eitaa logo
دعاهای حاجت روایی 🤲🤲🤲
938 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
198 فایل
سفارش قرائت قرآن و نماز اموات ودعاهای جهت روا شدن حاجات ،نمازهای مستحبی و سفارش نمازهای حاجت و همچنین دختران و پسران متدین جهت انتخاب همسر مناسب در ایتا پیام ارسال فرمایید ۰۹۱۹۵۴۲۶۲۷۶خانم اسماعیلی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
دعاهای حاجت روایی 🤲🤲🤲
#پارت_دهم قورباغه ها🐸 را می زدیم آنجا یک عالمه قورباغه🐸 داشت که صدای قور قور شان بلند بود. خوشحال
آن روز مثل این بود که توی بهشت🌳 باشم. وقتی وسایل را جمع کردیم. برگردیم دلم گرفت. به شیشه عقب جیپ🚗 چسبیدم و به چم امام حسن نگاه کردم. خوابی بود و رفته بود. توی ماشین🚗 چند بار خوابیدم😴 و بیدار شدم وقتی چشم باز کردم همه جا تاریک 🌑 بود و به آوه زین رسید بودیم. پدرم تا مرا دید، بوسید. دست به صورتم کشید و با همان دست، به صورت خودش کشید صلواتی داد و گفت:«روله، زیارت قبول» اشک😢 ازروی ریش های بلندش تا پایین ریخت، یک لحظه دلم سوخت😢 با خودم گفتم: «کاش کاکه هم همراهمان آمده بود.» آن روز آن روز بهترین روز زندگیم بود. ده ساله بودم. توی خانه🏠 مشغول کار بودم. که صدای پدرم آمد. یا الله میگفت. فهمیدم میهمان داریم زود به مادرم خبر دادم. مادرم سربندش را مرتب کرد و آمد توی حیاط. دو تا مرد با پدرم وارد خانه🏠 شدند که تا آن موقع ندیده بودشان. غریبه بودند. یواشکی از پدر پرسیدم:«اینها کی هستند؟» خندید🙂 و گفت: «از فامیل ها هستند منتی ها تو تا حالا آنها را ندیده ای» پرسیدم: «مال کدام ده هستند؟ » دستش را دراز کرد، طرف دور ها و جواب داد از عراق آمده اند. نمی دانم چرا آن روز پدرم موقع حرف زدن با من مرتب لبخند می زد. 🙂 شب مادرم مرغی🐓 را سر برید🐔. و غذا درست کرد. دوتامرد 👥مهمان تا آخر شب با پدرم مشغول صحبت🗣 بودند. یواشکی صحبت می کردند و گاهی زیر چشمی به من نگاهی می انداختند. صبح که بلند شدم. مادرم داشت کره، شیر🥛، پنیر🧀 روی سفره میگذاشت. ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/3277717555Cfd81cd49e3