eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
23.6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دقیقاً در یک لحظه است که انسان حس میکنه در درونش ثروتمند شده! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
#پروانه 🌺🌿 زری ابروهاشو تو هم کشید و گفت : چیو دروغ گفتی؟؟ _سهراب سر پارک کردن ماشین دعواش نشده.!
🌺🌿 رحمت تشکر کرد و استکان چایی رو از تولید سینی برداشت، کنار زری یه جای خالی بود رفتم و کنارش نشستم.، فضا برام خیلی سنگین بود احساس خفگی میکردم، زری آروم در گوشم گفت پروانه یکم عادی باش الان همه میفهمن یه چیزیت هست.😒 راست میگفت هر کسی هم نفهمه خانوم جون انقد تیز هست که سریع بفهمه یه خبرایی هست.!!🤦‍♀ نفسمو بیرون دادم و سعی کردم یه کم خودم و جمع جور کنم. مادر رحمت زن سن و سال داری بود حد اقل پونزده بیست سال از مادر من بزرگتر بود.!! شروع کننده بحث مادر رحمت بود که رو به خانوم جونم گفت : راستش و بخواید من همین یه پسر و دارم این یه دونه هم خدا رحمش اومد تا بهم داد.! تمام دلخوشیم اینه پسرم سر و سامون بگیره.🥰😊 خانوم جون هم جواب داد : خدا حفظش کنه براتون.! -لطف دارید خدا بچه هاتونو حفظ کنه. خان داداشم رو به رحمت گفت خب از خودتون بگید از کار و بارتون.! رحمت صداشو صاف کرد و گفت : راستش من یه مغازه دارم بقالی درآمدشم خوبه! خونه چی؟؟ -خونه هم طبقه پایین خونه مادرم یه خونه هست خونه خوبی هم هست بزرگه.، مادرش پرید وسط حرفش و گفت : البته اگه دختر خانم شما دوست نداشته باشه براشون یه خونه جدا میگیریم.!! خانوم جون گفت : حالا واسه این حرفها خیلی زوده.!! تمام مدت من سکوت کرده بودم و حرفی نمیزدم حتی سرمم بالا نمیگرفتم، سنگینی نگاه رحمت و روی خودم حس کردم سرم و بالا آوردم و دیدم خیره شده بهم، با یه لبخند کمرنگ یه لحظه نگاهمون بهم گره خورد و لبخندش پر رنگ تر شد و من هم لبخند زدم که... 🥲 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِکَ أَدْني‏ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً ای پیامبر ، به همسران و دخترانت و زن های مؤمنان بگو روسری ها و چادرهای خود را بر خویش بیفکنند ( که گردن و سینه و بازوان و ساق ها پوشیده شود ) این ( کار ) نزدیکتر است به آنکه ( به حجاب و عفت ) شناخته شوند تا مورد تعرض و آزار ( فاجران ) قرار نگیرند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است. 📚سوره احزاب آیه 59 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ذکرهایی برای رفع دلشوره و غم 👤 استاد عالی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✳️ غمِ فراقِ امام را داری؟! 🔸یوسف وقتی گم شد و از جلوی چشم یعقوب علیهماالسلام دور شد، در تمامی این مدت یعقوب او را فراموش نکرد و دائم به یاد او بود و گریه می‌کرد، به طوری که دیگران با جسارت به او می‌گفتند: «به خدا تو آن‌قدر یاد یوسف می‌کنی تا در آستانه‌ی مرگ قرار گیری، یا هلاک گردی»! اما برادرانش با اینکه سبب دوری و فراق یوسف شدند، او را فراموش کرده و به‌دنبال کار و زندگی خود بودند. وقتی امام زمان (عج) که بزرگترین نعمت الهی فراموش شود و از یاد برود و هر کس دنبال کار خود باشد، امام غریب می‌ماند. یکی از شباهت‌های امام زمان (عج) به یوسف این است که همه جز اندکی از او غافل‌اند. همانطور که برادران یوسف از او غافل بودند و فقط کسی مثل یعقوب غم فراق او را داشت. 👤 📚 از کتاب | ج۲ 📖 صفحات ۱۷۱ و ۱۷۲ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
#پروانه 🌺🌿 رحمت تشکر کرد و استکان چایی رو از تولید سینی برداشت، کنار زری یه جای خالی بود رفتم و کن
🌺🌿 یه دفعه زری با آرنجش کوبید تو پهلوم و آروم گفت چته چرا انقد ضایع بازی در میاری جمع کن خودتو.!! 🤨 سریع خودم و جمع و جور کردم و چشمم افتاد به سهراب که با چشمهایی که از عصبانیت سرخ شده بود،!! داشت نگاهم میکرد چنان اخم غلیظی بهم کرد و روشو برگردوند که دلم هرری ریخت بعد از حرفهایی که زده شد مادر رحمت از جاش بلند شد و گفت با اجازه ما رفع زحمت میکنیم ایشالا دوباره تماس میگیرم و برای جلسه بعدی هماهنگ میکنیم.📞 همه زیر پاش بلند شدن لحظه آخر دوباره نگاهم افتاد به رحمت مثل دفعه قبل لبخندی زد و خداحافظی کرد و رفتن.،! به محض بسته شدن در نفس راحتی کشیدم.😮‍💨 هنوز نفسم سر جاش نیومده بود که با حرفی که سهراب زد خشکم زد: پروانه پسره رو میشناختی؟؟؟ بریده بریده گفتم من نه. خان داداشم رو به سهراب گفت : چرا باید بشناسه؟؟ _ نمیدونم آخه خاله گفت مادرش مثل اینکه پروانه رو از کلاس خیاطی که میومده دیده گفتم شاید پروانه هم پسره رو اون اطراف دیده باشه.!! _نه من تا حالا ندیده بودم نه پسره رو نه مادر پسره رو.، سهراب پوزخندی زد و دیگه بحث و ادامه نداد.! نمیتونستم بفهمم سهراب چرا این حرفو زد خودش بهم گفت نزار کسی بفهمه قضیه واقعی چی بوده که نفهمن من با رحمت دوست بودم بعد الان خودش این حرف و زد اونم جلوی همه...!! 🤦‍♀ با ناراحتی به بهونه شستن ظرفها رفتم تو آشپزخونه، زری هم پست سرم اومد که مثلا کمکم کنه.!! مشغول شستن ظرفها بودیم که زری گفت چرا سهراب اینجوری کرد؟؟ _نمیدونم. ممکن بود بقیه شک کنن.! _شاید همینو میخواسته... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
؛❤️ «همه چيز در جهانم نيكو و عالی ست من برای رسيدن به آرزوهايم پر از شور و شوق هستم و هم اكنون با آغوشی باز آماده دریافتم ""پروردگاراسپاسگزارم""❣ ♡• •♡ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
داستان کوتاه 🔸آورده اند که پدری از رفتار بد پسرش رنجور شد ، و او را بسیار ملامت کرد، و بگفت : بی سبب عمرم را به پای تربیت تو هدر کردم ،... فرزند افسوس که ادم شدنت را امیدی نیست..... پسر رنجید و ترک پدر کرد، و در پی مال و منال و سلطنت چند سالی کوشید وتحمل رنج کرد.... عاقبت پسر به سلطنت رسید و روزی ، پدر را طلبید ، تا جاه وجلال و بزرگی خود، را به رخ او بکشد، ... چون پدر به دستگاه پسر وارد شد ، پسر از سر غرور روی بدو کرد و بگفت : اینک جایگاه مرا ببین ، یاد ار که روزی بگفتی ،هر گز ادم نشوم ، اینک من حاکم شهر شدم.... پدر بی تفاوت روی برگرداند و بگفت : من نگفتم که تو حاکم نشوی من بگفتم که تو آدم نشوی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🔸العبد محمدتقی بهجت: خدا به ما توفیق تنبّه (آگاهی) دهد که اگر در ابتلا و آزمایش قرار گرفتیم، بد را خوب و خوب را بد نبینیم ... ما خرابیم، خدا کند بفهمیم که خرابیم تا به فکر اصلاح و درمان برآییم! 📚 در محضر بهجت، ج١، ص١٢١ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
14.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به عالم گر تهی‌دستی، به درگاه رضا رو کن کز این در هیچ‌کس با دست خالی بر نمی‌گردد "روز امام رضا علیه السلام" ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌻34 بلا که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از انها به خداوند پناه می بردند:👇👇🌻 🤲*اللَّهُمّ إنِّي أعُوذُ* ⚠️*بِكَ مِنَ:* (الهی به تو پناه می برم از...) ❌١- العَجْزِ. (ناتوانی) ❌٢- والكَسَلِ. (سستی) ❌٣- والجُبْنِ. (بزدلی) ❌٤- والبُخْلِ. (بخل) ❌٥- والهَرَمِ. (ضعف) ❌٦- والقَسْوَةِ. (سنگدلی) ❌٧- والغَفْلَةِ. (غفلت) ❌٨- والعَيْلَةِ. (نیازمندی) ❌٩- والذِّلَّةِ. (ذلت) ❌١٠- والمَسْكَنَةِ. (خواری) ⚠️*وأعُوذُ بِكَ من:* (و پناه می برم به تو از...) ❌١١- الفقر. (فقر) ❌١٢- والكُفْرِ. (کفر) ❌١٣- والشِّرْك. (شرک) ❌١٤- والفُسُوقِ. (گناه) ❌١٥- والشِّقاقِ. (لجبازی) ❌١٦- والنِّفاقِ. (نفاق) ❌١٧- والسُّمْعَةِ. (تظاهر) ❌١٨- والرِّياءِ. (ریاکاری) ⚠️*وأعُوذُ بِكَ من:* (و پناه می برم به تو از...) ❌١٩- الصم. (کر شدن) ❌٢٠- والبَكَم. (لال شدن) ❌٢١- والجُنُون. (دیوانگی) ❌٢٢- والجُذامِ. (جذام،نوعی بیماری) ❌٢٣- والبَرَص. (مرض پیسی) ❌٢٤- وَسَيِّئِ الأَسْقامِ. (هر نوع بیماری بد) ⚠️*وأعوذ بك من:* (و پناه می برم به تو از...) ❌٢٥- غلبة الدَين. (غالب شدن قرض) ❌٢٦- وقهر الرجال. (فشار مردم) ⚠️*وأعوذ بك من:* (و پناه می برم به تو از...) ❌٢٧- زوال نِعْمَتِك. (زوال نعمتت) ❌٢٨- وتَحوُّلِ عافِيَتِك. (و از دست رفتن عافیتت) ❌٢٩- وفُجَاءَةِ نِقْمَتِك. (و عذاب ناگهانی ات) ❌٣٠- وجَميعِ سَخَطِك. ( و هر خشم تو) ⚠️*وأعوذ بك من:* (و پناه میبرم به تو از) ❌ا٣- جَهْدِ الْبَلاَءِ. (بلای سخت) ❌٣٢- وَدَرَكِ الشَّقَاءِ. (رسیدن بدبختی) ❌٣٣- وَسُوءِ الْقَضَاءِ. (تقدیر بد) ❌٣٤- وَشَمَاتَةِ الأَعْدَاءِ. (طعنه دشمنان) ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°