eitaa logo
دعاهای حاجت روایی 🤲🤲🤲
940 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
198 فایل
سفارش قرائت قرآن و نماز اموات ودعاهای جهت روا شدن حاجات ،نمازهای مستحبی و سفارش نمازهای حاجت و همچنین دختران و پسران متدین جهت انتخاب همسر مناسب در ایتا پیام ارسال فرمایید ۰۹۱۹۵۴۲۶۲۷۶خانم اسماعیلی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
۵٣ روز مانده به عید غدیر ۶۶ روز مانده به محرم ١٠۴ روز مانده به اربعین
😉 سلام عزیران.😁 ممنون ک کانالمونو همراهی میکنید ازتون متشکرم🌷🌷🌷 خواستم راستش از شما و ادمینای عزیز ک وقت و زمان میذارید برای این کانال تشکر کنم😅🙃🙂 ان شاالله ک همه عاقبت ب خیر بشن.🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😇 بله عزیزم این اولین کتابی است ک الحمد الله در کانال گذاشته شده و اگر از اول بخونید میتونید با ما همراه بشید😇🌷
😇 چشم عزیزم. متوجه هستیم ک عده ای از عزیزان درگیر امتحانات هستند برای همین هم در روز پارت های کمتری قرار داده شده.😉 ان شاالله بعد امتحانات روال سریع تری خواهیم داشت😇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعاهای حاجت روایی 🤲🤲🤲
#پارت_115 پدرم را با آن وضع و و ناراحتی که دیدم شل شدم روی زمین نشستم. اشک می ریختم و می گفتم: باوگ
وقتی برای پاکسازی مین ها آمدند. برادرم رحیم و ابراهیم با صفر خوشروان همراه شدند. صفر خوشروان که می آمد با برادرهایم به تنگه می رفتند تا مین هارا پاکسازی کنند. هرروز که در آوه زین جمع می شدند تا بروند پاکسازی مردم برایشان صلوات می فرستادند. در اصل مین مارا بیچاره کرد، نه هواپیما. هرچه رحیم و ابراهیم و خوشروان و بقیه نیروها به بچه ها هشدار می دادند فایده نداشت. بچه ها وقتی چیز عجیبی می دیدند بر می داشتند و می رفتند به جاهای مختلف برای بازی و گرفتار مین و نارنجک می شدند. توی ده مردم مرتب مین پیدا می کردند یا روی مین می رفتند ک. اکثر بچه ها نمی توانستند مین را تشخیص دهند. جنگ بین ما و مین ها تازه شروع شده بود هربار روی مین می رفت. بیشتر و بیشتر دنبال مین ها می گشتند. صفر خوشروان جلوی همه نیروها شروع کرد به جستجو وخنثی کردن مین. دل شیر داشت و نترس بود. همه اش مشغول جنگ بود یا جمع کردن مین. آن روز را هیچ وقت از یاد نمی‌برم روزی که صفر خودش هم با مین شهید شد. وقتی صدای من بلند شد. فهمیدیم یک نفر دیگر شهید شده است. هراسان به سمت کوههای آوه زین دویدیم. یعنی چه کسی روی مین رفته بود؟ فهمیدیم که صفر خودش شهید شده است. مردی که تمام مین‌ها را خنثی کرده بود. باانفجار مین درهایش شهید شد. مردم همه گریه می‌کردند. رحیم برادرم هم گریه می کرد. رزمنده‌ها دور جنازه اش جمع شدند. مرد ها از زمین زن ها بیشتر گریه می کردند. جنازه اش را سریع از آنجا بردند. فردا شب برادرم برگشت او را به خانه آوردم و پرسیدم چطور صفر خوشروان رویی مین رفت؟ رحیم کرده بود با بغض و گریه تعریف کرد که آن روز قرار بوده از پشت تپه ابروی جاده را پاکسازی کند به جاده ای برای پیشروی به سمت دشمن درست کنند. صفر خوشروان به برادرم گفته بود که این قسمت مین ضد تانک دارد و با بلدوزر مین‌ها را در بیاورند. برادرهایم با صفر خوشروان مشغول درآوردن مین شدند. صفر خوشروان دنبال نیروهای خودی می رود ناگهان یکی از بچه های خودی روی مین می‌رود. و راننده بلدوزر هم گفته دیگر ادامه نمی دهد. برادرهایم دو سنگر داشتند یکی در گرچی و دیگری در آبرویی. سوله ای داشتند که حدود ۸۰ نفر در آن بودند. برادرهایم سنگری درست کرده بودند با خاک و گونی های شین و چیلی تا داخل سوله نروند. صفر خوشروان برگشته وقتی فهمید راننده بلدوزر ترسیده چیزی نگفت. گفت خودمان ادامه می دهیم اشکال ندارد. با یک فلاسک آب یخ رفته‌اند برای ادامه کار. صفر خوشروان مین هایی را که پیدا می‌کرد روی هم جمع کرده بود. نیروهای ارتشی گفته بودند بگذارید این ها را با گلوله منفجر کنیم اما صفر خوشروان قبول نکرده. گوشه ای نشسته بودند و همراه بقیه نیروها گیلاس خورده بودند. و بعد ادامه داده بودند. سپاه مرجانی و جهانگیر مرجانی و شیرزادی هم با او بودند به آنها گفته بود بروید توی سنگر پرسید بودند چرا؟ گفته بود می خواهم این مین ها را خنثی کننده خطرناک است شما ها زن و بچه دارید در همین حین میم توی دست و شکم صفر خوشروان منفجر شده بود. ترکش ایم این به دست یکی از همراهان شان خورده بود. دست صفر خوشروان از تنش جدا شده بود. دوستان صفر شیون و واویلا سردادند. برادرم می‌گفت دست خوشروان از بدنش جدا شد و روی زمین افتاد. توی ده شیون و واویلا بود. رزمنده ها و برادرهایم همراه جنازه رفتند جنازه را جدا و دستش را جدا بردند. همه ناراحت بودند. او را بردند که در ویژنان خاک کنند وصیت نامه سفر را که از جیبش در آوردند و خواندند فهمیدند که نوشت او را در گیلان غرب یا کاسه گران پیش علی اکرم پرما که دوستش بود خواب کنند. صفر خوشروان را در گیلان غرب خاک کردند. ادامه دارد..
دعاهای حاجت روایی 🤲🤲🤲
#پارت_116 وقتی برای پاکسازی مین ها آمدند. برادرم رحیم و ابراهیم با صفر خوشروان همراه شدند. صفر خوشر
یکی از خانواده ی فریدونی فوت کرده بود. از تمام دهات و مطایفه ها برای مراسم به گور سفید آمده بودند.ده شلوغ بود.همه به قبرستان رفتیم تا جنازه را خاک کنیم.حدود دویست ها ماشین آمده بود. همه دلهره داشتیم که نکند هواپیماهای عراقی سر برسند. وقتی جنازه را خاک کردیم،به طرف آبادی برگشتیم.من زود تر به منزل صاحب عزا رسیدم.دم در ایستادم.رسم بود بایستیم تا صاحب عزا بیایند و بعد همه با هم داخل خانه شویم. چادرم را زیر بغل زدم و به طرف جاده نگاه کردم.ماشین ها به طرف خانه می آمدند.قبرستان آن سمت جاده بود و روستا این طرف جاده. یک ماشین نیسان وانت که عده ی زیادی رویش نشسته بودند.به سمت خانه ی صاحب عزا می آمد.زن و مرد پشت نیسان ایستاده و نشسته بودند.بیشتری ها زن بودند. ماشین نزدیک شد و نزدیک خانه دور زد بایستد که یک دفعه زیر آن مین ترکید و صدای وحشتناکی بلند شد.تایر ماشین روی مین ضد تانک رفته بود. نگاه کردم؛تمام کسانی که پشت نیسان نشسته بودند.توی آسمان بودند تکه تکه بودند.وانت نیسان هجده نوزده نفر مسافر داشت .مردم توی هوا،مثل گردبار چرخ می خردند و روی زمین می افتادند. باورم نمی شد زنی با اسم حمیده و دخترش کافیه که جوان بود،توی هوا داشتند چرخ می خوردند.چیزی را که می دیدم،نمی توانستم باور کنم.انگار با گردباد بود که می آمد و مردم توی آن چرخ می خوردند. به صورتم کوبیم و دویدم،چند نفر شهید شده بودند.رفتم سراغ زن هایی که زخمی بودند. همگی روی زمین افتاده بودند اما به می کردند. مردم همه به طرفشان می دویدند. بین آن ها خیلی ها را شناختم. اول از همه،ریحان زن قهرمان را شناختم و به سینه کوبیدم.پاهایش به شدت آسیب دیده بود. جوی خون راه افتاده بود.تکه های بدن آدم ها این طرف و آن طرف افتاده بود تا آن موقع چنین صحنه ای ندیده بودیم . دختری بود که دستش قطع شده بود.وقتی او را بلند کردم،دستش به کناری افتاد.زن ها کنار دیوار بودند و جیغ می کشیدند .می خواستم زخمی ها را بگذارم توی ماشین.طوری زخمی بودند که نمی شد بلندشان کرد. ترسیده به جاده ،خیلی از زخمی ها فوت کردند. زخمی ها را رساندند شهر تا معاینه شوند.وباز هم مراسم عزا داری و خاکسپاری شروع شد.تمام روستا سیاه پوش شده بود.ریحان یک ماه بیمارستان بود.پاهایش به شدت آسیب دیده بود.تکه های مین در در بدنش فرو رفته بودند.او را با بدن زخمی بر گرداندند ادامه دارد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان عزیز
میخوام امشب دلتونو روانه یه جایی کنم..