💥داستانی واقعی وتکان دهنده💥
این ماجرا در بازار های عویس در ریاض اتفاق افتاده است ...
یکی از صالحین می گوید : با ماشینم در بازار عویس در حرکت بودم که جوانی را دیدم که از دختر جوانی عکس می گرفت ، با خود فکر کردم که آیا نصیحتش کنم یا خیر ...
بالاخره تصمیم خود را گرفتم و از ماشین پیاده شدم و به طرف او رفتم ، او ترسید و گمان کرد هیئت هستم و فرار کرد ، با صدای بلند به او سلام کردموگفتم نترس من هیئت (گشت پلیس)نیستم فقط کار خیری باتو دارم برادرم از تو می خواهم گوش کنی ...
او برگشت و با من جایی نشست ..
من با ذکر خداوند شروع به نصیحت او کردم ، هنگامی که او را نصیحت می کردم طرز نگاهش عوض شد و به فکر فرورفت ..
او شماره مرا گرفت و من هم به او شماره تلفن خود را دادم ..
صبح یک روز بعد از گذشت دوهفته شماره او را از جیبم در آوردم و با او تماس گرفتم ؛
بعد از سلام و احوال پرسی به اوگفتم که آیا مرا شناختی ؟
گفت : چطور صدای کسی را که کلمات هدایت را در گوشم خواند نشناسم آنکس که با نور حق چشمانم را روشن کرد ...
با هم قرار ملاقاتی گذاشتیم که عصر همدیگر را ببینیم ، اما تقدیر خداوند برایم مهمان آمد ..و تقریبا یک ساعت از موعد دیرتر شد ، نمی دانستم بروم یانه !
سپس با خود گفتم می روم و به عهدم وفا می کنم اگر چه با تأخییر ..
هنگامی که به در خانه شان رسیدم در را کوبیدم ..وپدرش در را باز کرد
گفتم : سلام علیک
گفت : وعلیکم السلام ورحمة الله
گفتم : فلانی درخانه است ؟!
بسیار غریبانه به من نگاهی انداخت و گفت :
پسرم این خاک که بر دستان من است خاک قبر اوست که چندی قبل او را دفن کردیم ...
گفتم : پدر جان ولی ما صبح باهم حرف زدیم !!!
گفت : نماز ظهر را در مسجد خواند و اندگی قرآن تلاوت نمود و به خانه برگشت ، سپس خوابید ، وقتی او را بیدار کردیم برای غذا او بیدار نشد و روحش به سوی پروردگار برگشته بود ...
پدر ادامه داد: پسر من آشکارا گناه می کرد ، تا اینکه دوهفته پیش احوالش دگرگون شد و از آن به بعد او مارا برای نماز صبح بیدار می کرد ، بعد از آن اخلاقی که داشت دیگر خداوند با هدایتش بر ما منت نهاد....تو از کی پسرم را می شناسی ؟!
گفتم : از دوهفته قبل
گفت : تو همان کسی هستی که او را نصیحت کردی ؟
گفتم : بله
گفت : بگذار سرت را ببوسم که پسرم را از آتش نجات دادی ....
ومن در نهایت تعجب و تأثر از این واقعه بودم ....
خداوند همه مارا عاقبت بخیر گرداند
🌟 عبرت : از کوچکترین نصیحت برای برادر یا خواهر ایمانی خود دریغ نکنید
شاید این آخرین فرصت او باشد وشاید نگفتن نصیحت و نهی نکردن از منکر تو پیامد بسیار بدی برای خودت و دیگران داشته باشد ..خود را به نصیحت همدیگر عادت دهید که هدف بزرگ ووظیفه این امت نصیحت است ، آن را دستکم نگیرید
بسیاری منتظر یک اشاره از طرف تو خواهر یا برادر مؤمن برای نصیحتش هستند اما تو دریغ می کنی .
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
امام على عليه السلام:
كُن أوثَقَ ما تَكونُ بنَفسِكَ، أحذَرَ ما تَكونُ مِن خِداعِها
زمانى كه به نفْس خود بيشترين اعتماد را دارى، از فريب او بيشتر برحذر باش
غررالحكم حدیث7170
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
وَ قَضي رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَريماً
و پروردگارت فرمان قاطع داده است که: جز او را نپرستید ، و به پدر و مادر نیکی کنید هرگاه یکی از آنان یا دو نفرشان در کنارت به پیری رسند [ چنانچه تو را به ستوه آورند ] به آنان اف مگوی و بر آنان [ بانگ مزن و ] پرخاش مکن ، و به آنان سخنی نرم و شایسته [ و بزرگوارانه ] بگو
آیه 23 سوره اسراء
وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّياني صَغيراً
و برای هر دو از روی مهر و محبت ، بال فروتنی فرود آر و بگو: پروردگارا! آنان را به پاس آنکه مرا در کودکی تربیت کردند ، مورد رحمت قرار ده.
آیه 24 سوره اسراء
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آذری زبانها وقتی میخوان
قربون صدقه عزیزاشون برن، میگن :
«گوزلرین قاداسین آلیم»
یعنی «درد ِچشمات به جونم!»
زیباست حقیقتا.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مارو از سادگی ترسوندن
تا اومدیم تکون بخوریم ، گفتن :
ساده نباشیا …
چقدر تو ساده ای …
انقدر ساده بودن خوب نیست …
ما رو از سادگی ترسوندن
هیشکی به ما نگفت سادگی خوبه
مثل اون زمانهایی که بچه بودیم
بهمون میگفتن از هیشکی نترس جز خدا
در صورتی که باید بهمون میگفتن
از همه بترس جز خدا ❣️☝️
ما رو از سادگی ترسوندن
سادگی شیکترین ژست دنیاست … ❤️👌
سادگی خوبه ….
🎙"عمادآرام
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل بسپار به خدایی که آفرید؛
آتشی که ابراهیم را نسوزاند
دریایی که موسی را غرق نکند
نهنگی که یونس را نخورد
همه عالم که برای تو بد بخوان
اگه خدا نخواد نمیشه ...!👌
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🚫به سه چیز هرگز نمیرسید
1-بستن دهان مردم
2-جبران همه ےشکستها
3-رسیدن به همه آرزوها
✅سه چیز حتما به تو میرسد
1-مرگ
2-نتیجه عملت
3-رزق و روزی
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی در نماز جماعت موبایل یه نفر زنگ خورد.
زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود.
بعد از نماز همه او را سرزنش کردند
و او دیگر آنجا به نماز نرفت.
همان مرد به کافه ای رفت و
ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست.
مرد کافه چی با خوشرویی گفت:
اشکال نداره، فدای سرت...
او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد.
حکایت ماست
جای خدا مجازات میکنیم،
جای خدا میبخشیم…
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
مشکوک نگاش کردم، سکوت کردم ترسیدم اگه چیزی بگم بهش بربخوره اخراجم کنه،🥺😓 برگشت گفت : سکوت نشانه رض
اونشب خواهرم
که سه سال ازم کوچیکتر بود به خواستگارش جواب بله رو داده بود، بهش حسادت نمیکردم،
ولی ازدواج اون برام گرون تموم میشد چون همینجوری باهام بدرفتاری میکردن و آدم حسابم نمیکردن
حالا با ازدواج خواهرم رسما ترشیده حسابم میکردن😔
فردا صبحش خواب موندم🤦♀
صبحونمو رو هوا خوردم،
چشمام پف کرده بود از بس گریه کرده بودم، سریع یه خط چشم کلفت کشیدم که هرچند وسط اونهمه زشتی اصلا دیده نمیشد،
با حرص صورتمو شستمو😣
بدو رفتم ایستگاه اتوبوس که خداروشکر به موقع رسیدم..
تو پارکینگ شرکت اتفاقی رییس شرکت رو دیدم
با بهت رو به رو شدم و عزمم و جزم کردم رفتم جلو سلام و علیک کردم
با آرامش بهش گفتم : پیشنهادتونو قبول میکنم😊
رییس یه نگاه معنی داری بهم کرد و رفت داخل آسانسور
ازینکه جوابمو نداد جا خوردم اما همینکه نشستم تو صندلیم و مشغول کارم شدم یه پیامک برام اومد از طرف رییس😕
نوشته بود،
آخر وقت بمون کارت دارم باهم میخوایم بریم جایی..
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💠داستان
روزی کسی با حالی پریشان خدمت امام صادق(ع) رسید و از سختی زندگی خود شکایت کرد. حضرت، زندان کوفه را به یاد وی آورد و فرمود: زندان کوفه چگونه است؟ آن مرد گفت: جایی تنگ و بدبو است که افراد در آن جا در بدترین شرایط به سر می برند. حضرت فرمود: تو نیز در زندان دنیا به سر می بری، با وجود این می خواهی در آسایش و خوشی باشی؛ مگر نمی دانی که دنیا زندان مومن است.(۱۶)
👈 حضرت با ترسیم چهره واقعی دنیا برای وی، بار غم و اندوهش را کاستند و به او نیرویی تازه بخشیدند.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر سهم من از این همه ستاره
فقط سوسوی غریبی است
غمی نیست همین انتظارِ
رسیدنِ شب برایم کافیست...
#شبتون_بخیر 🌙
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
✨جمعه تون سرشار از
✨عطرگل عشـــــق
✨ان شاءالله امـــــروز بهترین
✨روز عمـــــرتون باشه
✨براتـــــون روزی سرشار از
✨شادی و آرامـــــش
✨لبریزاز مـــــوفقیت و لبخند
✨و روزی با نشاط آرزو مندیم
✨روزتون دلبرانه🌸🍃
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊آرامش یعنی👇
همین متن امیرالمومنین علیه السلام🌹☘
❤️🩹
🤍
❣
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
📚#داستان_کوتاه
⭕️ مردی که راضی به فروش قلب خود شد!❤️
☆ مردی در سمنان بدلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و یک زن ( یک پسر 6 ساله ، یک دختر 3 ساله ، و یک پسر شیر خوار ) قلب خود را برای فروش گذاشت ، و از او پرسیدند که چرا قلبت رو برای فروش گذاشتی ، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام کلیم رو بفروشم کسی بیشتر از 20 میلیون کلیه نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه سقف بالا سر خود گذاشت،
☆ اون مرد حدود چهار ماه در شهرای اطراف بصورت غیر قانونی آگهی فروش قلب با گروه خون O+ گذاشت .
بعد از 4 ماه مرد میلیاردی از تهران که پسری 19 ساله داشت و پسرش 3 سال بود که قلبش توانایی کار کردن را نداشت و فقط با دستگاه زنده نگهش داشته بودن ،
☆ مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن آگهی به سراغ فروشنده قلب میره و با هاش توافق میکنه که 200 میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد ،
و مرد تهرانی بهش گفته بود که من مال و ثروت زیاد دارم و دکتر آشنا هم زیاد دارم و به هرچقدر بگن بهشون پول میدم که با اینکه این کار غیر قانونیه ولی انجامش بدن ، مرد فروشنده به مرد تهرانی میگه زن و بچه ی من از این مسئله خبر ندارن و ازت خواهش میکنم اول پول رو به حساب زنم بفرست و بعد من قلبم رو به پسرتون میدم ،
مرد تهرانی قبول میکنه ، و بعد از کلی آزمایشات دکتر متخصص قلبی که آشنای مرد تهرانی بود میگه با خیال راحت میشه این عمل رو انجام داد،
☆ روز عمل فرا میرسه و مرد فروشنده و اون پسر 19 ساله رو وارد اتاق عمل میکنن و دکتر بیهوشی مرد فروشنده رو بیهوش میکنه و زمانیکه میخواست پسر 19 ساله رو بیهوش کنه متخصص قلب میگه دست نگهدار و فعلا بیهوش نکن، دستگاه داره چیز عجیبی نشون میده و داره نشون میده که قلب این پسر داره کار میکنه ،
دکتر جراحی که اونجا بوده به دکتر قلب میگه آقای دکتر حتما دستگاه مشکل پیدا کرده و به پرستاره میگه یه دستگاه دیگه بیار ، دستگاه جدید رو وصل میکنن و دکتر قلب میگه سر در نمیارم چطور ممکنه قلب این پسر تا قبل از وارد شدن به اتاق عمل توانایی کار کردن رو نداشت ، و میگه تا زمانی که مشخص نشه چه اتفاقی افتاده نمیتونم اجازه ی این عمل رو بدم..
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
ادامه...
🌱
دکتر قلب میره پرونده پسر 19 ساله رو چک میکنه و میبینه که تمام اکوگرافی که از قلب این پسر گرفته شده نشون دادن که قلب پسر مشکل داره و دکتر ماجرا رو برای پدر پسر 19 ساله تعریف میکنه و بهش میگه دو باره باید اکوگرافی و آزمایشات جدیدی از پسرتون گرفته بشه ،
👨⚕ دکتر قلب سریعا دست به کار میشه و بعد از گرفتن آزمایشات و اکوگرافی میبینه قلب پسر بدون کوچکترین اشکال در حال کار کردنه و پدرش میگه یک اتفاق غیر ممکن افتاده و باید دستگاهها رو از بدن پسرتون جدا کنیم چون قلب پسرتون خیلی عالی داره کار میکنه ، پدر پسر به دکتر میگه آقای دکتر تورو خدا دستگاهها رو جدا نکن پسر من میمیره ،
دکتر قلب بهش قول میده که اتفاقی برای پسرش پیش نمیاد و دستگاها رو جدا میکنه و میبینه قلب پسر 19 ساله بدون هیچ ایراد و مشکلی داره کار میکنه و پدر پسر به دکتره میگه چطور همچین چیزی ممکنه ،
دکتره بهش میگه فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اون فروشنده باعث شده خدا یک معجزه به ما نشون بده ، پسر 19 ساله به پدرش میگه بابا تو اتاق عمل یه آقایی دستشو گذاشت رو قلبم یه چیزی رو به من میگفت و چند بار تکرارش کرد و بهم میگفت پسرم از حالا به بعد قلب تو واسه همیشه توانایی کار کردن رو داره فقط حتما به پدرت بگو که به مرد فروشنده کمک کنه که بتونه زندگیشو عوض کنه،،،
☆ پدر پسره و دکتر قلب از شنیدن این حرف نمیدونستن باید چی بگن و فقط منتظر شدن تا مرد فروشنده بهوش بیاد ، وقتیکه مرد فردشنده بهوش میاد پدر پسر و دکتر قلب باهاش صحبت میکنن و بهش میگن تو اتاق عمل نمیدونیم چه اتفاقی افتاد که یهو همه چی تغییر کرد و قلبی که 3 سال توانایی کار کردن رو نداشت یهویی بدون مشکل شروع به کار کردن کرد،
☆ مرد فروشنده بهشون میگه من میدونم چی شده ، و بهشون میگه قبل اینکه من بیهوش بشم ،
تو دلم گفتم یا الله خودت میدونی بچه یتیم و بچه ی بدون پدر یعنی چی و بهش گفتم الله جان قربونت برم تورو به اون خدا بودنت که زمین واسمان در دستان توست قسم میدم که بی بی مریم رو در مسجد قفل شده میوه غیر فصل خوراندی به بچهام رحم کن .
دکتر قلب و پدر پسر با شنیدن این حرفا بسیار ناراحت میشن و پدر پسره با چشمای پر از اشک بهش میگه چون تو باعث شدی خدا پسرمو شفا بده 1 میلیارد تومن بهت هدیه میکنم که بری زندگیتو تغییر بدی ...
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
•.🍃🌸
|صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی |
هر صبح به #عـشقِ
مهدی نفس میکشیم :)
وَ مـا هَــرچِـه داریـم
اَزْ تُـو داریم...🍃
#السلامعلیکیااباصالحمهدی💚
🕊
🌹
🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
اونشب خواهرم که سه سال ازم کوچیکتر بود به خواستگارش جواب بله رو داده بود، بهش حسادت نمیکردم، ولی از
جواب دادم باشه چشم
ولی تمام روز فکری بودم که نکنه بخواد بلایی سرم بیاره،
ولی وقتی تو آینه سرویس بهداشتی خودمو دیدم گفتم با خنده به خودم گفتم خل شدیا😅
ساعت از 5 گذشته بود و همه رفته بودن منم نشسته بودم منتظر😕
ده دقیقه بعد با کت و شلوار سرمه ای جذاب و کفشای مشکی براق دم اتاقم سبز شد،😎
با اشاره گفت بریم
بلند شدم مثله بچه ی آدم افتادم دنبالش
رفتیم پارکینگ و نشست تو ماشین شاسی بلندو گرون قیمتش..
در عقبو باز کردم و نشستم
گفت چرا رفتی عقب بیا جلو بشین!؟
با خجالت گفتم نه ممنون اینجوری معذب میشم
یه لحظه تو چشمام نگا کرد که سرمو انداختم پایین
باشه ی آرومی گفت و راه افتاد
نیم ساعت بعد جلوی یه مرکز خرید بزرگ و شیک پارک کرد،
با تعجب دورو برمو نگا کردم و گفتم اینجا که پاساژه گفت بریم یکم لباس بخریم برات، و یه لبخند شیرینی تحویلم داد😁
درمونده گفتم ممنون من لباس دارم،
گفت میدونم ولی یکی دو تا بخری که اسمون به زمین نمیاد بعدشم نترس از حقوقت کم میکنم..
گفتم آخه 😓
گفت آخه بی آخه همینکه گفتم و رفت داخل
رفتیم دو تا مانتو و شلوار و کفش و سه تا شال و روسری خرید برام،
موقع بیرون اومدن چشمش به یه مانتو مانتو سفید با گیپور های سفید و سنگدوزی شده داخل ویترین افتاد رفت داخل و به فروشنده گفت سایز خانوم بیارین، گفت پرو کن ببین اندازته!
هیچوقت مانتو سفید نداشتم چون زشتی صورتمو بیشتر نشون میداد برا همین مانتو مشکی و قهوه ای میپوشیدم همیشه
گفتم نه اگه میشه مشکی ولی اخم کرد و گفت اصلا همینو برمیداریم. 🤨
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🔥🪵🔥
✅حقالناس که فقط پول نیست
تا اسم « #حق_الناس » میاد فوری یاد پول و بدهی میافتیم. بعد هم با افتخار میگیم «خب خدا رو شکر من که حق کسی رو نخوردم»
🤔چرا فکر نمیکنیم خیلی چیزها میتونه حقالناس باشه؟ مثلا رعایت نکردن حجاب،
#غیبت کردن،
گرفتنِ وقت دیگران یا شکستن دلشون... حالا اگه این دلی که شکستیم دل امام زمانمون باشه چی؟
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر 😍
💥 گفتگوی جالب استاد پناهیان با جوانی که مرگش قطعی بود ...
✨ یک درس عبرت انگیز😎....
🌱
✨
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🔴 تصوری نادرست از ذکر خدا
✍سالها پیش شخصی در کتابی در رد شیعه «ذکر خدا» را تحقیر کرده و گفته بود آیا اینکه یک پاسبان در دل شب خانههای مردم را پاسبانی کند بهتر است و خدا راضیتر است یا بنشیند و هی لبهایش را تکان بدهد و ذکر بگوید؟
مرد عالمی جواب خوبی داد، گفت: شقّ سومی دارد و آن اینکه پاسبان در همان حالی که تفنگش را روی دوشش گرفته و در خیابانها قدم میزند ذکر خدا بگوید.
اسلام که نمیگوید یا برو پاسبانی کن یا ذکر خدا بگو، یا برو خلبان باش یا ذکر خدا بگو. اسلام میگوید هر کاری که میکنی ذکر خدا بگو، آن وقت کارت را بهتر انجام میدهی و روحیهات قویتر میشود.
مگر قرآن گفته ذکر خدا فقط به این است که انسان در چلّه بنشیند، درها را به روی خود ببندد، تسبیح هزاردانه هم دستش باشد و ذکر بگوید؟!
📖قرآن به مجاهدین میگوید: یا ایهَا الَّذینَ امَنوا اذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتوا وَ اذْکرُوا اللهَ کثیراً لَعَلَّکمْ تُفْلِحونَ ای اهل ایمان! آنگاه که با دشمن روبرو میشوید و مرگ دندانهای خود را به شما نشان میدهد پابرجا باشید و زیاد یاد خدا بکنید.
📚 آشنایی با قرآن
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💎امام امیرالمومنین على (ع) فرمود:
💎كار زيبا، خبر از پاكي ريشه و نژاد مي دهد.
📚غررالحکم
🍎
🌳
🌴
🪵
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
#بسيار_زيباست👇🏻
مادر پسر هشت ساله ای فوت کرد و پدرش با زن دیگری ازدواج کرد.
👌یک روز پدرش از او پرسید:
*پسرم به نظرت فرق بین مادر اولی و مادر جدید چیست؟*
پسر با معصومیت جواب داد:
مادر اولی ام دروغگو بود
اما مادر جدیدم راستگو است.
پدر با تعجب پرسید: چطور؟
پسر گفت:
قبلاً هر وقت من با شیطنت هایم
مادرم را اذیت می کردم،
مادرم می گفت :
اگر اذیتش کنم از غذا خبری نیست
اما من به شیطنت ادامه می دادم.
با این حال، وقت غذا مرا صدا می کرد و به من غذا می داد.
ولی حالا هر وقت شیطنت کنم
مادر جدیدم می گوید :
اگر از اذیت کردن دست برندارم
به من غذا نمی دهد
و الان دو روز است که
من گرسنه ام
#بسلامتی_تمام_مادرا ♥️
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💠هر روز با یک آیه از قرآن کریم
💢وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ ۚ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ
🔷و در رفتارت میانه روی اختیار کن و سخن آرام گو (نه با فریاد بلند) که زشتترین صداها صوت الاغ است.
📚سوره مبارکه لقمان آیه ۱۹
✨🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💠 امیرالمؤمنین امام على عليه السلام:
💢الكَذّابُ و المَيّتُ سَواءٌ؛ فإنّ فَضيلَةَ الحَيِّ علَى المَيّتِ الثِّقَةُ بهِ، فإذا لَم يُوثَقْ بكَلامِهِ بَطَلَت حَياتُهُ
🔷دروغگو و مرده يكسانند؛ زيرا برترى زنده بر مرده به اعتماد بر اوست. پس اگر به سخن او اعتمادى نشود، زنده نيست
📚غررالحكم
🥀🥀
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
جواب دادم باشه چشم ولی تمام روز فکری بودم که نکنه بخواد بلایی سرم بیاره، ولی وقتی تو آینه سرویس به
ساعت نزدیک 7 بود،
گفتم اگه امری ندارین من برم خونه دیر وقت☺️
گفت نگران نباش میرسونمت
یه جای دیگم باید بریم..
پرسیدم کجا گفت بشین میگم😤
یه ربع بعد داخل یه ساختمون شیک شدیم وسط تهران، وارد مطب پزشک که شدیم دو سه تا خانوم با آرایش غلیظ و مانتوهای چسبون، که چه عرض کنم پیرهن بود تا مانتو
با دیدن ما شروع به پچ پچ میکردن و پوزخند میزدن بمن، سرمو انداختم پایین و کنار ایستادم،😓
رییس نیم نگاهی بمن کرد و با اخم به منشی گفت محبی هستم وقت داشتم!
منشی گفت اجازه بدین هماهنگ کنم زنگ زد و یکم حرف زد بعد با لبخند و احترام گفت خیلی خوش اومدین بفرمایید، اقای دکتر منتظر شمان🥰
دکتر هم یه مرد حدودا 40 ساله خوش پوش، جذاب و خیلی خوش خنده بود، باهم شروع به سلام علیک کردن و رییس برگشت منو صدا کرد پشت سرش رفتم تو
انقد صمیمی حرف میزدن که معلوم بود چند ساله رفیقن
دکتر با دیدن من چشماشو گرد کردو گفت برم جلوتر
چند تا عکس از صورتم گرفت و چند تا سوال پرسید،
رییس بهش گفت یه جراحی پلاستیک تمیز در بیاره و چهرمو کامل عوض کنه و هرچی هزینه پیوند صورت میشه هم مهم نیس فقط گفت میخوام یدونه لک هم نمونه تو صورتش و طبیعی دربیاد!!
دکتر گفت خیالت راحت من ازین بدتراشم درست کردم این که چیزی نیس!
ناخودآگاه لبخند رو لبام اومدو حسابی تشکر کردم.😁🙏
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼سهم ما انسان ها از همدیگر
🌸آرامشی است که به
🌼هم هدیه می دهیم
🌸خوشبختی یعنی دلی را شاد کنی
🌼قلبی را بدست آوری
🌸و به دیگران یاری رسانی
🌼عصرتون بخیر
🌸در این عصر دل انگیز
🌼اميد و تندرستی
🌸مهمان وجودتون
🌼دورتون پر از عزيزانتون
🌸و دلتون گرم
🌼به حضور حضرت دوست
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به قول دکتر هلاکویی:
«هر وقت دیدی داری به چیزی
اهمیت میدی که ارزش انرژیت رو نداره،
به خودت بگو: آرامشم مهمتره..»
باور کن نیازی نیست که همه چیز رو
درباره خودت توضیح بدی
یا برای موندن آدمهای رفتنی اصرار کنی،
بدهکار هیچکس نیستی که
کاری رو که انجام میدی براشون توضیح بدی،
یا برای موندشون خواهش کنی.
این زندگی خودته و آرامش تو الویتِ توعه.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
هدایت شده از تبلیغات پربازده مدال
**❌یک کانال براتون پیدا کردم #سم_خالص فقط 😂😂
❌اگه میخای از #خنده جررررر بخوری جات اینجاس💦👇
بیا تا #پاک نکردم 😂👇
💦https://eitaa.com/joinchat/553713983C570a3f7eb5
https://eitaa.com/joinchat/553713983C570a3f7eb5
منبع کلیپ و جوک و طنز😂**
👈 اینجا از خنده میترکی بزن رو پیوستن 🤣
بسیار بسیار زیباست 👌👌👌
دزدی مرتبا به دهكده ای ميزد،
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ
ﯾﮑﯽ گفت: ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ،
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ.
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ.
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ:
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ!
ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩند ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ،
ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ،
ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ؛
ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ...
ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ. ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪﺩﺍﺷﺖ!
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ.
ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ،
ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ، ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ
ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ، ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ.👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
#سیمین_بهبهانی
#روحش_شاد🥀
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══