eitaa logo
تَهذیبِ نَفْس
7.9هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4هزار ویدیو
47 فایل
🌱اللهم عجل لولیک الفرج 🌱 کعبه دلهاااا 🕌🏴حسین 😭 @Tahzibe_Nafs ✨️ مدیر @hasan2810✨️
مشاهده در ایتا
دانلود
مکاشفه آيۀ الله سید جمان گلپايگانى با حوريان بهشتى و ميفرمودند:روزى نشسته بودم،ناگاه وارد باغى شدم كه بسيار مجلّل و با شكوه بود و مناظر دلفريبى داشت.ريگهاى زمين آن بسيار دلربا بود،و درخت‌ها بسيار باطراوت و خرّم،و نسيم‌هاى جان‌فزا از لابلاى آنها جارى بود. من وارد شدم و يكسره به وسط‍‌ باغ رفتم،ديدم حوضى است بسيار بزرگ و مملوّ از آب صاف و درخشان،بطورى كه ريگهاى كف آن ديده مى‌شد. اين حوض لبه‌اى داشت و دختران زيبائى كه چشم آنها را نديده،با بدنهاى عريان دور تا دور اين حوض نشسته و به لبه و ديوارۀ حوض يك دست خود را انداخته و با آب بازى مى‌كنند،و با دست آبهاى حوض را بروى لبه و حاشيه مى‌ريزند. و آنها يك رئيس دارند كه از آنها مجلّل‌تر و زيباتر و بزرگتر بود،و او شعر ميخواند و اين دختران همه با هم ردّ او را مى‌گفتند و جواب ميدادند. او با آواز بلند يك قصيدۀ طولانى را بندبند ميخواند،و هر بندش خطاب به خدا بود كه به چه جهت قوم عاد را هلاك كردى،و قوم ثمود را هلاك كردى،و فرعونيان را غرق دريا كردى،و و و...؟ و چون هر بند كه راجع به قوم خاصّى بود تمام مى‌شد اين دختران همه با هم مى‌گفتند:به چه حسابى به چه كتابى‌؟ و همينطور آن دخترِ رئيس اعتراضات خود را بيان ميكرد و اينها همه تأييداً و تأكيداً پاسخ ميدادند. من وارد شدم،ولى ديدم اينها همه با من نامحرمند،لذا يك دور استخر كه حركت كردم از همان راهى كه آمده بودم به بيرون باغ رهسپار شدم. معاد شناسی ج1 ص146
مکاشفه آيۀ الله سید جمان گلپايگانى با حوريان بهشتى و ميفرمودند:روزى نشسته بودم،ناگاه وارد باغى شدم كه بسيار مجلّل و با شكوه بود و مناظر دلفريبى داشت.ريگهاى زمين آن بسيار دلربا بود،و درخت‌ها بسيار باطراوت و خرّم،و نسيم‌هاى جان‌فزا از لابلاى آنها جارى بود. من وارد شدم و يكسره به وسط‍‌ باغ رفتم،ديدم حوضى است بسيار بزرگ و مملوّ از آب صاف و درخشان،بطورى كه ريگهاى كف آن ديده مى‌شد. اين حوض لبه‌اى داشت و دختران زيبائى كه چشم آنها را نديده،با بدنهاى عريان دور تا دور اين حوض نشسته و به لبه و ديوارۀ حوض يك دست خود را انداخته و با آب بازى مى‌كنند،و با دست آبهاى حوض را بروى لبه و حاشيه مى‌ريزند. و آنها يك رئيس دارند كه از آنها مجلّل‌تر و زيباتر و بزرگتر بود،و او شعر ميخواند و اين دختران همه با هم ردّ او را مى‌گفتند و جواب ميدادند. او با آواز بلند يك قصيدۀ طولانى را بندبند ميخواند،و هر بندش خطاب به خدا بود كه به چه جهت قوم عاد را هلاك كردى،و قوم ثمود را هلاك كردى،و فرعونيان را غرق دريا كردى،و و و...؟ و چون هر بند كه راجع به قوم خاصّى بود تمام مى‌شد اين دختران همه با هم مى‌گفتند:به چه حسابى به چه كتابى‌؟ و همينطور آن دخترِ رئيس اعتراضات خود را بيان ميكرد و اينها همه تأييداً و تأكيداً پاسخ ميدادند. من وارد شدم،ولى ديدم اينها همه با من نامحرمند،لذا يك دور استخر كه حركت كردم از همان راهى كه آمده بودم به بيرون باغ رهسپار شدم. معاد شناسی ج1 ص146