7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست
بر عارفان جز خدا هیچ نیست🤍🌿
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 انسان، ادامه دارد...
✏️ این انسان باید ادامهای بیابد و جهتی نامحدود بگیرد تا آنجا که بهشت هم مقصد او نباشد که بهشت منزل اوست نه مقصد او.
📄 برشی از کتاب
📚 وقتی که از خودت میسوزی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عذرخواهی امام سجاد علیه السلام از خداوند
🎙حجت الاسلام والمسلمین رفیعی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | خدا رحمت کند کسی را که امر اهلبیت (ع) را احیا کند!!
#دکتر_رفیعی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
❤️🔥🔥 رفتم پیششون و مابین گریه هام بوسیدمشون و بهشون گفتم که نترسن و همهشون رو بردم توی کوچه گفتم
❤️🔥🔥
در عرض بیست و چهار ساعت هم خواهرم فرار کرده بود و هم کسیکه بجای پدرم بود و از بچگی باهاش بزرگ شده بودم رو از دست داده بودیم!!
واقعا مرد آروم و مهربونی بود و اگر گاهی هم بدخلقی میکرد یا چیزی رو برخلاف میلمون بهمون تحمیل میکرد عمه باعثش بود،!
خبر به عموم و ملکه هم رسیده بود و همراه دخترشون غنچه که حالا هشت ساله بود و دختر بسیار عاقلی بود از راه رسیدن،!!
اونموقع ها مراسم عزا سه روز طول میکشید و هر سهتا روزش رو من با وجود تموم باری که روی دلم بود شخصا بالا سر همهی کارها وایساده بودم!!😔
روز سوم مراسم که تموم شد و خونه خلوت شد فقط خودمون مونده بودیم
چشمهامون بخاطر گریه های پشت سرهم و مداوممون پف کرده بود و بزور باز میشد!
عمو همه رو جمع کرد و رو به عباس گفت خدیجه بی آبرویی بزرگی بار آورده و باعث سرافکندگی کل فامیل شده،
اما تو مردی و باید عاقل تر و با درایت تر از این حرف ها باشی!!
عباس که تموم این چند روز گرهی بین دو ابروهاش باز نشده بود و مرتب درحال جویدن گوشهی لب پایینیش بود😣
با صدایی که از خشم میلرزید گفت: کدوم حرفها آقا ارسلان؟!…
شما حرفی داری رک و پوست کنده بگو
توی حالی نیستم که نصیحت و اینجور چیزها بتونه آرومم کنه ، لطفا یکراست برید سر اصل مطلب!!!؟🤨😤
عمو زیر لب لا اله الا اللهی گفت و در جوابش گفت: پسرم میخوام بگم خدیجه چشش کور دندش نرم..!
ما که دیگه طردش کردیم و تا قیام قیامت حق نداره حتی به بچهها هم یه نگاه بندازه اما تو به حرف فرستادهی خان گوش کن!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | محبت اهلبیت (ع) یکی از راههای تقرب به خدا
#دکتر_رفیعی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
❤️🔥🔥 در عرض بیست و چهار ساعت هم خواهرم فرار کرده بود و هم کسیکه بجای پدرم بود و از بچگی باهاش بزرگ
❤️🔥🔥
عمه خورشید که تا الان ساکت بود مشکوک نگاهی به عباس و بعدش به عمو انداخت و گفت: فرستاده؟ ..کدوم فرستاده داداش؟!🤔
_چی بگم والا خورشید، خان امروز خبر
فرستاده بود که عباس باید هرچه زودتر خدیجه رو طلاق بده و دست خط بنویسه!📝
تحویل بده که دیگه هیچ صنمی با خدیجه نداره و نبایدم کاریش داشته باشه..!
تا کفن باباش هنوز زرد نشده باید به عقد اونیکه باهاش فرار کرده باید دربیاد دیگه، عجله داره خدیجه خانووووم😤
خدیجه خانوم آخر جملهش رو با حرص و کنایه جوری کشید که تمسخر رو میشد از تن صداش متوجه شد…!!
حسن آقا با سر پایین غرید: دِ آخه منتظر چی هستی؟!…سعید پاشو قلم و کاغذ بیار
بعدشم رو به عباس نالید: بیا بنویس و انگشت بزن اون چیزی که میخوانو، هرچه زودتر اون لکهی ننگ رو از پیشونیت پاک کن…!
من که خودم تا عمر دارم نمیخوام چشمم به اون گیس بریدهی بی حیا و بی آبرو بیوفته😤
اشکش چکید و آهسته تر ادامه داد: آبرومون کم نبود که به تاراج گذاشتش…حسین رو هم دق داد🥺😢
عمه که با این حرف حسن آقا باز خاکستر زیر آتشش روشن شده بود داد زد: الهی خیر نبینی دختر…الهی به زمین گرمت بزنند که اینجوری با آبرو و جون ماها بازی کردی…!! حیف که رفتن و پشت اون خان زورگو قایم شدن وگرنه خودم میدونستم باهاش چیکار کنم😠😫
دستاشو آورد بالا و ادامه داد: باهمین دوتا دستام خفهش میکردم…گیساشو دور گلوش میپیچیدم و اونقد فشار میدادم تا جلوی چشام مثل سگ جون بده،!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
📖 ″برشی از خاطرات″ | منصور ستاری
#شهید | #منصور_ستاری
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
#استوری 📖 ″برشی از خاطرات″ | مصطفی کلهری
#شهید | #مصطفی_کلهری
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°