❄️🍃🍃 به پذیرایی رفتم هنوز پریسا نیومده بود به ساعت نگاه کردم دل توی دلم نبود به این فکر می کردم که پریسا بعد از دیدن آریا چه عکس العملی نشون میده😥 آریا هم در جریان بود که من به پریسا حرفی نزدم برای اون این مسئله مهم نبود و من را شماتت می کرد چرا این موضوع پیش پا افتاده رو تا این حد بزرگ کره بودم و بهش اهمیت می‌دادم!🙄🤔 به دور و اطراف نگاه کردم نمی خواستم چیزی کم و کسر باشه روی میز همه چی به چشم می خورد میوه شیرینی گز شکلات و آجیل مامان حسابی سنگ تموم گذاشته بود !!😍😌 پرهام که مثل تازه اومده بودو اونم مشغول بررسی کردن بود در حالی که از درون کاسه پسته ای بر می داشت رو به مامان گفت :مامان این همه پذیرای زیاده روی نیست!! مامان گفت ؛نه نیس تو دخالت نکن پرهام گفت ؛یادم برای پریسا از این بریز و بپاش ها نکردی و در حالیکه به من نگاه می کرد گفت ؛هرکاری می کنی که پریا رو رد کنی مشخص حسابی رو دستت باد کرده😆😂 بالشی که کنارم بود رو برداشتم و میخواستم به سمت پرهام پرتاب کنم که مامان غرید و گفت :پریا نکن می خوره به میز یه چیزی میشکنه و حالا بیا و جمعش کن الان خواستگارها می رسن پاشو بیا به من کمک کن!! و بعد رو به پرهام گفت تو هم آروم بشین سربه سر خواهرت نذار ،می بینی جنبه شو خی نداره شوخی نکن !! فکر می کردم مامان برای اولین بار ازمن حمایت کرده اما با جمله آخرش حالم رو گرفت ! سمت مامان رفتم و گفتم ؛مامان لباسم خوبه!؟ مامان نگاه سرسری بهم کرد و گفت : نمیدونم این پریسا چرا نیومد اون خوش سلیقه اس!😒 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

سلام😊✋عصر زیبا چهارشنبہ 🌼 مرداد ماهتون بخیر ☕️ 🌼دلتون گرم از آفتاب امید ☕️ذهنتون سرشار از افکار پاڪ 🌼قلبتون مملو از عشق خدا ☕️و صبحتون پُر از برکت 🌼با امید طلوع صبح سعادت ☕️برای یڪایڪ شما دوستان ‌‌‍‌‌‌‍‌─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─

به چه کسی نیکی کنیم ❤️ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

💠 #دعــاۍهــرروزمـاه‌صـــفر🌙 در مفاتــیح الجـــنان آمده است ڪه اگر ڪسی خواهد ڪه محفوظ ماند از بــلاهای نازله در این مــــاه در هر روز #ده‌مـــرتبه این دعــا را بخواند📖 ‌‌‍‌‌‌‍‌**╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°**

❄️🍃🍃 مامان ادامه داد : اگه بود بهت می گفت چی بپوشی تو سرت نمی شه چی مد روزه و مناسب تر پریسا همه این چیزها رو میدونه!!؟ با لب و لوچه ای آویزون برگشتم تو سالن و کنار بابا نشستم☹️😥 بابا دستم رو گرفت و گفت ؛چطوری بابا استرس که نداری !؟؟ قبل از این که جواب بدم مامان درحالی که به سمت ما می اومد گفت :چرا پریسا نیومد الان مهمون ها می رسن دیگه کی می خواد بیاد‌!! پرهام گفت؛ بعداز مهمون ها و پقی زد زیر خنده 😆😂 مامان که از شوخی پرهام کلافه شده بود با غضب نیم نگاهی به پرهام کرد ! بابا گفت ؛یه زنگ بهش بزن📞 مامان گفت :ده دقیقه پیش زنگ زدم با عصبانیت گفت دارم میام آنقدر زنگ نزن هولم نکن دیگه می ترسم باز دوباره زنگ بزنم! گفتم ؛مامان آنقدر حرص و جوش نخور میاد دیگه _آخه زشته بعد از مهمون ها بیاد بابا گفت ؛چه زشتی خانوم آنقدر استرس به خودت نده قلبت میگیره خدای نکرده پس می افتی ها ،!! هنوز حرف بابا تموم نشده بود که زنگ آیفون به صدا دراومد !! مامان به سمت آیفون رفت و گفت خدا کنه پریسا باشه و گوشی اف اف رو برداشت و من دیدم رنگ از رخسارس پرید و صورتش سفید شد !!!😳🤯 مامان گفت : بفرمایید خوش آمدید ودرو باز کرد و رو به بابا گفت؛ بلند شو برو استقبالشون ، درحالی که لب می گزیدگفت ؛دیدی خواستگارها اومدن و پریسا نیومد آبرومون رفت 🤦‍♀ بابا چشمی گفت و به استقبال مهمون ها رفت ، یکم بعد آریا تو یه کت و شلوار دودی شیک که بسیار جذابش کرده بود 😍☺️ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🔅چرا همیشه به کارام گره میفته ! 🎙#استاد_شجاعی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

☀️ #حــدیث_روز ✅ امام علی علیه السلام: خوشرویی آتش دشمنی را خاموش می‌کند ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🍀پيامبر اکرم (ص): هرکس فریاد کمک‌خواهی کسی را بشنود و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست...💔 📚کافی /ج۲ /ص۱۶۴ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🔻 آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی 🔹بعد از شهادت حضرت حسین‌بن‌علی، سیدالشهداء علیهماالسلام حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در اسارت آن‌چنان مردانه خطبه می‌خواند که گویی در تخت سلطنت قرار دارد. امام‌ ‌سجاد علیه‌السلام در حال اسارت و درحالی‌که غُل جامعه به گردن داشت، به سائل، شاهانه کمک می‌کند. ما چنین بزرگانی داریم که همه چیز ما از آن‌هاست، ولی گویا آن‌ها را نداریم! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

❄️🍃🍃 همراه پدر و مادر و خواهرش اومدن داخل و بعداز سلام و احوال پرسی همگی نشستیم ،پدر آریا آقای بهمن ادیب و مادرش آرام خانم و خواهر آریا بیتا جون و در کل خونواده ای محترمی به نظر میرسیدن ،!!☺️ بزرگترها مشغول خوش و بش بودن که دومرتبه صدای زنگ خونه فضا رو پر کرد! صدای ضربان قلبم رو به وضوح می شنیدم که چطوری رو قلبم می کوبید😰 تا لحظاتی دیگه پریسا می اومد وبا آریا روبه رو می شد،از عکس العملش میترسیدم !! دوست نداشتم بین مون شکراب بشه اما من هم احساس و عاطفه داشتم و این بار نمی تونستم از عشقم به خاطر خود خواهی های خواهرم بگذرم! دقایقی گذشت و پریسا و مهران از راه رسیدن من حواسم دقیقا به پریسا بود🙄 پریسا وقتی آریا رو دیدرنگ از صورتش پرید و لبخندش روی لبش خشک شد به زور باهمه سلام و احوال پرسی کرد و کنار مهران نشست! یه لحظه نگاهمون به هم افتاد که پریسا عصبی نگام کرد !! بی توجه ازش چشم دوختم از اولش هم می دونستم جلو مهران عکس العملی نشون نمی ده یعنی به نفعش نبود هر حرفی می زد به ضرر خودش بود!!😏 پریسا از اول تا آخر جلسه کز کرده بود و یه گوشه نشسته بود ،صحبت ها توسط بزرگترها انجام می شد و حتی به مهریه هم اشاره ای شد ساعتی دو خونواده باهم خوش و بش کردن !! هردو طرف از هم خوششون اومده بود و قرار شد من فکرهام رو بکنم و تا دوروز دیگه جواب بدم ! خونواده آریا رفتن و بعد از رفتنشون مامان و بابا که خیلی ازاین خانواده خوششون اومده بود شروع کردن به تعریف کردن! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🔻 آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی 🔹بعد از شهادت حضرت حسین‌بن‌علی، سیدالشهداء علیهماالسلام حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در اسارت آن‌چنان مردانه خطبه می‌خواند که گویی در تخت سلطنت قرار دارد. امام‌ ‌سجاد علیه‌السلام در حال اسارت و درحالی‌که غُل جامعه به گردن داشت، به سائل، شاهانه کمک می‌کند. ما چنین بزرگانی داریم که همه چیز ما از آن‌هاست، ولی گویا آن‌ها را نداریم! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°