eitaa logo
تدبر حسینی
238 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
116 فایل
مباحث تدبر استادضرابی "تدبردر کلمات قصار امام حسین علیه السلام _ " محرم ۱۴۴۲ "وتدبر در کلمات ائمه اطهار علیهم السلام" جلسات تدبر در قران استادضرابی که بین سالهای ۷۹ تا ۹۹ ضبط شده و به لطف الهی ادامه دارد ... ارتباط با ادمین : @z_ziaie
مشاهده در ایتا
دانلود
.══💠 ⃟⃟ ⃟❀ ﷽ ❀ ⃟⃟ ⃟💠══ (علیه السلام) 9️⃣ 💠۴): در سلام به آن حضرت می‌گوییم : السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا العَلَمُ المَنصُوبُ.. وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الوَاسِعَة. 🔰(مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت آل یاسین) سلام بر تو‌ ای پرچم افراشته… و فریادرس و رحمت بیکران. ✅محدث نوری از عبد صالح سید احمد رشتی موسوی (تاجری از اهالی رشت) چنین نقل کرده است: 🔹 در سال 1280 ق به قصد حجّ خانه خدا از رشت به تبریز آمدم، ولی چون قافله‌ای نبود متحیّر ماندم تا اینکه سه نفر از تجّار تبریز با من همراه شدند و به اتفاق حرکت کردیم. در یکی از منازل حاجی جبّار جلودار نزد ما آمد و گفت: این منزل که در پیش داریم ترسناک است، قدری زود بار بردارید که به همراه قافله باشید. (چون در سایر منازل، غالبا از عقب قافله به فاصله می رفتیم) پس، تقریبا دو ساعت و نیم یا سه ساعت مانده به صبح به اتفاق حرکت کردیم. 🔹حدود نیم فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که هوا تاریک شد و برف باریدن گرفت به گونه‌ای که رفقا هر کدام سر خود را پوشاندند و تند راندند و من هر چه تلاش کردم نتوانستم با آنها بروم و تنها ماندم. پس از اسب پیاده شدم و کنار راه نشستم و خیلی ناراحت و نگران بودم. 🔹با خود فکر کردم که در همین جا بمانم تا صبح شود و سپس به منزل سابق برگردم و با همراهی چند نفر نگهبان حرکت کرده خود را به قافله برسانم. در آن حال در برابر خود باغی دیدم و باغبانی که بیلی در دست داشت و بر درختان می زد که برف آنها بریزد. جلو آمد و فرمود: تو کیستی؟ گفتم: رفقایم رفتند و من ماندم! راه را نمی‌دانم، گم کرده ام! به زبان فارسی گفت: بخوان تا راه را پیدا کنی. مشغول نافله شدم. پس از اتمام دوباره آمد و فرمود: نرفتی؟! گفتم: و الله راه را نمی‌دانم! فرمود بخوان!.. من جامعه را حفظ نداشتم و تاکنون حفظ ندارم [ولی] از جا برخاستم و جامعه را تا آخر از حفظ خواندم باز آمد و فرمود: نرفتی؟ هستی؟! بی اختیار گریه ام گرفت، گفتم: هستم؛ راه را نمی‌دانم! فرمود: بخوان! و عاشورا را نیز حفظ نداشتم و تاکنون ندارم. پس برخاستم و مشغول زیارت عاشورا شدم و از حفظ با تمام لعن و سلام و دعای علقمه خواندم. دیدم باز آمد و فرمود: نرفتی؟ هستی؟! گفتم: نه! هستم تا صبح. فرمود: من، الان تو را به قافله می رسانم. رفت و بر الاغی سوار شد و آمد و فرمود: به ردیف من سوار شو! سوار شدم و عنان اسب خود را کشیدم ولی حرکت نکرد. فرمود: جلو اسب را به من بده! دادم؛ عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد و اسب [این بار] در نهایتِ تمکین، متابعت کرد. پس دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود شما چرا نافله نمی‌خوانید؟! نافله، نافله، نافله! سه مرتبه فرمود: و باز فرمود: شما چرا عاشورا نمی‌خوانید؟! عاشورا، عاشورا، عاشورا! سه مرتبه. و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمی‌خوانید؟! جامعه، جامعه، جامعه! …. 🔹 ناگهان فرمود: آنها رفقای شمایند که در لب نهر آبی فرود آمده اند و مشغول وضو به جهت نماز صبح بودند. پس من از الاغ پایین آمدم که سوار اسب خود شوم، و نتوانستم. پس آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و مرا سوار کرد و سر اسب را به سمت رفقا برگردانید. من در آن حال به خیال افتادم که این شخص که بود که به زبان فارسی حرف می زند و حال آنکه زبانی جز ترکی و مذهبی غالباً جز عیسوی در آن حدود نبود! و چگونه به این سرعت مرا به رفقای خود سانید؟! پس در عقب خود نظر کردم هیچ کس را ندیدم و از او آثاری نیافتم، پس به رفقای خود ملحق شدم. 🔰 (نجم الثاقب، ص 601، حکایت 70.) 🔰استادضرابی / اسفند ۱۴۰۱ ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ عجل الله تعالی فرجه الشریف =====🍃❄️🍃===== @Tadaborehussaini
⛈وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ ... و به خاطر شما باران فرو مى‏ريزد 🌿به شوق خالق حضرت هادی علیه السلام 🌱☀️یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم داشتم کنج حرم را می خواندم 🌱☀️از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکمات کلمات تو مسلمانم کرد 🌱☀️کلماتی که همه بال و پر پرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است 🌱☀️کلماتی که پر از رایحهً غار حراست خط به خط جامعه آیینهً قرآن خداست 🌱☀️همهً عمر دمادم نسرودیم از تو قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو 🌱☀️شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو 🌱☀️دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد 🌱☀️بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم 🌱تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران 🌱☀️نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران 🌱☀️ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم، ای باران 🌱☀️پسر حضرت دریا! دل مارا دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران 🌱 قسمت چشمان عطش خیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران 🦋بخشی از شعر زیبای سیدحمیدرضا برقعی در وصف امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه کبیره یاعلی مدد @Tadaborehussaini
⛈وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ ... و به خاطر شما باران فرو مى‏ريزد 🌿به شوق خالق حضرت هادی علیه السلام 🌱☀️یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم داشتم کنج حرم را می خواندم 🌱☀️از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکمات کلمات تو مسلمانم کرد 🌱☀️کلماتی که همه بال و پر پرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است 🌱☀️کلماتی که پر از رایحهً غار حراست خط به خط جامعه آیینهً قرآن خداست 🌱☀️همهً عمر دمادم نسرودیم از تو قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو 🌱☀️شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو 🌱☀️دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد 🌱☀️بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم 🌱تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران 🌱☀️نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران 🌱☀️ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم، ای باران 🌱☀️پسر حضرت دریا! دل مارا دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران 🌱 قسمت چشمان عطش خیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران 🦋بخشی از شعر زیبای سیدحمیدرضا برقعی در وصف امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه کبیره یاعلی مدد @Tadaborehussaini