باسیم‌های‌برق‌🚏🚧ڪوچہ‌پس‌ڪوچہ‌های‌نجف، باگُم‌شدن‌در وادی‌والسلام⚰بی‌دروپیڪر، باتوک‌توک‌سواری🏍خاطره‌دارم. با اظهارنظرهای‌بی‌سروتہ‌رُفقاڪہ‌زین یا آسیاسل،ڪہ‌ دست‌آخرهردوراهم📱میخریدیم‌وهیچڪدام‌آنتن‌ نمی‌دادورومینگ‌ایرانسلعزیز زحمت‌کنتورانداختن‌ سوبلہ‌ی‌قبض‌مان‌رامیکشیدهم‌خاطره‌دارم. من‌باچشماشون‌می‌گفتن یکی‌بردار،بابرچسب‌اسمامون‌ بادست‌خط‌های‌خرچنگ‌قورباغہ‌پشت‌گوشی‌هامون📲خاطره‌دارم. من‌باڪامیون‌موزی🚚ڪہ‌درمیدانثوره‌العشرین‌نجف، نمیدانم‌ازڪجاهرشب‌آن‌همہ موز🍌 می‌آورد ودانه‌دانه‌روی‌سرمردم‌میریخت،خوب‌خاطره‌دارم. باپیرمردی‌ڪہ‌یک‌دستہ‌ی‌عینڪش👴👓شڪستہ‌بود وترڪیب‌دمپایی‌وجوراب‌سفیدی🧦 ڪہ‌دیگرسفید نبود،خاطره‌دارم.

ای‌ باوفا جاموندم... مثلاتوقبول‌کردی،ڪولہ‌بارم‌ومن‌بستم مثلامن‌الان‌توی‌راه‌ڪربلا‌ھستم😭

نمی‌دانم‌شمابامبل‌های‌معمولانارنجۍخسته‌ی‌کناࢪجاده‌ خاطره‌داریدیانہ؟امامن‌با‌آنهاهم‌خاطره‌دارم. من‌بافنجان‌های‌چرڪ‌مرده‌ی‌قهوه‌ی‌☕️عربےوآن‌صدای‌ چیڪ‌چیڪ‌به‌هم‌خوردنشان‌خاطره‌دارم. باکوبیده‌های‌نصفه‌درسیخ🥩، بالگن‌های‌پرآبی‌ڪہ استکان‌های‌دهن‌زده‌بایک‌بارفرورفتن‌درمثلاتمیز میشوند،🥣 خاطره‌دارم. باصدای‌بلندگوےمرکزمفقودین‌ڪہ‌یک‌ریزروی‌مغززوار پیاده‌روی‌می‌کند،‌با⇩ سیده‌خدیجه‌الماجدی‌من‌اهالی‌البصرهخاطره دارم. باموتورسه‌چرخه های‌قرمز🏎،باون‌های‌دولاحساب‌کن‌ گاراژمرکزی‌ڪربلا،بارانندگی‌های‌خطرناک‌عراقی‌ها بدون‌گواهینامہ‌خاطره‌دارم🚌 باپیرزن‌های‌عرب👵🏼این‌اسطوره‌هاوسلاطین‌حفظ تعادل‌وآن‌ساک‌دستی‌روی‌سرشان‌خاطره‌دارم.👜 با‌نصف‌شکر،نصف‌چای‌عراقی‌درلیوان‌یک‌بارمصرف‌ که‌با‌وجودآن‌همه‌شکربازهم‌به‌تلخی‌می‌زندهم‌خاطره‌دارم. باسیگاردست‌همه‌بچه ها،🚬با‌تتوهای‌عجیب‌وغریب نوجوانان‌عراقی‌خاطره‌دارم. بانون‌ماهےشکل،باترکیب‌خیاࢪ🥒وگوجہ‌🍅وپیاز،با ڪباب‌ترکی‌وفلافل‌🥖های‌خوب‌مسیࢪخاطره‌دارم. من‌باتلّ‌پتووتشک‌های‌تہ‌موکب،باتلّ‌دمپایی‌های‌جلوی‌ حرم،باصف‌قرمه‌سبزی‌🍛جلوی‌تلّزینبیہ‌خاطره‌دارم.