15.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بهشت و دوزخ برزخی
▪️مشاهده ی فضاهایی از بهشت و جهنم در برزخ توسط تجربه گر
👤تجربهگر: آقای میلاد دولت آبادی
.
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
● نکته میانبربرای نزدیکی به خدا🕊
🎙استاد_جاودان
#درس_اخلاق
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
#تلنگر🌷☘
🔴 بخشش مال همچون هرسکردن درخت است
🔹مردی خسیس تمام داراییاش را فروخت و طلا خرید.
🔸او طلاها را در گودالی در حیاط خانهاش پنهان کرد و هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد.
🔹تکرار هر روزه این کار یکی از همسایگانش را مشکوک کرد. همسایه، یک روز مخفیانه به گودال رفت و طلاها را برداشت.
🔸روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد. اما طلاهایش را نیافت. شروع به شیونوزاری کرد و مدام به سر و صورتش میزد.
🔹رهگذری او را دید و پرسید:
چه اتفاقی افتاده است؟
🔸مرد حکایت طلاها را بازگو کرد.
🔹رهگذر گفت:
این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست. تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟
🔸ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست. بلکه در استفاده از آن است. اگر خداوند به زندگی شما برکتی داده و شرایط مناسبی دارید، پس به فکر دیگران نیز باشید.
🔹بخشش مال همچون هرسکردن درخت است. پول با بخشش زیادتر و زیادتر میشود.
🔸دارایی شما حساب بانکیتان نیست. دارایی شما آن مقدار از ثروت و داشتههایی است که برای یاری دیگران به گردش درمیآورید.
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی خـــ♡ــدا هُلت میده
لبهی صخرهیِ مشکلات، بهش اعتماد کن
چون یا میگیرتت یا بهت پرواز کردن یاد میده!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🕊🌱 اخم کردمو عصبی گفتم : چی داری میگی؟این امکان نداره من وقتی با رحمت ازدواج کردمو بچه دار شدم ، تو
🕊🌱
امیر نگاهی بهم انداخت و گفت از کی میدونست؟
نفسمو بیرون دادم و گفتم از وقتی برگشتید ایران..😮💨
امیر گفت : یعنی تمام این دو هفته ای که من دنبال حلقه ازدواج بودم ،
خبر داشته که ستاره خواهرمه و نمیتونیم با هم ازدواج کنیم نمیتونم ببخشمش هیچ وقت.!🥺😤
باور کردن این موضوع برای هممون سخت بود حتی برای سهراب، از اون روز دیگه رحمت و ندیدیم هیچ کدوممون!!
به اصرار سهراب امیر و یه مدت پیش خودمون نگه داشتیم و هم ستاره هم امیر و میبردیم پیش مشاوره تا با این قضیه کنار بیان.،
خیلی طول کشید تا ستاره و امیر قبول کنن که نمیتونن با هم ازدواج کنن.!
با کمک مشاوره ستاره حتی سراغ رحمت هم نگرفت و انگار که اصلا نمیخواست ببینتش.،
امیر برگشت ایران و تنهایی برای خودش خونه گرفت ولی با ستاره و ما در ارتباط بود کم کم حال ستاره بهتر میشد و شرایط بهتر میشد.!🥲😊
به گفته مشاور که میگفت ستاره باید با یه پسر وارد رابطه بشه ،
تا زودتر فراموش کنه با یکی از پسرای دوست سهراب آشنا شدن و خوشبختانه اخلاق و رفتارشون خیلی بهم میخورد و باعث شد تا ستاره راحت تر همه چیو فراموش کنه،!
البته چیزی نبود که فراموش بشه ولی به هر حال با این قضیه کنار اومد امیر هم مشغول درس خوندن بود و تا میتونست خودشو مشغول میکرد📚
رحمت هم کلا رفته بود و امیر هم هیچ خبری ازش نداشت و میگفت که اصلا دلش نمیخواد دوباره ببینتش.!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ:
ﻏﺮﻭﺭ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺗﻨﺪﺭﺳﺘﯽ ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ
ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ، ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﻏﻢ ﻭ ﺩﺭﺩ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﻧﺮﻡ ﺍﺳﺖ، ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖ!!
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ، ﻟﺰﻭﻣﺄ ﺩﻭﺳﺖ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ .
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺍﺧﻼﻗﺶ ﺗﻨﺪ ﺍﺳﺖ، ﺟﻨﺴﺶ ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﯾﻦ ﺷﺎﻧﺲ ﺗﻮﺳﺖ🌱
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
14.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞ماجرای تکان دهنده از معجزه باب الحوائج حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
🎼با روایت گری صابر خراسانی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
مداحی_آنلاین_عباس_تو_همه_لشکر_منی.mp3
8.54M
روضه حضرت ابوالفضل العباس(ع)
عباس تو همه ی لشکر منی
#روضه🔊
#تاسوعا #محرم💔
#سید_مهدی_میرداماد🎙
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلمی کمیاب از حمل ضریح حضرت ابوالفضل العباس (ع) که توسط صنعتگران اصفهانی ساخته شده از اصفهان به کربلا در سال ۱۳۴۳
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
#سرگذشت_پریا🤍✨ سرم از شدت صدای بلند موزیک و رقص نور سالن درد گرفته بود، من به این مهمونیا و بیرون ر
#سرگذشت_پریا🤍✨
بدون اینکه کوچکترین نگاهی بهش کنم به سمت در خروجی رفتم...!!
صدای پریسا میشنیدم که اسمم و صدا میکرد اما به روی خودم نمیآوردم و به راهم ادامه دادم، با کشیده شدن لباسم وایستادم ،پریسا بود...
_همینجوری سرت و انداختی پایین کجا میری، اینهمه صدات کردم چرا جواب نمیدی ،
مگه کر شدی ؟🤨
آروم به سمتش برگشتم و نمیخواستم تو اون محیط و وسط اون همه آدم باهاش دهن به دهن بزارم برای همین بهش گفتم : من چیزی نمیگم تو هم نگو فقط بریم..!
اینقدر محکم این جمله بهش گفتم که دیگه چیزی نگفت و راهی شدیم، خدارو شکر وضع مالی خوبی داشتیم توی رفاه کامل بودیم،!😮💨
در ماشین باز کردم نشستم روی صندلی و چشمام و بستم، پریسا هم سکوت کرده بود چیزی نمیگفت تموم راه فکرم درگیر این بود چه جوابی به مامان و بابا بدیم،
آخرم به نتیجه ای نرسیدم و بیخیالش شدم
من که مقصر نبودم این پریسا بود که معلوم نبود کجارفته بود باعث شده بود اینقدر دیر برگردیم!
با این حرف خودم و قانع کردمو آروم!
با ایستادن ماشین چشمهام و باز کردم و دستم و روی دستگیره در گذاشتم تا پایین برم که با صدای پریسا دستم و عقب کشیدم و برگشتم و سوالی نگاهش کردم..🙁🤔
_ ازت میخوام چیزی به مامان نگی خودم دلیل دیر اومدنمون بهش میگم،،
به تکون دادن سرم اکتفا کردم و در و باز کردم و داخل رفتم، همه برق ها خاموش بود نور گوشیم و جلوم گرفته بودم تا زمین نخورم..!
آروم آروم به سمت اتاقم رفتم....
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°