مرغ دلم راهی قم می شود
در حرم امن تو گم می شود
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
☘ صلوات ☘
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 امامزاده ای که مدحش رو امام فرموده....
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 نماهنگ «دختران پیشتاز» شامل برگزیده فرمایشات رهبر معظم انقلاب رونمایی شد
نماهنگ «دختران پیشتاز» شامل برگزیده فرمایشات رهبر معظم انقلاب به مناسبت ولادت باسعادت حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها و روز دختر همزمان با سالروز میلاد آن حضرت رونمایی شد.
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹
#قسمت_ششم
#داستانِ_واقعی
🌕#سه_دقیقه_درقیامت🌕
✍رفتم صفحه بعد، روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم اما کارهای خوب من پاک نشد. با اینکه آن روز هم شوخی کرده بودم اما در این شوخی ها با رفقا گفتیم و خندیدیم اما به کسی اهانت نکردیم.
☘ غیبت نکرده بودم،هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود. برای همین #شوخی ها و #خنده ها به عنوان کار #خوب ثبت شده بود.
☘با خودم گفتم: خدا را شکر. یاد حدیثی افتادم که امام #حسین علیه السلام می فرماید:
برترین اعمال بعد از اقامه نماز #شاد_کردن_دل_مومن است. البته از طریقی که گناه در آن نباشد..
☘خوشحال شدم و رفتم صفحه بعد با تعجب دیدم ثواب حج در نامه عمل من ثبت شده!
به آقایی که پشت میز نشسته بود با تعجب و لبخند گفتم: من که در سنین نوجوانی مکه نرفتم.
گفت:ثواب #حج ثبت شده، برخی اعمال باعث می شود که ثواب چندین حج در نامه عمل شما ثبت شود، مثل اینکه از سر #مهربانی به پدر و مادر نگاه کنید، یا مثلاً زیارت با #معرفت امام رضا علیه السلام و...
☘ اما دوباره مشاهده کردم که یکی یکی از اعمال خوب من در حال پاک شدن است دیگر نیاز به سوال نبود خودم مشاهده کردم که آخرش با #رفقا جمع شده بودیم و مشغول اذیت کردن یکی از دوستان بودیم.
☘یاد آیه ۶۵ سوره زمر افتادم که میفرمود #برخی_اعمال_باعث_حبط و نابودی اعمال خوب انسان میشود...
به دو نفری که در کنارم بودند گفتم: شما یک کاری بکنید! همینطور اعمال خوب من دارد #نابود می شود!!
☘سری به نشانه ناامیدی و این که نمیتوانند کاری انجام دهند برایم تکان دادند.
همینطور #ورق میزدم و اعمال خوبی را میدیدم که خیلی برایش زحمت کشیده بودم اما یکی یکی #محو میشد...
❌فشار روحی شدیدی داشتم،کم مانده بود دِق کنم...
#نابودی_همه_ثروت_معنوی ام را به چشم می دیدم اما نمی دانستم چه کار کنم...
✍ادامه دارد........
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
#تفسیر_سوره_حمد_آیه6⃣
#بخش_چهارم_آیه_6
🍂🌹در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السلام مىفرمودند: #راه _مستقيم، «#ما» هستيم. «تفسیرنورالثقلین ج1 ص20»
🍃🌺 يعنى نمونهى عينى و عملى #راه_مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه، #رهبران_آسمانى هستند. آنها در دستورات خود دربارهى تمام مسائل زندگى از قبيل :
كار،تفريح،تحصيل،تغذيه،انفاق،انتقاد،قهر
صلح،علاقه به فرزند و...، نظر داده و ما را به #اعتدال و #ميانهروى سفارش كردهاند.
🔶«در اين باره مىتوان به كتاب اصول كافى، باب الاقتصاد فى العبادات مراجعه نمود.»
👌🏻جالب آنكه #ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مىنشيند«#شيطان به خدا گفت:
💥 «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» اعراف، 16.»💥
در قرآن و روايات، نمونههاى زيادى آمده كه در آنها به جنبهى #اعتدال، تأكيد و از #افراط و #تفريط نهى شده است. به موارد ذيل توجّه كنيد:
🌷«كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا»🌷 «اعراف،31» بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد.
🌸🍃«لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ»🍃🌸 « سوره اسرا 29» در انفاق، نه دست بر گردن قفل كن- دستبسته باش- و نه چنان گشاده دستى كن كه خود محتاج شوى.
✨✨«الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً»✨✨ «فرقان 67» مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلكه ميانهرو هستند.
✨✨«لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا»✨✨ «سوره اسرا آیه 110» نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته،بلکه با صدای معتدل بخوان.
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
داستان دختر شینا
قسمت #بیست_و_چهارم
شهدا رو یاد کنیم حتی بایک صلوات
با ما همراه باشید🍃🍃🥀🥀
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
♥️❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃♥️
#کتاب_دختر_شینا📔
قسمت4⃣2⃣
گفت: «از این حرف ها نزن. خدا را خوش نمی آید. خدیجه خواهر یا برادر می خواهد. دیر یا زود باید یک بچه دیگر می آوردی. امسال نشد، سال دیگر. این طوری که بهتر است. با هم بزرگ می شوند.
یک جوری حرف می زد که آدم آرام می شد. کمی تعریف کرد، از کارش گفت، سربه سر خدیجه گذاشت. بعد هم آن قدر برای بچه دوم شادی کرد که پاک یادم رفت چند دقیقه پیش ناراحت بودم.
صمد باز پیش ما نبود. تنها دل خوشی ام این بود که از همدان تا قایش نزدیک تر از همدان تا تهران است.
روز به روز سنگین تر می شدم. خدیجه داشت یک ساله می شد. چهار دست و پا راه می رفت و هر چیزی را که می دید برمی داشت و به دهان می گذاشت. خیلی برایم سخت بود با آن شکم و حال و روز دنبالش بروم و مواظبش باشم. از طرفی، از وقتی به خانه خودمان آمده بودیم، از مادرم دور شده بودم. بهانه پدرم را می گرفتم. شانس آورده بودم خانه حوری، خواهرم، نزدیک بود. دو سه خانه بیشتر با ما فاصله نداشت. خیلی به من سر می زد. مخصوصاً اواخر حاملگی ام هر روز قبل از اینکه کارهای روزانه اش را شروع کند، اول می آمد سری به من می زد. حال و احوالی می پرسید. وقتی خیالش از طرف من آسوده می شد، می رفت سر کار و زندگی خودش. بعضی وقت ها هم خودم خدیجه را برمی داشتم می رفتم خانه حاج آقایم. سه چهار روزی می ماندم. اما هر جا که بودم، پنج شنبه صبح برمی گشتم. دستی به سر و روی خانه می کشیدم. صمد عاشق آبگوشت بود.با اینکه هیچ کس شب آبگوشت نمی خورد، اما برای صمد آبگوشت بار می گذاشتم.
گاهی نیمه شب به خانه می رسید. با این حال در می زد. می گفتم: «تو که کلید داری. چرا در می زنی؟!»
می گفت: «این همه راه می آیم، تا تو در را به رویم باز کنی.»
می گفتم: «حال و روزم را نمی بینی؟!»
آن وقت تازه یادش می افتاد پا به ماهم و باید بیشتر حواسش به من باشد، اما تا هفته دیگر دوباره همه چیز یادش می رفت. هفته های آخر بارداری ام بود. روزهای شنبه که می خواست برود، می پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!»
می گفتم: « فعلاً نه.»
خیالش راحت می شد. می رفت تا هفته بعد.
اما آن هفته، جمعه عصر، لباس پوشید و آماده رفتن شد. بهمن ماه بود و برف سنگینی باریده بود. گفت: «شنبه صبح زود می خواهیم برویم مأموریت. بهتر است طوری بروم که جا نمانم. می ترسم امشب دوباره برف ببارد و جاده ها بسته شود.»
موقع رفتن پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!»
کمی کمرم درد می کرد و تیر می کشید. با خودم فکر کردم شاید یک درد جزئی باشد.
به حساب خودم دو هفته دیگر وقت زایمانم بود. گفتم: «نه. برو به سلامت. حالا زود است.»
اما صبح که برای نماز بیدار شدم، دیدم بدجوری کمرم درد می کند. کمی بعد شکم درد هم سراغم آمد. به روی خودم نیاوردم. مشغول انجام دادن کارهای روزانه ام شدم؛ اما خوب که نشدم هیچ، دردم بیشتر شد. خدیجه هنوز خواب بود. با همان درد و توی همان برف و سرما رفتم سراغ خواهرم. از سرما می لرزیدم. حوری یکی از بچه هایش را فرستاد دنبال قابله و آن یکی را فرستاد دنبال زن برادرم، خدیجه. بعد زیر بغلم را گرفت و با هم برگشتیم خانه خودمان. آن سال از بس هوا سرد بود، کرسی گذاشته بودیم. حوری مرا خواباند زیر کرسی و خودش مشغول آماده کردن تشت و آب گرم شد. دلم می خواست کسی صمد را خبر کند. به همین زودی دلم برایش تنگ شده بود. دوست داشتم در آن لحظات پیشم بود و به دادم می رسید. تا صدای در می آمد، می گفتم: «حتماً صمد است. صمد آمده.»
درد به سراغم آمده بود. چقدر دلم می خواست صمد را صدا بزنم، اما خجالت می کشیدم. تا وقتی که بچه به دنیا آمد، یک لحظه قیافه صمد از جلوی چشم هایم محو نشد. صدای گریه بچه را که شنیدم، گریه ام گرفت. صمد! چی می شد کمی دیرتر می رفتی؟ چی می شد کنارم باشی؟!
پنج شنبه بود و دل توی دلم نبود. طبق عادت همیشگی منتظرش بودم. عصر بود.
ادامه دارد...✒
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا
✨وُسْعَهَا لَهَا
✨مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا
✨مَا اكْتَسَبَتْ ﴿۲۸۶﴾
✨خداوند هيچ كس را جز
✨به قدر توانايى اش
✨تكليف نمى كند.
✨آنچه از خوبى به دست آورده
✨به سود او، و آنچه از بدى به
✨دست آورده به زيان اوست(۲۸۶)
📚 سوره مبارکه البقرة
✍ بخشی از آیه ۲۸۶
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨﷽✨
👑پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را به تصویر بکشد.
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها ، تصاویری بودند از خورشید به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در چمن می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، پرندهو قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. ...
اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.
تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد. اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بودند.
این تابلو با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هیچ هماهنگی نداشت.اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید.آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود.
پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است.
بعد توضیح داد :
👌آرامش چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل و بدون کار سخت یافت شود ، بلکه معنای حقیقی آرامش این است که هنگامیکه شرایط سختی بر ما می گذرد آرامش در قلب ما حفظ شود....🍂
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیات خداوند سوره زمر آیه 62
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
داستان دختر شینا
قسمت #بیست_و_پنجم
شهدا رو یاد کنیم حتی بایک صلوات
با ما همراه باشید🍃🍃🥀🥀
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0