✍امیرمومنان علی(ع):
بزرگترین گناه؛
نا امیدی از رحمت خداست.🤲
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✍پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله :
هرگاه حاكمانتان نيكان شما باشند و ثروتمندانتان بخشندگان شما و كارها ميان شما با مشورت باشد، روى زمين از درون آن براى شما بهتر است
و هرگاه حاكمانتان اشرار شما و ثروتمندان شما بخيلان باشند و كارهاى شما به دست زنان افتد، درون زمين براى شما بهتر از روى زمين است.
📘تحف العقول، ص ۳۶
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
#سرگذشت_پریا🤍✨
تو زندگی آدم از خیلیا ضربه میخوره ولی اینکه از نزدیک ترین کسانت و خانوادت زخم ببینی ، تا ته قلبتو میسوزونه !!🔥❤️🔥
کاری که خواهرم با من کرد رو هیچ غریبه ای نکرد ، بزارین اول از خودم بیشتر براتون بگم من پریام بچه وسطی خونواده،
ما تو خونمون 5 نفر بودیم، مامان و بابام و خواهر بزرگم پریسا و داداشم که دردونه خونه بود پرهام !
با فاصله های سه سال از هم بدنیا اومدیم،،
از پله های ساختمان مشاورم بالا میرفتم اه چقدر زیادن کم کم میخواستم از اون محیط دور بشم از اون جو لعنتی حالت تهوع داشتم فکر کنم برای ساندویجی بود که ظهر خورده بودم،
آخه اینم شانس منه که امروز آسانسور خراب شده هر جا میرم بصورت نا محسوسی بد شانسی با خودم میبرم !🤦♀
رسیدم طبقه ی چهارم در زدم امروز اولین روزی بود که اومدم پیش مشاور انگار نیاز داشتم که با یکی حرف بزنم ،
دلم میخواست از کمبود هام بگم از ضربه هایی که خوردم از روزهایی که هیچوقت دیده نمیشدم!!
همیشه من چه خانواده چه جاهای دیگه دوم میشدم هم از لحاظ خوشکلی هم استعداد هم درس و خانه داری و همه چی
احساس میکردم انقدر بین منو خواهرم فرق گذاشتن عقده ای شدم !🥺😢
رفتم داخل نشستم، خانم یوسفی مشاورم بود شروع کرد خودشو معرفی کرد و پرسید چی شده !!
همینجوری که زل زده بودم تو چشماش و اشکام سرازیر شدن شروع کردم حرف زدن ..!!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✨امام زمان (عج) دنبال رفیق میگرده خوب شو؛
خودش میاد پیدات میکنه.🌻
«شیخ رجبعلی خیاط»
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💙🍃🦋 ❈🌷﷽🌷❈
🍃🍁
🦋
ܩِیگُفت:
وَقتِـےعاشقامامزمان(عج)
میشـے،دیگہهیچگناهـےبهتحالنمیـבه
خیلـےراستمِیگُفت...
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
#تلنگرانه ⚠️
حق الناس یعنی
منگناهکنم،
دیگران تو حسرت
ظهور آقا باشن..🥀
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
#سرگذشت_پریا🤍✨ تو زندگی آدم از خیلیا ضربه میخوره ولی اینکه از نزدیک ترین کسانت و خانوادت زخم ببینی
#سرگذشت_پریا🤍✨
خانم یوسفی گفت چی باعث شده اینقدر آشفته به نظر بیای پریا جان!؟
گفتم زندگیم پر از اشک و تردید هست
حس های بد و فکر های نا جور شبی نیست که بی دغدغه سرم رو بزارم روی بالشت!
از زمانی که یه نوجوان بودم مادرم همیشه بهم بی توجهی می کرد و هرچی توجه و محبت بود برای پریسا بود🥺☹️
اگر اون تو مدرسه ممتاز میشد کلی خانوادم تشویقش میکردند و ولی واسه من یه آفرین ساده بود،
از اون زمان ها به یک خلا عاطفی دچار شدم حس میکردم واقعا پریسا از من سرتره و من تمام تلاشم را می کردم که پابه پای اون کاراش و تقلید کنم بلکه منم به چشم بیام!!😮💨
پریسا چون بچه اول بود اختیارات زیادی داشت تقریباً هر جا می خواست می رفت پدر و مادرم گیر چندانی بهش نمی دادن
ولی واسه من همیشه محدودیتهای سنگینی بود چون از نظر اونا من بچه سال بودم که هنوز خوب و بد خودم را تشخیص نمیدادم!!😤😣
پریسا در حق من انصافاً بد نبود من و خیلی دوست داشت و هر وقت که از رفتار مامان بابا می رنجیدم کلی هوامو داشت و ازم دل جویی می کرد !!
یادمه تازه ۱۵ سالم شده بود و اول دبیرستان بودم همه منو بخاطر سیبیلی که داشتم مسخره میکردن
یه بار که از مامان خواستم که دست ببرم تو صورتم ، جوری زد زیر گوشم که جاش تا چند روز توی صورتم بود 🤧
همون موقع پریسا پادرمیونی کرد و مادر را هر جور بود راضی کرد که درست نیس با این سر و وضع برم بیرون و من چقدر اون روزا ممنونش بودم که همیشه مثل ناجی در کنارم بود !
پریسا که وارد دانشگاه شد رفت و آمد هاشم بیشتر شد ..
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
مفهوم منجی ✨
مشترک ترین مفهوم است...
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
📚مكافات عمل ناموسى
عصر حضرت داوود عليهالسلام بود. مردى شهوتپرست به طور مكرر به سراغ يكى از بانوان میرفت و او را مجبور به عمل منافى عفت مینمود، خداوند به قلب آن بانو القا كرد كه سخنى به آن مرد بگويد، و آن سخن اين بود كه به او گفت: هرگاه نزد من مىآيى مرد بيگانهاى نزد همسر تو میرود.
آن مرد بى درنگ به خانه خود بازگشت ديد همسرش با يك نفر مرد اجنبى همبستر شده است، بسيار ناراحت شد و آن مرد را دستگير كرد و به محضر حضرت داوود عليهالسلام به عنوان شكايت آورد و گفت: اى پيامبر خدا! بلايى به سرم آمده كه بر سر هيچكس نيامده است.
داوود: آن بلا چيست؟ مرد هوسباز: اين مرد را ديدم كه در غياب من به خانه من آمده و با همسرم همبستر شده است.
خداوند به داوود عليهالسلام وحى كرد: به مرد شاكى بگو: كَما تُدينُ تُدان؛ همانگونه كه با ديگران رفتار میكنيد، با شما نيز همانگونه رفتار خواهد شد.
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
اى نور چشم من به جز از كِشته ندروى
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🕊🌱 نگاهی به سهراب کردم و گفتم بزار عصری برید.! سهراب گفت بزار برن چیکارشون داری آره بابا جان برو ف
🕊🌱
رحمت گفت : تووووو؟
تو اگه واقعا دخترت برات مهم باشه از سهراب طلاق میگیری میای با هم ازدواج میکنیم اینطوری ستاره هم پیش مادرشه هم پدر واقعیش.!😠😤
با حرص گفتم : رحمت چی داری میگی؟؟چطور انتظار داری من اینکار و کنم؟
رحمت پوزخندی زد و گفت مثل اینکه یادت رفته خودت اومدی سراغم و گفتی داری از
سهراب جدا میشی حالا میگی چطور انتظار داری از سهراب طلاق بگیرم؟!😏
طلاق نگیر عزیزم طلاق نگیر بچسب به همون سهراب ولی من یک لحظه هم نمیزارم ستاره اینجا زندگی کنه همه چیو بهش میگم بهش میگم که تمام عمر بهش دروغ گفتید.!
_عه چی شد تو که میگفتی دوست ندارم با اومدنم حال دخترم بد بشه و روحیه اش بهم بریزه.،
_نظرم عوض شد مثل تو که نظرت عوض شده و میخوای با سهراب ادامه بدی.
پروانه ستاره دختر منه من دیگه نمیزارم حتی یک لحظه تو این خونه زندگی کنه با خودم میبرمش ایران.!
خواستم فریاد بزنم که تو حق نداری اینکار و کنی فریاد بزنم ما اجازه نمیدیم ستاره رو ببری که با دیدن ستاره که اون طرف نشیمن وایساده بود خشکم زد.😳🤯
ستاره با چشمهای خیس از اشک رو به روم وایساده بود یعنی همه حرفهامونو شنیده؟
یعنی همه چیز و شنید.🤦♀
با تته پته گفتم : ستاره مامان کی اومدی؟
ستاره با صدایی که به زور شنیده میشد گفت شما چیکار کردید با من؟؟!!
همون لحظه رحمت از نشیمن اومد سمت پذیرایی و با دیدن ستاره خشکش زد.
ستاره مثل مجسمه وایساده بود و بدون اینکه پلک بزنه ما رو نگاه میکرد.،
همون لحظه امیر وارد خونه شد و
در حالیکه از همه جا بیخبر بود گفت ستاره پس چرا نمیای؟!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷به شنبه تیر ماه خوش آمدین🌷
🌷شروع هفته تون پر برکت و
🌷معطر به ذکر شریف
🌷صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ
🌷و خاندان مطهرش
🌼اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🌼وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🌼وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
**✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲 يَا مَنْ هُوَ عَلَیٰ عِبادِهِ رَحِيمٌ
ای آنکه بر بندگانش مهربان است ...
خدای خوبم🤍
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
#سرگذشت_پریا🤍✨ خانم یوسفی گفت چی باعث شده اینقدر آشفته به نظر بیای پریا جان!؟ گفتم زندگیم پر از ا
#سرنوشت_پریا🤍✨
دیگه از مهمونی های شبانه گرفته تا پارک و گشت و گذار و خریدو ..
اون موقع ها فکر می کردیم واقعا جشن تولد دوستاش دعوته ،
تا مسافرتهای ایکیپی که اونم مادر بدبختمو گول می زد که از طرف دانشگاه میریم😒😤
سال آخر دبیرستان من سخت مشغول خوندن برای کنکور بودم دلم میخواست یه شهر دور قبول شم تا سایه شوم خانوادم از سر زندگیم برداشته بشه😮💨
اکثر وقت هام به درس خوندن میگذشت که فرصت فکر کردن به پریسا کاراش و تفاوت هایی که بینمون بود رو نداشتم!
دیگه کم کم صدا مادرم بیرون اومده بود میگفت این مهمونی ها چرا تموم نمیشن!؟
پریسا دیگه دختر خودسری شده بود هر شب با مادرم جر و بحث داشتند و هرچی پدر مادرم نصیحتش میکردن اما اون گوشش بدهکار نبود!
مامان بهش مشکوک شده بود میفهمید یه چیزی فراتر از یه مهمونی دوستانه و یا دخترانه میره از این رو تصمیم گرفت واسه سر از کار پریسا در آوردن منو باهاش همراه کنه🤦♀
از اون جایی که حرف من اصلا براشون اهمیتی نداشت هرچی میگفتم من ترجیح میدم درسمو بخونم تا برم مهمونی اما مادرم حرفش برای من یک کلام بود!
پریسا هم انگار بدش نیومده بود که منو با خودش ببره تا مامان کمتر بهش گیر بده...
یه بعد از ظهر پریسا با پاکت های بزرگ خرید وارد خونه شد همش رو به من گرفت و گفت واسه امشب اینا رو بپوش و سعی کن یه دستی هم به صورتت بکشی دلم نمیخواد اینجور بی رو بیا جلو دوستام 😏🛍
بعد گفتن حرفاش مستقیم رفت تو اتاقش حتی واینستاد نظر منم بپرسه !🙁
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
حاج حسین یکتا:
خواهر من! برادر من!
اگه امام زمان (عج)
یه گوشه چشم نگاهت کنه،
کارِت کاره، بارِت باره!
بعدش تو فقط بشین کنار جوی
گذر ایام ببین...
#امام_زمان♥
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💙🍃🦋 ❈🌷﷽🌷❈
🍃🍁
🦋
💚امیرمومنان علی(ع)💚
✨به فریاد مردم رسیدن و آرام کردن اندوهگین، از کفاره ی گناهان بزرگ است.✨
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌸🦋🌸🦋🌼🦋🌸🦋🌸
#تلنگر 👌💥
🔆خانه عوض شده
🔅پیری فوت کرد. یکی از مریدانش او را در خواب دید و از حالش در قبر جویا شد که چه بر تو گذشت و در جوابِ «کیست خدایت» چه گفتی؟ گفت: «از من پرسیدند خدایت کیست؟
🔅خود را به خدایم سپردم و در جواب گفتم: من خانهام را عوض کردم نه خدایم را.»
📚(داستان عارفان، ص 99)
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
◖🧡🍁◗
هركسبهخُـداتوكلكند،خُـداوندهزينهٔ
اوراكفـٰايتمۍكندوازجـٰايۍكهگمـٰان
نمۍبَردبهاوروزۍمۍدهـد.
#خدا🌱
ـ ـ ـ ـــــ𑁍ـــــ ـ ـ ـ
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
•°~♥️🌸
**خدا به موسی(ع) فرمود:
💓اگر میخواهی ثواب صد سال روزه همه ایام در نامه عملت ثبت بشود مردم را با امام زمان آشنا کن‼️
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدری مهربانتر از پدر🌼
منبع:شرح زیارت جامعه کبیره
#استادشجاعی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🍂🍃با هيچ چيزمثل #نماز،بينے شيطان به خاڪ ماليده نمے شودپس نماز را به پادار و #بينے_شيطان رابه خاك بمال.🍂🍃
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسانیت داشته باشید جذابیت خودش باهاتون میاد...🌺
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ #ترک_گناه ]
🎙 استاد شجاعی
√ ضبط مکالمات دیگران 📼
√ فیلم گرفتن از دیگران 🎥
√ بردن آبروی دیگران در فضای مجازی📲
✘حرامهایی اند که تبدیل به عادت شدند
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
حکایت آموزنده
برکت مال حلال
روزی امیرالمومنین علیه السلام میثم تمار را در پی کارى فرستاد و تا بازگشت او، خود، در مغازه میثم ماند.
یک مشترى براى خریدن #خرما مراجعه کرد.
حضرت فرمود: پول را بگذار و خرما بردار!...
وقتى میثم برگشت و از این معامله با خبر شد، دید که پولهاى آن شخص، #تقلبى است و به حضرت قضیه را گفت.☘
امام على(علیه السلام) فرمود: «آنان هم خرما را #تلخ خواهند یافت.» ☘
در همین گفتگو بودند که آن مشترى، خرماها را باز آورد و گفت: این خرما تلخ است...
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🕊🌱 رحمت گفت : تووووو؟ تو اگه واقعا دخترت برات مهم باشه از سهراب طلاق میگیری میای با هم ازدواج میکنی
🕊🌱
امیر با دیدن ما فهمید یه خبراییه
با تعجب گفت چیزی شده؟؟🙁
ستاره بهت زده نگاه امیر کرد و گفت امیر ما خواهر و برادریم ما نمیتونیم با هم ازدواج کنیم و از حال رفت.!
با صدای جیغ من سهراب سراسیمه خودشو رسوند به ما و در حالیکه گیج و منگ بود نگاهی به من کرد و گفت چه خبره؟
در حالیکه اشک میریختم گفتم ستاره همه چیو شنید همه حرفهامونو شنید.😫😭
سهراب وحشت زده گفت واااای وااااای ستاره ستاره بابا بلند شو ستاره سریع بغلش کرد و با عجله سوار ماشینش کرد و راه افتادیم سمت بیمارستان.!🩺💉
نمیفهمیدم چرا ستاره گفت ما خواهر برادریم امیر که بچه واقعی رحمت نیست پس چرا ستاره این حرف و زد.
سهراب مثل اسفند رو آتیش بود و یه لحظه آروم و قرار نداشت ،
تمام مدت رحمت تو محوطه بیمارستان بود و اصلا بالا نیومده بود.!!
امیر هم بالای سر ستاره وایساده بود و اشک میریخت، برای ستاره سرم وصل کردن و گفتن بهش شوک وارد شده و فشارش افتاده!!
وقتی خیالم راحت شد چیزی نیست امیر و کشوندم بیرون و گفتم : ستاره چرا اون حرف و بهت زد چرا گفت ما خواهر برادریمو نمیتونیم با هم ازدواج کنیم؟
امیر در حالیکه اشک میریخت گفت پروانه خانم شما واقعا قبلاً زن بابای من بودید؟
_خیلی سال پیش
_یعنی ستاره واقعا پدرش آقا سهراب نیست؟؟
_نه پدر ستاره رحمته.!
با صدای بلند زد زیر گریه و گفت بدبخت شدیم.😭😭
با ترس نگاش کردمو لب زدم : چرااااا؟؟
_آخه من پدرم رحمته ،پدر واقعیم.!🥺
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماشالله حافظه آقا 😍
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°