آه خواهم کشید از امشب
غم گهواره های خالی را...
تنگ خواهم گرفت در آغوش
باز قنداقه ای خیالی را...
مادری لای لای می خواند
درِ گوشم برای نوزادش
شاید او را به خواب می بیند
شاد در سرزمین آزادش
باز نوزاد می پرد از خواب
با صدای مهیب موشک ها
باز خود را به خواب زد دنیا
روی خاکستر عروسک ها
داغ ها سر کشیده تا به فلک
کودکان شعله شعله بی تابند
عاشق خاک بازی اند ، ببین!
یک به یک زیر خاک می خوابند
پر پروازشان گرفت آتش
جوجه گنجشک های بی لانه
شده کابوس کوچه ها هر شب
خواب شیرین دیوِ دیوانه
توی این شهر هرچه گل رویید
خاک شد از شکوفه تا ساقه
در کجا طفل کوچک خود را
با کفن می کنند قنداقه؟
کودک چند ماهه ی تشنه
که جهان از نگاه تو درماند
تو مگر چند بار خندیدی؟
آرزویت به قلب مادر ماند
کودک چند ماهه ی تشنه
که تن کوچکت پر از درد است
شیشه شیری که لب به آن نزدی
روضه ای را به یادم آورده ست
آرزو داشتم بزرگ شوی
یک تنه راهی نبرد شدی
اقتدا کرده ای به شش ماهه
زودتر از بقیه مرد شدی
تو شروعی دوباره خواهی شد
در نفس های کودکی دیگر
تو قیامی دوباره خواهی کرد
باز با مشت کوچکی دیگر
چشم آزادگان دنیا را
قطره قطره به اشک وا کرده
که سکوت رسانه ها دیگر
در تمام جهان صدا کرده...
#طیبه_عباسی
#غزه
#مدرسه_تابعین
@TaiebeAbbasi