🌸ماموریت ما در زندگی بی مشکل زیستن نیست با انگیزه زیستن است برای پیشرفت پله بساز اما از کسی بالا نرو دورت را شلوغ کن اما در شلوغی خودت را گم نکن 🌸طلا باش اما از جنس خاک ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ ‌‌‍‌‌‌‍‌

✍امام هادی علیه السلام: از حـدّ خـود تجاوز نكن و روزگار را در كار خدا دخيل مدان. 📚 تحف العقول، ص ۴۸۳. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

بیا مهدی بیا دورت بگردم...❤️‍🩹 نمیدانم در نام‌ِ « اباصالح » 🌱 چه سرّی است که هرگاه آن رامیخوانی، حتما یک عنایتی از جانبِ آقـــا امام زمان♥️ به انسان می‌شود‌ ،آقــا این نام را خیلی دوست دارند... 💓 🖌حاج‌سید‌حسین‌حسینی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

♥️🌾 پریسا چشمش که به من افتاد گفت ؛تو چکار داری می کنی چرا دست از سر من بر نمی داری!؟ تا وقتی تو این خونه بودم که با کارهات هرروز یه جور رو اعصاب من بودی حالا که وگورم رو گم کردم بازهم دست از سر من برنمی داری🤨 اومدی تور پهن کردی وسط فامیل شوهر من که چی !؟😠😤 پریسا درحالی که انگشت اشاره اش رو سمت من تکون می داد گفت ببین من نمی ذارم پات رو تو فامیل شوهر من بذاری خوب می دونم قصدت چیه!! می خوای زندگی من رو خراب کنی از همون اول هم چشم نداشتی خوشبختی من را ببینی روز عروسیم ،هم هدفت همین بود می خواستی همه چی رو بهم بزنی!! فکر نکن من احمقم و نمی فهمم چرا متوجه همه چی هستم اما چیزی به روی خودم نمیارم تو فکر کردی من این کارهات رو فراموش می کنم !😤 یادم میره چکار کردی بهترین روز زندگیم رو با یه بهونه الکی و یه دعوای ساختگی جهنم کردی نه گذاشتم به موقع برات جبران کنم هرکاری کردی دونه دونه تلافی می کنم!! هاج و واج ‌وشوک زده به پریسا نگاه می کردم بدون این که بتونم حرفی بزنم از خودم دفاع کنم😳🤯 مامان گفت : علت این رفتارهات رو نمی فهمم چرا مخالفت می کنی،پریا چکار به خونواده شوهر تو داره قرار عروس عمه شوهرت بشه!!😒 پریسا با صدای بلندی گفت : نه گفتم نه! من به سیما خانوم هم گفتم جواب منفی بده اون خودش هم مخالفه! گفت با هما خانوم حرف می زنه این قضیه رو تموم می کنه ،😏 مامان گفت : دو روزه دارم باهات حرف میزنم باز کارخودت رو کردی به بخت خواهرت پشت پا زدی!؟ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

موضوعی که خدا برایش هفت بار قسم خورده است !!! 🔺اونایی که دنیا و آخرت رو با هم میخوان، این راهکار معنوی رو از دست ندن! 🎤 حجت الاسلام امینی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🌷چه کنیم پروردگار هستی و همه کاره عالم، حامی و پشتیبان ما باشد... 🎙 حجت‌الاسلام#عالی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

آثار بی‌نظیر قرائت سوره احزاب 🎙 #استاد_رفیعی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

امام عصر(عج)میفرماید در هنگام سختی و شدائد این گونه مارا بخوانند... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

اللهم الرزقنا ب کربلا🤲 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

♥️🌾 پریسا گفت : تمومش کن دو روز رو اعصاب منی چرا نمی ذارید از زندگیم لذت ببرم هر روز یه جوری گند زدید به اعصاب من بابا ولم کنید !! بذارید زندگیم رو بکنم 😠😤 مامان که عصبانی بود سعی داشت خونسردی خودش رو حفظ کنه و رو به پریسا گفت : مادر حالا تا زنگ نزده یه زنگ به مادرشوهرت بزن منصرفش کن📞 پریسا گفت : زنگ زده ، جلو خودم زنگ زد و گفت پریا با پریسا فرق داره و به درداشکان نمی خوره ودنیاهاشون متفاوت !! هما خانوم هم دیگه چیزی نگفت، تا اون جایی که من خبر دارم دیگه پیگیر نشد چون سیما خانوم از طرف ما جواب منفی داد ، این قضیه همین جا تموم شد دیگه شما هم فراموش کنید و فکر کنید از اول همچین چیزی نبوده!! من رو به مامان گفتم حالا ببین کی به کی حسودی می کنه🤨 بشناس دخترت رو بیشتر بشناس و سنگش رو به سینه بزن!! مامان گفت : حالا که یه خواستگار خوب پیدا شد تو با دستهای خودت پرش دادی رفت نباید این کار رو میکردی ، دلم می خواست به سمت پریسا حمله می کردم،اون موهای مش شده اش رو تو چنگم می گرفتم و می کشیدم 😫 اما خودم رو کنترل کردم و با بغض و گریه برگشتم توی اتاقم ،حرف های زیادی تو دلم تلنبار شده بود که نمی تونستم چطور بیرون بریزم می ترسیدم چیزی بگم و همه چی رو سر من خراب بشه و به ضررم تموم بشه.!!🥺😣 ساعتی به همین منوال گذشت و من از اتاقم بیرون اومدم و شنیدم پریسا به مامان گفت ؛مامان تروخدا توهم از دست من ناراحت نباش!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

💢 طهارتی که موجب آمرزش گناهان می‌شود 🔻 اهمیت غسل جمعه 🔺حجت الاسلام صفایی بوشهری ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

حاجت‌داری‌استغفاربگو دوای درد من چیه؟! مرحوم حضرت آیت الله بهجت رحمة الله علیه. #تعجیل‌درفرج‌منجی‌عالم‌صلوات ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🟣مسئولیت پذیری فرزندان 📌نکات تربیتی فرزندان #دکتر_سعید_عزیزی #تربیت_فرزند #تعجیل‌درفرج‌منجی‌عالم‌صلوات ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

♥️🌾 ادامه داد : پریا اگه می اومد تو فامیل مهران دوروز آبرومون رو به باد می داد با این اخلاق و کارهاش هم رو زندگی من تاثیر می ذاشت هم زندگی خودش رو خراب می کرد!!😣 من بهترین کار رو کردم که نذاشتم این وصلت صورت بگیره خوب بود چند سال دیگه هردو مون طلاق می گرفتیم و برمی گشتیم ور دل تو می نشستیم ، بذاردبره با یه غریبه که همسطح خودش باشه ازدواج کنه !! یکی که باهاش کنار بیاد به خدا ، اشکان خیلی براش زیاد بود، وقتی شنیدم این حرف ها رو داره راجع به من می زنه دیگه طاقت نیاوردم و به سمتش هجوم بردم وگفتم : تو نشستی این جا داری پشت سر من چی می گی این چه اراجیفی که به هم می بافی 😤 این همه سیاهی و کینه رو کی نسبت به من تو دلت جمع کردی !؟ مامان گفت : پریا بسه دنبال شر نباش! با ناباوری به مامان نگاه کردم و گفتم مامان باز داری از این حمایت می کنی نمیشنوی چی داره می گه!! پریسا گفت : مگه دروغ می گم ،کدوم حرفم اشتباهه با عصبانیت گفتم : گمشو از خونه ما بیرون مامان گفت : پریا به خودت بیا تو کی رو از خونه کی بیرون می کنی،اینجا خونه من من می گم کی بره کی بیاد🤨 تموم بدنم داغ شده بود دستهایم به وضوح می لرزید😡😤 با بغض غریبی روبه مامان گفتم می خوای من برم !؟ مامان گفت ؛هیچ کس هیچ جا نمیره! درحالی که با دست به پریسا اشاره کرد ؛پریسا تو بشین ،پریا توهم برو تو اتاقت اومدم حرفی بزنم که مامان گفت :هیسس هیچ کس هیچ حرفی نزنه ! هردوتون ساکت باشید شماها خواهرید چرا افتادید به جون هم! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

💚سلام به حسین (ع) ✨سلام به گنبدطلاش 💚سلام به محرم ✨سلام به همه عزاداران 💚سلام من به کربلا ✨به قبرشش گوشه حسین 💚سلام به تمام دوستان ✨روزتان حسین پسند ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─

#اهل بیت بدهکار کسی نمیمونن #اگر 1000تومن خرج اهل بیت کنی ده برابرش بهت برمیگردونن ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

♥️🌾 عصبی گفتم : اول این شروع کرد ‌اینه که داری پا می ذاره رو همه چی! همه پل های پشت سرمون رو خراب میکنه دیگه چیزی باقی نذاشته من چقدر تحمل کنم حرفی نزنم من هم یه حدی تحمل دارم ،چقدر صبوری کنم!؟😤 پریسا از جا بلند شد و گفت : ببین مامان هرچی هیچی نمیگم که این تمومش کنه بی فایده اس ، این قصد کرده همه رو به هم بریزه من میرم ،چون جای من دیگه این جا نیس با صدای جیغ آلودی گفتم ؛برو گمشو دیگه پات رو اینجا نذار😠😫 پریسا با نفرت نگاهم کرد وگفت ؛حیف تموم کارهای که تا امروز برات کردم همه حمایت های که ازت کردم بشکنه دستم که نمک نداره خواهری من و تو از این لحظه به بعد دیگه تموم شد !! من آدمی به نام پریا تو زندگیم نمی شناسم به سمتش رفتم وگفتم تو برای من چکار کردی که منتش رو‌ سرم میذاری!! هنوز حرفم تموم نشده بود که یه لحظه احساس کردم حالم بد شدانگار دنیا برام متوقف شده بود😣🤧 سرم گیج رفت جلو چشم هام ‌سیاهی رفت و نفهمیدم چی شد که محکم روی زمین افتادم و دیگه چیزی نفهمیدم... کمی بعد دیدم مامان سر من رو تو بغلش گرفته و گریه میکنه و منو صدا می زنه و پریسا بالای سرم ایستاده بود و می گفت مامان آروم باش به خدا چیزیش نیس این دوباره خودش رو زده به ننه من غریبم بازی و داره فیلم بازی میکنه، مادر من آنقدر ساده نباش‌!! گول این موزمار هفت خط رو نخور من ذات این رو می شناسم،😏 باورم نمی شد حتی تو این حال هم با من اینطور رفتار می کنه و با بی رحمی قضاوتم می کنه!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🎥دعاے بسیارعالے براے رفع مشڪلات ...! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

پرهیز از آزار رساندن به دیگران، نشانه کامل بودن عقل و مایه آسایش در دنیا و آخرت است "امام سجّاد عليه السلام" ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🔴 مسائل زناشویی و ازدواج سخنران شهید کافی(ره) ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

داستان خارکن عاشق و شیر و گرگ♥♥♥ سخنران شهید کافی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🔆 معجزه باورنکردنی و شگفت انگیز در حرم امام حسین علیه السلام ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

آداب غذا خوردن❗️ 🎤آیت الله مجتهدی تهرانی ره ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

♥️🌾 وقتی دیدم پریسا با سنگدلی داره راجع بهم اینطور حرف می زنه با صدای که از ته چاه می اومد بریده بریده و با ناله گفتم : برو گمشو نمی خوام این جا ببینمت ازجلو چشم هام دور شو ، مامان که دید به هوش اومدم دست از گریه کردن برداشت و سعی داشت من را آروم کنه و گفت ؛پریا مادر آروم باش حالت بد می شه دوباره ها ، انقدر به خودت فشار نیار، به خدا دنیا ارزش نداره دخترم🥺😢 با صدای سوزناکی گفتم ؛مامان به این بگو بره فقط مامان رو به پریسا گفت : ببین بچه ام رنگ به صورت نداره بهتر ببریمش بیمارستان پریسا گفت ؛بابا ولم کن مادر من نمی بینی داره بامن چکار می کنه،هرچی حرف و بدوبیراه بود بار من کرد اصلا به من چه بمیره هم بمیره!! وقتی اون مراعات حال من رو نمی کنه دیگه برای من هم مهم نیس چه اتفاقی براش می افته ،😒 پریسا به سمت در ورودی رفت مامان گفت پریسا نزن این حرفو مادر فدات بشم من رو تنها نذار نمی بینی حال خواهرت خوب نیس تو این شرایط نذار دست تنها بمونم ،!! پریسا بدون این که ذره ای به حرفای مامان اهمیت بده درو باز کرد و گفت ؛من می رم این هم چیزیش نیس فقط فشارش افتاده یه نبات بذار گوشه دهنش حالش خوب میشه !🙄 مامان نالید و بازهم از پریسا کمک خواست اما پریسا بی توجه خداحافظی کرد ورفت.. من به شدت سردرد و سرگیجه داشتم همه بدنم بی حس وحال بود مامان که از صورتم متوجه شده بود حالم خوب نیس به بابا و پرهام زنگ زدو جریان رو گفت📞 بابا گفت با آژانس بیمارستان بریم و گفت خودش رو زود می رسونه! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

ماجرای بسیار زیبا و آموزنده عنایت امام زمان عج به یک پسر آلمانی به واسطه شیخ جعفر مجتهدی ره ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🟢 اهمیت شب زنده داری و نمازشب 🔸️امیرالمومنین علی علیه السلام: کسی که یک ششم شب را به عبادت بپردازد، نامش در زمره بازگشتگان به سوی خدا ثبت شود و گناهان قبل و بعد او بخشیده خواهد شد. 📚گرد آوری از کتاب اخلاق اسلامی در نهج البلاغه 🌙 معرفت نماز شب ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

#حدیث #امام_جواد_علیه_السلام از امام جواد(علیه السلام)روایت شد: هر گاه #خواستگاری آمد، و از #دین و امانت او راضی بودید؛ او را #رد نکنید و گرنه فتنه و فساد بزرگی بپا می شود.💖 📒✏️📝📚التهذیب، 7:369 #امام_جواد_ع)فرمودند: مومن به توفیق خدا و داشتن پندگویی درونی و خوی نصیحت پذیری از کسی که او را نصیحت میکند،نیاز دارد. 🔸تحف العقول صفحه ۴۵۷ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

♥️🌾 مامان کمکم کرد لباس پوشیدم و ماشین که اومد سوار شدیم و راهی بیمارستان شدیم تموم راه سرم رو شونه مامان بود مامان هم به نقطه ای خیره شده بود و آروم وبی صدا اشک می ریخت🥺😭 دلم از رفتارهای پریسا بدجور گرفته بود پریسای که همیشه ادعا می کرد اگه خوار به پای یکی از اعضای خونواده بره طاقت نمیاره الان روی واقعی خودش رو نشون داده بود و با سنگدلی منو تنها گذاشته بود !! وقتی رسیدیم درمانگاه ،پزشک عمومی منو معاینه کرد و رو به مامان گفت ;فشار عصبی و بهتر به پزشک متخصص مغز و اعصاب مراجعه کنه و برام دوتا سروم نوشت که باید بلافاصله تزریق می شد🩺 بستری شدم و مامان کارهای لازم رو کرد و سروم ها را تهیه کرد وپرستار جوانی سروم رو وصل کرد و من چشم هام رو بستم، سعی کردم به چیزی فکر نکنم.. مامان که به شدت از دست پریسا دلخور بود تلفن دستش بود وهمه ماجرا رو برای بابا و پرهام تعریف کرد و حتی با خود پریسا هم حرف زد📞 شنیدم که از پشت تلفن پریسا رو سرزنش می کرد ،.... این اولین باری بود که با پریسا دعوا میکرد و حسابی سرزنشش میکرد! بابا و پرهام بادستپاچگی و حالی نزار خودشون رو رسوندن و ساعتی بعد وقتی سرمم تموم شد با اجازه دکتر راهی خونه شدیم !! با کمک مامان روی تخت دراز کشیدم که استراحت کنم،چشم هام گرم شد و رفته رفته خوابم برد از خواب که بیدار شدم هوا تاریک بود 🥱 به شدت احساس گرسنگی می کردم از جا بلند شدم و به سمت پذیرایی رفتم ‌بابا که منو دید گفت ؛دخترم حالت بهتره؟؟ مامانم گفت :مادر گرسنه ای برات سوپ پختم بشین بیارم،بخور جون بگیر🥰 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°