‏‌دانم‌كیفراین‌كارآتش‌است. ای‌مردهمدانے! حكومت‌ری‌بہ‌منزلہ‌نورچشمان‌من‌است‌ ومن‌درخودنمی‏‌بینم‌كہ‌بتوانم‌ازآن‌گذشت‌كنم زیدبن‌حصین‌همدانے بازگشت‌وماجرارابہ‌عرض‌امام‌ رساندوگفت: .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علےاکبرازخیمہ‌گاه‌خارج‌شد.پیش‌پدرآمدوگفت: پدر! اکنون‌اجازه‌بده‌تامن‌بروم‌بجنگم‌وجانم‌راقربانت کنم. هیچ‌مقاومتی‌نکردوبہ‌اواجازه‌داد! این‌دیگراصحاب‌وبرادرزاده‌وخواهرزاده‌نیست‌کہ‌امام‌بہ‌ اوبگویدنرو،بایست؛این‌پاره‌ی‌تن‌وپاره‌ی‌جگرخوداوست! این‌انفاق‌امام‌حسین‌علیہ‌السلام‌است؛ این‌اسماعیل‌حسین‌است‌کہ‌بہ‌میدان‌میرود. امام‌حسین‌نگاهی‌ازروی‌نومیدی‌بہ‌قدّ وقامت‌علےاکبر انداخت.گفت: خدایا! خودت‌شاهدباش.جوانی‌رابہ‌جنگ‌وبہ‌کام مرگ‌فرستادم‌کہ‌ازهمہ‌ی‌مردم،شبیہ‌تربہ‌پیغمبرﷺبود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الله اکبــــــــــر اکبـــــــــرم از اسب افتاد آیینــــــــه‌ی پیغمبـــــــــرم از اسب افتاد دلگـــــرمی اهل حـــــــــرم از اسب افتاد یاریگـــــــــرم بال و پـــرم از اسب افتاد با رزم خــــــــــود یادآور جــنگ علی شد از رنگ هـــا آزاد و همـــــــــرنگ علی شد فـــــــــریاد او بر دشمـــن آهنگ علی شد زینب نگاهش کــــــــــرد دلتـنگ علی شد با فـــــــرق خونین بر زمین افتاد ای وای هرکس هر آنچه داشت زد ای داد ای وای مرغ و قفس، تیــر و کمان، صیاد ای وای جسمش شبیـه برگـــــــــها در باد ای وای آن یک لگـــــــد بر قامتش با کینه می زد از سوز بغض و عقـــده ای دیرینه می زد رجاله ای با نیـــــــزه اش بر سینه می زد نامــــــرد دیگــــــر سنگ بر آیینه می زد بر این بدن صد ضــربه‌ی شمشیر خورده بسیــــــــــار از دست سواران تیر خورده از گرگ ها زخـــــــم زیاد این شیر خورده در آن میــــــــان حتی عصا از پیر خورده حــــــــالا برای بردن اکبــــــــر بیــــــایید سختست حمـــــــــل لالــه‌ی پرپر بیایید با یک عبا همــــــــــراه همدیگـــــر بیایید درمـــــــــانده ام من پای این پیکر بیایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ۹ ❗️ ودرآن‌چادر کسےنبودکہ‌آزمون‌آخرراباختہ‌باشد! کسےنبودکہ‌بوی‌بهشت‌رانشنیده‌باشد! اصلادرآن‌چادردیگرکسےنمانده‌بود! همہ‌یک‌نفربودند همہ‌ازخویش‌رهاشده‌باامام‌یکی‌شده‌بودند! چیزی‌نداشتندجزاو/کسےنبودندجزاو هیچ‌نبودندونوربودندهمہ.... آخرین‌آزمون‌امّا هنوزادامہ‌دارد.... درچادری‌دیگر!