eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
25.5هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
6 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/joinchat/594149760C83b845a7b3 🌹داستان هایمان براساس واقعیت می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست بر عارفان جز خدا هیچ نیست🤍🌿 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 انسان، ادامه دارد... ✏️ این انسان باید ادامه‌ای بیابد و جهتی نامحدود بگیرد تا آنجا که بهشت هم مقصد او نباشد که بهشت منزل اوست نه مقصد او. 📄 برشی از کتاب 📚 وقتی که از خودت می‌سوزی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عذرخواهی امام سجاد علیه السلام از خداوند 🎙حجت الاسلام والمسلمین رفیعی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
11.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | محبت اهلبیت نسبت به شیعیان ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | خدا رحمت کند کسی را که امر اهلبیت (ع) را احیا کند!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
❤️‍🔥🔥 رفتم پیششون و مابین گریه هام بوسیدمشون و بهشون گفتم که نترسن و همه‌شون رو بردم توی کوچه گفتم
❤️‍🔥🔥 در عرض بیست و چهار ساعت هم خواهرم فرار کرده بود و هم کسیکه بجای پدرم بود و از بچگی باهاش بزرگ شده بودم رو از دست داده بودیم!! واقعا مرد آروم و مهربونی بود و اگر گاهی هم بدخلقی میکرد یا چیزی رو برخلاف میلمون بهمون تحمیل میکرد عمه باعثش بود،! خبر به عموم و ملکه هم رسیده بود و همراه دخترشون غنچه که حالا هشت ساله بود و دختر بسیار عاقلی بود از راه رسیدن،!! اونموقع ها مراسم عزا سه روز طول میکشید و هر سه‌تا روزش رو من با وجود تموم باری که روی دلم بود شخصا بالا سر همه‌ی کارها وایساده بودم!!😔 روز سوم مراسم که تموم شد و خونه خلوت شد فقط خودمون مونده بودیم چشم‌هامون بخاطر گریه های پشت سرهم و مداوممون پف کرده بود و بزور باز میشد! عمو همه رو جمع کرد و رو به عباس گفت خدیجه بی آبرویی بزرگی بار آورده و باعث سرافکندگی کل فامیل شده، اما تو مردی و باید عاقل تر و با درایت تر از این حرف ها باشی!! عباس که تموم این چند روز گره‌ی بین دو ابروهاش باز نشده بود و مرتب درحال جویدن گوشه‌ی لب پایینیش بود😣 با صدایی که از خشم میلرزید گفت: کدوم حرف‌ها آقا ارسلان؟!… شما حرفی داری رک و پوست کنده بگو توی حالی نیستم که نصیحت و اینجور چیزها بتونه آرومم کنه ، لطفا یکراست برید سر اصل مطلب!!!؟🤨😤 عمو زیر لب لا اله الا اللهی گفت و در جوابش گفت: پسرم میخوام‌ بگم خدیجه چشش کور دندش نرم..! ما که دیگه طردش کردیم و تا قیام قیامت حق نداره حتی به بچه‌ها هم یه نگاه بندازه اما تو به حرف فرستاده‌ی خان گوش کن! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز از زندگی از خنده‌ گل🌸 از عطر عصر لذت ببر گلایه و تلخی را بسپار به نسیم تا باخودش ببرد🍃 زندگی پر است از شادی های کوچک آنها را دریاب🌸 ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | محبت اهلبیت (ع) یکی از راههای تقرب به خدا ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
❤️‍🔥🔥 در عرض بیست و چهار ساعت هم خواهرم فرار کرده بود و هم کسیکه بجای پدرم بود و از بچگی باهاش بزرگ
❤️‍🔥🔥 عمه خورشید که تا الان ساکت بود مشکوک نگاهی به عباس و بعدش به عمو انداخت و گفت: فرستاده؟ ..کدوم فرستاده داداش؟!🤔 _چی بگم والا خورشید، خان امروز خبر فرستاده بود که عباس باید هرچه زودتر خدیجه رو طلاق بده و دست خط بنویسه!📝 تحویل بده که دیگه هیچ صنمی با خدیجه نداره و نبایدم کاریش داشته باشه..! تا کفن باباش هنوز زرد نشده باید به عقد اونیکه باهاش فرار کرده باید دربیاد دیگه، عجله داره خدیجه خانووووم😤 خدیجه خانوم آخر جمله‌ش رو با حرص و کنایه جوری کشید که تمسخر رو میشد از تن صداش متوجه شد…!! حسن آقا با سر پایین غرید: دِ آخه منتظر چی هستی؟!…سعید پاشو قلم و کاغذ بیار بعدشم رو به عباس نالید: بیا بنویس و انگشت بزن اون چیزی که میخوانو، هرچه زودتر اون لکه‌ی ننگ رو از پیشونیت پاک کن…! من که خودم تا عمر دارم نمیخوام چشمم به اون گیس بریده‌ی بی حیا و بی آبرو بیوفته😤 اشکش چکید و آهسته تر ادامه داد: آبرومون کم نبود که به تاراج گذاشتش…حسین رو هم دق داد🥺😢 عمه که با این حرف حسن آقا باز خاکستر زیر آتشش روشن شده بود داد زد: الهی خیر نبینی دختر…الهی به زمین گرمت بزنند که اینجوری با آبرو و جون ماها بازی کردی…!! حیف که رفتن و پشت اون خان زورگو قایم شدن وگرنه خودم میدونستم باهاش چیکار کنم😠😫 دستاشو آورد بالا و ادامه داد: باهمین دوتا دستام خفه‌ش میکردم…گیساشو دور گلوش میپیچیدم و اونقد فشار میدادم تا جلوی چشام مثل سگ جون بده،! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
📖 ″برشی از خاطرات″ | منصور ستاری | ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
📖 ″برشی از خاطرات″ | مصطفی کلهری | ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°