دعاهای حاجت روایی 🤲🤲🤲
#پارت-نهم😍😍 چم امام حسن،جای قشنگ و آبادی بود. پر بود از درخت خرزهره که گل های صورتی داشت🌸. و چشمه
#پارت_دهم
قورباغه ها🐸 را می زدیم آنجا یک عالمه قورباغه🐸 داشت که صدای قور قور شان بلند بود.
خوشحال بودم. چم امام حسن جای زیبایی بود هیچ وقت اینطور جایی را ندیده بودم.
بعد زن دایی ام گفت:چنگیر جمع کنیم چنگیر چیزی شبیه صدف 🐚بود در میان شنهای ته آب💦.
زن دایی هایم می گفتند: توی آب💦 چنگ بیندازید اگر چنگیر دستتان آمد حتماً آرزویتان برآورده میشود.
آستین لباس کردی ام را بالا زدم و توی آب💦 رفتم.
چشمهایم👀 را بستم و چنگ انداختم چیزی شبیه چنگیز توی دستم آمد مشتم✋ را به طرف زن دایی ام دراز کردم.و نشانش دادم. پرسیدم: «چنگیر همین است؟»
گفت:نه.. دوباره دستت را توی آب کن و بگو پری پری دالگمی... پری پری دالگمی.. فرشته کمک می کند. چنگر به دستت بیاید.
چنگ توی آب💦 انداختم و گفتم: «پری پری دالگمی.»
دستم را جلوی زن دایی ام بازکردم، گفت: «خودش است! » 😍
به بچه ها نشان دادم و گفتم ببینید من چقدر چنگیر جمع کردم باورشان نمی شد! ☹️این همه داشته باشم دستم پر از چنگیر بود. مرتب می خواندم پری پری دالگمی... بچه ها می خندیدند😅 و می گفتند قبول نیست دست فرنگیس بزرگ است دست ما کوچک است. میخندیدم و با شادی جواب میدادم خوب می خواستید دست شما هم بزرگ باشد. ببینید من چقدر جمع کردم. با بچه ها توی چشمه ❄️شروع به هل پرکی کردیم.
دایی ام مرتب سفارش میکرد که مواظب باشیم. من هی میگفتم: «خالو، تماشا کن.»😊
دوست داشتم دایی ام ما را نگاه کند و ببیند چقدر خوشحالیم میخندیدم😅 و جیغ می کشیدم🤭.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/joinchat/3277717555Cfd81cd49e3