🌸🍃﷽🌸🍃
🔻ایمان و امنیّت🔻
✍ تمامِ قرآن بهانه است برای #ایمانِ ما..
#ایمان 👈 از ریشهی «اَمن» است، و معناش امنیّت و دلارامی (در مقابل دلشوره) است... اَمن، اَمان، امنیّت..
❌ کسی که آرام نیست، و در باورهاش احساس امنیّت نمیکنه #مومن نیست، و گرهی در کارش وجود داره.
قرآن کریم، به صراحت از مسلمانانِ مدّعی میخواد که ادّعای #ایمان نکنند:👇
🕋 قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا، وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ. (حجرات/۱۴)
💢 بگو: «شما #ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید #اسلام آوردهایم. زیرا هنوز #ایمان واردِ قلبهای شما نشده است.»
✅️ #دینداریِ ما باید طوری باشه که دلآرام باشیم، نه آشفته و درگیر:👇
☜ هم خودمون احساسِ امنیّت کنیم، هم دیگران از #ایمانِ ما احساسِ امنیّت کنند.
☜ هم با خودمون درگیر نباشیم، هم با دیگران وارد درگیری نشیم.
☜ هم خودمون پریشان نباشیم، هم جهانِ پیرامونمون رو پریشان نکنیم..
▪ همون چیزی که پیامبر اکرم(ص) فرمود که دیگران از دست و زبانِ ما در امان باشند:
👈 سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ یَدِه.
(بحار الانوار، ج ۱، ص ۱۱۳).
▪ و باز همان حضرت فرمود:
👈 ألَا أُنَبِّئُکُمْ لِمَ سُمِّیَ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً، لِإِیمَانِهِ النَّاسَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ.
آیا به شما بگویم که چرا #مومن، مومن نامیده شد؟!
برای اینکه جان و مالِ مردم از دستِ او در امان است.
(علل الشرائع: ۲۱۹)
▪ امیرالمومنین علی (ع) هم به بیانِ دیگهای فرمود:
👈 اكمَلُكُم ايماناً، أحسَنُكُم خُلقاً.
كاملترينِ شما از نظرِ #ایمان، نيكوترينِ شما از نظرِ #اخلاق است.
(بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۳۸۷).
☝️ اگر زندگیِ ما اینطوری بود، #ایمان واردِ قلبِ ما شده، وگرنه یه جای کار میلنگه.
🌸🍃http://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸لذت قرائت قرآن🍃🌸
❇️استاد پناهیان:چگونه از قرائت قرآن لذت ببریم؟
http://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
(🍃🌸تفسیر نور حجت الاسلام قرائتی🌸🍃)
❇️« فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لاتَكْفُرُونِ» «بقره 152»
پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم، و براى من شكر كنيد و كفران نورزيد.
✨✨#نکته ها:
🔶خداوند در برخى آيات مىفرمايد:
🔹«اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ» «بقره 40» نعمتهاى مرا ياد كنيد.
🔶ولى در اين آيه مىفرمايد:
🔹«فَاذْكُرُونِي» ياد خود من باشيد. و اين بخاطر درجات شناخت و معرفت مردم است.
🔔 بگذريم كه ياد خداوند، زمينهساز شكر است و لذا بر شكر مقدّم شده است.
🔵اين آيه، نشانگر نهايت لطف خداوند به بنده است. انسانى كه جهل، فقر، فنا و حقارت، از ويژگىهاى اوست، چقدر مورد لطف قرار گرفته كه خداوندِ عليم، غنى، باقى و عزيز به او مىگويد:
💠مراياد كن تا تورا ياد كنم. مگر ياد كردن ما چه ارزشى دارد؟
🌟مگر نه اين است كه ياد كردن ما نيز خود توفيقى از سوى اوست؟
🌸ياد كردن خدا تنها با زبان نيست، با دل و جان بايد خدا را ياد كرد. ياد خدا هنگام گناه و دست كشيدن از آن، ياد واقعى است.
🍃🌷و شايد بهترين نوع ياد كردن خداوند، #نماز است كه فرمود: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» «طه 14»
🍃🌷با اينكه #شكر، يكى از مصاديق ذكر خداست، ولى نام آن جداگانه در كنار ذكر آمده و اين نشانهى اهميّت شكر، به عنوان مصداق بارز ذكر است.
⭐️✨خداوند، با انسان داد وستد مىكند و هيچكارى از انسان را بىبهره نمىگذارد:
✅«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»،
✅ «أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» «بقره 40»
✅، «فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ» «مجادله 11»
✅امام باقر عليه السلام در ذيل اين آيه، يكى از مصاديق ذكر خدا را، تسبيحات حضرت زهرا شمردند كه 34 مرتبه الله اكبر، 33 مرتبه الحمد لله و 33 مرتبه سبحانالله مىباشد. «تفسیر نور الثقلین،ج1 ص140 »
🍃🌸موانع #ذكرخداوند:
◀️الف: شيطان. «فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ» «مجادله 19» شيطان، آنها را از ياد خدا غافل كرد.
◀️ب: تكاثر و رقابتها. «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ» «تکاثر 1» شما را افزونخواهى، سرگرم ساخت.
◀️ج: آرزوها و خيال. «وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ» «حجر 3» آرزو، آنها را سرگرم نمود.
🍃🌼اثرات #يادخدا:
👌ياد نعمتهاى او، رمز معرفت و شكر اوست.
👌ياد قدرت بى پايان او، رمز توكّل به اوست.
👌ياد علم و آگاهى او، رمز حيا و تقواى ماست.
👌ياد الطاف او، رمز محبّت به اوست.
👌ياد عدالت او، رمز خوف از اوست.
👌ياد امدادهاى او، رمز اميد و رجاست.
✴️#پیام ها
🍁1- خداوند، به انسان شخصيّت مىبخشد ومقام انسان را تا جايى بالا مىبرد كه مىفرمايد: تو ياد من باش، تا من هم ياد تو باشم. «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»
🍁2- ذكر خدا و نعمتهاى او، زمينهى شكر و سپاس است. چنانكه غفلت از ياد خدا، مايهى كفران است. «فَاذْكُرُونِي، اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ»
http://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
قسمت #دوم
تفسیر سوره #حمد - آیه 2⃣
✴️«#ربّ» به کسی گفته میشود که هم مالک وصاحب چیزی است و هم در رشد و پرورش آن نقش دارد.
✍🏻خداوند هم صاحب حقیقی عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن.
👈🏻 پس همه هستی حرکت تکاملی دارد و در مسیری که خداوند معیّن کرده، هدایت میشود.
🍀علاوه بر سوره #حمد، چهار سوره
🔸 انعام 🔹کهف ،🔸سبأ و🔹فاطر
نیز با جمله «#الحمدللّه» آغاز گردیده،
🔔ولی فقط در سوره حمد بعد از آن «#رب العالمین» آمده است.
💫مفهوم #حمد، ترکیبی از مفهوم #مدح و #شکر است. انسان در برابر جمال و کمال و زیبایی، زبان به ستایش و در برابر نعمت و خدمت واحسان دیگران، زبان به تشکّر می گشاید.
🌹خداوند متعال به خاطر کمال و جمالش، شایسته ستایش وبه خاطر احسانها و نعمتهایش، لایق شکرگزاری است.
«#الحمدللّه»، بهترین نوع تشکّر از خداوند است.
✨هر کس در هرجا، با هر زبانی، هرگونه ستایشی از هر کمال و زیبایی دارد، در حقیقت سرچشمه آن را ستایش میکند.
❇️ البتّه حمد خداوند منافاتی با سپاسگزاری از مخلوق ندارد، به شرط آنکه به امر خداوند و در خط و مسیر او باشد.
✳️خداوند، پروردگار همه آفریده هاست. «و هو ربّ کلّ شیء» آنچه در آسمانها و زمین و میان آنهاست، پروردگارشان اوست.
🍃🌸 «ربّ السّموات والارض و مابینهما» 🌸🍃
🍃🌼حضرت علی علیه السلام می فرماید: «من الجمادات والحیوانات»؛ او پروردگار جاندار و بی جان است. «له الخلق والامر تبارکاللّه ربّ العالمین» هم آفرینش از اوست و هم اداره آن، و او مربی و پرورش دهنده همه است.
✅مراد از «عالَمین» یا فقط انسانها هستند، مانند آیه ۷۰ سوره حجر که قوم لوط به حضرت لوط گفتند: «أوَ لم ننهک عن العالمین» آیا ما تو را از ملاقات با مردم نهی نکردیم؟
✅و یا مراد همه عوالم هستی است.
✅«عالَم» :به معنای مخلوقات و
✅ «عالَمین»: به معنای تمام مخلوقات نیز استعمال شده است.
✨✨از این آیه فهمیده می شود که:
🌷تمام هستی یک پروردگار دارد و آنچه در جاهلیت و در میان بعضی از ملّتها اعتقاد داشتند که برای هر نوع از پدیده ها خدایی است و آن را مدبّر و ربّ النّوع آن می پنداشتند، باطل است.🌷
حجت الاسلام قرائتی
http://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
♥️ #امام_علی (ع) فرمودند:
🌴 اِتَّقِ آللّهَ بَعْضَ التُّقَى وَإِنْ قَلَّ، وَاجْعَلْ بَيْنَکَ وَبَيْنَ آللّهِ سِتْراً وَإِنْ رَقَّ.
🍃تقوا و پرهيزكارى پيشه كن هرچند كم باشد و ميان خود و خدا پردهاى قرار ده هرچند نازك باشد.
📚 نهج البلاغه حکمت ۲۴۲
http://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
داستان دختر شینا
قسمت #چهاردهم
شهدا رو یاد کنیم حتی بایک صلوات
با ما همراه باشید🍃🍃🥀🥀
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
♥️❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃♥️
کتاب_دختر_شینا📔
قسمت4⃣1⃣
می نشست کنارم و می گفت: تو کار کن و تعریف کن🍀من بهت نگاه می کنم🌸
می گفتم: تو حرف بزن.
می گفت: نه تو بگو. من دوست دارم تو حرف بزنی تا وقتی به پایگاه رفتم، به یاد تو و حرف هایت بیفتم و کمتر دلم برایت تنگ شود.
صمد می رفت و می آمد و من به امید تمام شدن سربازی اش و سر و سامان گرفتن زندگی مان، سعی می کردم همه چیز را تحمل کنم.
دوقلوها کم کم بزرگ می شدند. هر وقت از خانه بیرون می رفتیم، یکی از دوقلوها سهم من بود. اغلب حمید را بغل می گرفتم. بیشتر به خاطر آن شبی که آن قدر حرصمان داد و تا صبح گریه کرد، احساس و علاقه مادری نسبت به او داشتم😍مردمی که ما را می دیدند، با خنده و از سر شوخی می گفتند: مبارک است. کی بچه دار شدی ما نفهمیدیم؟؟؟
یک ماه بعد، مادرشوهرم دوباره به اوضاع اولش برگشت. صبح زود بلند می شد نان بپزد. وظیفه من این بود قبل از او بیدار بشوم و بروم تنور را روشن کنم تا هنگام نان پختن کمکش باشم. به همین خاطر دیگر سحرخیز شده بودم؛ اما بعضی وقت ها هم خواب می ماندم و مادرشوهرم زودتر از من بیدار می شد و خودش تنور را روشن می کرد و مشغول پختن نان می شد. در این مواقع جرات رفتن به حیاط را نداشتم😂
به همین خاطر هر صبح، تا از خواب بیدار می شدم، قبل از هر چیز گوشه پرده اتاقم را کنار می زدم. اگر لوله ای که بعد از روشن شدن تنور روی دودکش تنور می گذاشتیم، پای دیوار بود، خوشحال می شدم و می فهمیدم هنوز مادرشوهرم بیدار نشده، اما اگر دودکش روی تنور بود، عزا می گرفتم. وامصیبتا بود😔
زمستان هم داشت تمام می شد. روزهای آخر اسفند بود؛ اما هنوز برف ها آب نشده بودند. کوچه های روستا پر از گِل و لای و برف هایی بود که با خاک و خاکسترهایِ آتشِ منقل هایِ کرسی سیاه شده بود. زن ها در گیر و دار خانه تکانی و شست وشوی ملحفه ها و رخت و لباس ها بودند. روزها شیشه ها را تمیز می کردیم، عصرها آسمان ابری می شد و نیمه شب رعد و برق می شد، باران می آمد و تمام زحمت هایمان را به باد می داد😬😁
چند هفته ای بیشتر به عید نمانده بود که سربازی صمد تمام شد. فکر می کردم خوشبخت ترین زن قایِش هستم. با عشق و علاقه زیادی از صبح تا عصر خانه را جارو می کردم و از سر تا ته خانه را می شستم. با خودم می گفتم: عیب ندارد. در عوض این بهترین عیدی است که دارم. شوهرم کنارم است و با هم از این همه تمیزی و سور و سات عید لذت می بریم💜
صمد آمده بود و دنبال کار می گشت. کمتر در خانه پیدایش می شد. برای پیدا کردن کار درست و حسابی می رفت رزن.
یک روز صبح که از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم؛ مادرشوهرم درِ اتاق ما را زد. بعد از سلام و احوال پرسی دوقلوها را یکی یکی آورد و توی اتاق گذاشت و به صمد گفت: من امروز می خواهم بروم خانه خواهرت، شهلا. کمی کار دارد. می خواهم کمکش کنم. این بچه ها دست و پا گیرند. مواظبشان باشید😬😬😬
موقع رفتن رو به من کرد و گفت: قدم! اتاق دم دستی خیلی کثیف است. آن را جارو کن و دوده اش را بگیر.
صمد لباس پوشیده بود که برود. کمی به فکر فرو رفت و گفت: تو می توانی هم مواظب بچه ها باشی و هم خانه تکانی کنی؟!
ادامه دارد...🖋
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
داستان دختر شینا
قسمت #پانزدهم
شهدا رو یاد کنیم حتی بایک صلوات
با ما همراه باشید🍃🍃🥀🥀
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
♥️❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃♥️
#کتاب_دختر_شینا📔
قسمت5⃣1⃣
صمد گفت تو می توانی هم مواظب بچه ها باشی و هم خانه تکانی کنی?!
شانه هایم را بالا انداختم و بی اراده لب هایم آویزان شد.
بدون اینکه جوابی بدهم. صمد گفت: نمی توانی هم خانه را تمیز کنی و هم به بچه ها برسی.
کتش را درآورد و گفت: من بچه ها را نگه می دارم، تو برو اتاق ها را تمیز کن. کارت که تمام شد، من می روم😊
با خودم فکر کردم تا صبح زود است و بچه ها خوابند. بهتر است بروم اتاق ها را تمیز کنم. صمد هم ماند اتاق خودمان تا مواظب بچه ها باشد.
پنجره های اتاق دم دستی را باز گذاشتم. لحاف کرسی را از چهار طرف بالا گذاشتم روی کرسی. تشک ها را برداشتم و گذاشتم روی لحاف های تازده. همین که جارو را دست گرفتم تا اتاق را جارو کنم، صدای گریه دوقلوها درآمد😬اول اهمیتی ندادم. فکر کردم صمد آن ها را آرام می کند. اما کمی بعد، صدای صمد هم بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند😁
جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتاق خودمان که آن طرف حیاط بود. دوقلوها بیدار شده بودند و شیر می خواستند. یکی از آن ها را دادم بغل صمد و آن یکی را خودم برداشتم و بچه به بغل مشغول آماده کردن شیرها شدم. صمد به بچه ای که بغلش بود، شیر داد و من هم به آن یکی بچه. بچه ها شیرشان را خوردند و ساکت شدند.
از فرصت استفاده کردم و رفتم سراغ جارو زدن اتاق. هنوز اتاق را تا نیمه جارو نزده بودم که دوباره صدای گریه دوقلوها بلند شد. حتماً خیس کرده بودند. مجبور شدم قبل از اینکه صمد صدایم کند، بروم دنبال بچه ها. حدسم درست بود. دوقلوها که شیرشان را خورده بودند حالا جایشان را خیس کرده بودند. مشغول عوض کردن بچه ها شدم. صمد بالای سرم ایستاده بود و نگاه می کرد. می گفت: می خواهم یاد بگیرم و برای بچه های خودمان استاد شوم🙃
بچه ها را تر و خشک کردم. شیرشان را هم خورده بودند، خیالم راحت بود تا چند ساعتی آرام می گیرند و می خوابند. دوباره رفتم سراغ کارم. جارو را گرفتم دستم و مشغول شدم. گرد و خاک اتاق را برداشته بود. با روسری ام جلوی دهانم را بستم. آفتاب کم رنگی به اتاق می تابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی می کردند. فکر کردم اتاق را که جارو کردم، بروم تشک ها را روی ایوان پهن کنم تا خوب آفتاب بخورند که دوباره صدای گریه بچه ها و بعد فریاد صمد بلند شد.
ـ قدم📣قدم📣بیا ببین این بچه ها چه می خواهند😫
جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه ها شیرشان را خورده بودند، جایشان هم خشک بود، پس این همه داد و هوار برای چه بود؟! ناچار یکی از آن ها را من بغل کردم و آن یکی را صمد. شروع کردیم توی اتاق به راه رفتن. نگران کارهای مانده بودم.
صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: بچه ها که خوابیدند، خودم می آیم کمکت🍀
بچه ها داشتند در بغل ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام و بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه می کردند😬😬از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش کرده بودیم، خسته شده بودیم، بچه ها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تکان تکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند😄صمد برایم تعریف می کرد؛ از گذشته ها، از روزی که من را سر پله های خانه عموی پدرم دیده بود. می گفت: از همان روز دلم را لرزاندی💝از روزهایی که من به او جواب نمی دادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه می کرد تا به خواستگاری ام بیاید. می گفت: حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت ترین زن قایش بشوی.
صدای صمد برای بچه ها مثل لالایی می ماند. تا صمد ساکت می شد، بچه ها دوباره به گریه می افتادند😁😁هر کاری کردیم، نتوانستیم بچه ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه کار کنیم. تا می گذاشتیمشان زمین، گریه شان در می آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض اینکه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بی خوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند😉😄
حالا یک نفر را می خواستند که آن ها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند.
ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهده بچه ها برنمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع کنم، گریه بچه ها بلند شد. کارم درآمده بود. یا شیر درست می کردم، یا جای بچه ها را عوض می کردم، یا مشغول خواباندنشان بودم😬😬😁
ادامه دارد...🖋
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
تفسیر سوره حمد
قسمت #سوم آیه 3⃣
✨✨اَلرّحمن اَلرّحیم✨✨
🌟(خدایی که) بخشنده ومهربان است.🌟
#نکته ها
🌸خداوند رحمت را برخود واجب کرده است«کتب ربّکم علی نفسه الرّحمة»(انعام 54)🌸
🌼و رحمت او بر همه چیز سایه گسترده است«و رحمتی وسعت کلّ شیء»🌼 (اعراف156)
همچنین پیامبر و کتاب او مایه رحمتند
🌻 «رحمةً للعالمین» (انبیا 107)
🌷آفرینش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نیز می دهد از روی لطف است.
🌷بخشیدن گناهان و قبول توبه بندگان و عیب پوشی از آنان و دادن فرصت برای جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانی اوست.
#پیام ها
🌴۱- تدبیر وتربیت الهی، همراه محبّت و رحمت است. (در کنار کلمه «#ربّ»، کلمه «#رحمن» آمده است.) «#ربّ العالمین #الرحمن الرحیم»
🌴۲- همچنان که تعلیم نیازمند رحم و مهربانی است، 🦋«#الرحمن علّم القرآن» (الرحمن 1-2)
#تربیت و #تزکیه نیز باید بر اساس رحم و مهربانی باشد.
🌺«ربّ العالمین الرّحمن الرّحیم»
🌴۳- #رحمانیّت خداوند، دلیل بر #ستایش اوست. «الحمدللَّه... الرّحمن الرّحیم»
حجت الاسلام #قرائتی
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0