eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
23.4هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اسطوره عصمت را می‌کوبند 👤آقا مجتبی تهرانی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
❣🍉 بیوک هم سه چهار تایی برداشت و توی کاسه‌ی بزرگ ماست ریخت و همه‌اش رو خورد🥞🥣 زیر لب همش میگفتم کوف
❣🍉 -بله که داریم نگاه به خودمون ننداز خدا و پیغمبر حالیمونه و میترسیم از آخرت،از این مرد و زن های الان هرچی که بگی برمیاد حالا تو یکم آروم باش، بخاطر بچه‌هاتم که شده نباید بند رو آب بدی…باید با سیاست اون زنه رو از میدون بدرش کنیم!! برگشتم خونه و به حرف خدیجه گوش کردم حتی پیش بچه‌ها هم چیزی نگفتم به خودم که بود براشون تعریف میکردم و میگفتم که پدرشون چه نامردیه اما خدیجه گفته بود بهتره کسی چیزی ندونه و خصوصا بچه‌ها! برای همین فقط خود خوری میکردم و اعصابم خورد بود☹️😫 بچه‌ها هم اینو فهمیده بودن که حالم خوب نیست کمتر دورو برم میپلکیدند کارهارو به نحو احسن انجام میدادند و تموم سعیشون رو میکردن تا بهونه دستم ندن! خون خونم رو میخورد و هرچقدر بیشتر فکر میکردم ببینم کسیکه بیوک باهاش در ارتباطه چه کسیه کمتر به نتیجه میرسیدم! درسته که میگن خدا زمان و مکان هرچیزی رو از قبل تعیین کرده و من برای دونستن اینکه اون زن کیه باید صبر میکردم تا اون شبِ کذایی… اونشب رو خوب یادمه؛🥺💔 ماهی کباب کرده بودیم و من همش تشنه‌ام میشد.نصفه‌های شب با احساسِ تشنگی از خواب بیدار شدم؛ برای اینکه بچه‌ها بیدار نشن بی سرو صدا رفتم آب خوردم و خواستم برگردم توی رخت خوابم که احساسِ سنگینیِ مستانه هم داشتم برای همین راه پایین رو در پیش گرفتم، چندتا پله پایین اومدم که صدایی توجهم رو جلب کرد فکر کردم خیالاتی شدم و به راهم ادامه دادم..😕 چهار پنج تا پله مونده بود به پایین که باز اون صدا اومد همونجا وایسادم،!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهارشنبه تون سرشار🌷 از حس خوب مهربانی یک سبد گل🌷🍃 باعطر خوش وزیبا به لطافت لبخندخدا☘🌷🍃 برایتان آورده ام تادلتان شادوزندگیتان هرلحظه زیباترشود🍃🌷 ‌‌‍‌‌‌‍‌•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
✨﷽✨ ✅مبارزه مشروع وجود مبارك امام_مجتبی_سلام_الله_علیه فرمود: «كُنْتُمْ فِي مَبْدَئِكُمْ إِلَى اَلصِّفِّينِ دِينُكُمْ أَمَامُ دُنْيَاكُمْ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمُ اَلْيَوْمَ دُنْيَاكُمْ أَمَامُ دِينِكُمْ»؛ فرمود در زمان جنگ صفین كه ما می ‌جنگیدیم، شما به رهبری_دین حركت می‌ كردید یعنی پیشاپیش كارهای تان دین بود، بعد خواسته‌ های تان در كنار دین تأمین می ‌شد؛ اما الآن دین را گذاشتید كنار، ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ شد یعنی پیشاپیش برنامه‌ هایتان خواسته ‌های دنیایی‌تان است و دین را گذاشتید كنار! اگر ملتی این ‌‌چنین باشد، رهبرش امام زمان هم باشد بالأخره ناچار است كه تسلیم بشود! در زمان وجود مبارك امام مجتبی، امام زمان، وجود مبارك امام مجتبی بود؛ امام آن زمان، آن حضرت بود. آنچه در فلسطین می ‌بینید همین است؛ مادامی كه مردم برای دین، حرمت قائل ‌اند و دین می‌ گوید از سرزمین اسلامی ‌ات باید حمایت بكنی، تا آخرین لحظه می ‌ایستند؛ اما اگر دنیا_‌زده باشند، خب معامله می ‌كنند. در سوره مباركه «بقره» فرمود دفاع_از_سرزمین_اسلامی، جزء جهاد معقول و مقبول خداست: ﴿وَ مَا لَنَا ألاّ نُقَاتِلَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیارِنَا وَ أبْنَائِنَا﴾؛ اینها می ‌گویند ما چگونه در راه خدا نجنگیم، در حالی كه ما از سرزمینمان دور شدیم. 👈 الآن مبارزه مردم_فلسطین، جهاد فی سبیل الله است، چرا؟ چون «اخرجوا من دیارهم و ابنائهم». 📚 سخنرانی عمومی تاریخ: 1382/01/19 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
❣🍉 -بله که داریم نگاه به خودمون ننداز خدا و پیغمبر حالیمونه و میترسیم از آخرت،از این مرد و زن های ا
❣🍉 زیر لب آهسته بسم‌الله الرحمن الرحیم گفتم و سوره‌ی توحید خوندم گوش هامو تیز کردم و تمام حواسم رو جمع کردم🙁😳 صدای بوسه های یواشکی بود؛ چشم هام چهارتا شد بعدش صدای خنده‌های آهسته‌ی زنی گوش هامو داغ کرد!😰 مثلِ همیشه اولش فکرم رفت سمتِ دختر های بیچاره‌ام، اما نه… اونها که توی رخت خوابشون بودن! بیوک ، نه امکان نداشت! بیوک با کی اصلا این موقع شب!😱 کی اینقدر بی خانواده و بی صاحب بود که این وقت بیاد تو خونه‌ی مرد متاهل و اینطوری ناز و غمزه بیاد،!! حتما از ما بهترون بودن! از عمه بهم به ارث رسیده بود اره …حالا من رو اذیت میکردن😰🤦🏻‍♀ لا اله الا الهی گفتمو پا تند کردم سمت اخرین پله که پلاک برق همونجا بود، بدون مکث فورا لامپ کوچیک و زرد رنگ حیاط رو روشن کردم انگاری کندوهای گوشه‌ی حیاط قرار بود همیشه برای من اتفاقات بد و ناگوار رو رقم بزنن! آنچه که روبروم بود رو باور نمیکردم به هیچ وجه، نور کم جونِ زرد رنگی حیاطِ تاریک رو روشن کرد و من شوهرم رو بغل کندوی آرد با زنی دیدم که اگر خودم با چشم های خودم نمیدیدم و کسی بهم میگفت اون معشوقه‌ چند ساله‌ی بیوک ایشونِه هرگز باور نمیکردم و بلکه کمی هم به تصورات هزیان گویانه‌ی طرفم میخندیدم!😳🤯 اما حالا حقیقت روبروم بود و مثل پتک روی سرم افتاده بود! مریم توی بغلِ بیوک بود و با روشن شدن چراغ هردوشون ناباورانه بمن خیره شده بودن و من به اونها! نمیتونستم هیچ عکس‌العملی نشون بدم فقط بی حرکت نگاهشون میکردم! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✨﷽✨ ✅معراج پاکان اگر «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ‏ المُؤْمِن»، «إنَّ الْمُصَلِّی ینَاجِی رَبَّهُ»؛ نماز، معراج_مؤمن است و انسان در نماز با خدا نجوا دارد. در روایات معراج هست که یک گام که مَرکبِ وجود مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برمی داشت، «مدّ البصر» بود. الآن ما وقتی چشم باز کنیم تا کجا را می بینیم؟ دورترین نقطه را همین که چشم باز کردیم می بینیم؛ فرمود یک قدمش به اندازه «مدّ البصر» بود. وقتی یک گامش این قدر است، حالا چند گام بردارد تا کجا می رود، خدا می داند و آن کس که رفته! بزرگان ما درباره معراج گفتند: ( چنان رفته و آمده باز پس که ناید در اندیشه هیچ کس ) آن برای معراج حضرت بود؛ اما برای ما هم صلات، معراج مؤمن است. ما هم می توانیم چنان رفت و آمد داشته باشیم که خیلی از رفقای ما ندانند! ما هم در محدوده خودمان. آنها که سرگرم کارهای دیگر هستند، ما می توانیم چنان رفته و آمده باز پس که ناید در اندیشه هیچ کس! اگر «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ‏ المُؤْمِن» است، می شود این کار را کرد. انسان با او دارد زمزمه می کند؛ وقتی او با سنگ ها حرف می زند و دستور می دهد، چه طور با ما حرف نمی زند؟! چه طور در قلب ما القاء نمی کند؟! ما از بس مشغول امور دیگر هستیم، این صدا را نمی شنویم، وگرنه این_صدا_همیشه_هست. از بس سر و صدای ما زیاد است، ما صدای_حق را نمی شنویم! 📚 درس خارج فقه قضا جلسه 108 تاریخ: 1403/07/21 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
إِنّ نور عِشقِ الزّهراء هُو مَن يَرسم طَريقَنا نَحوَ السَّماء قطعا نور عشق💫 حضرت فاطمه زهرا(س) ما را به آسمان می‌رساند .. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌷 امام باقر (علیه السلام) : 🖌 روزی ها معین و تقسیم شده است وخدای را زیادتی است که آن را از طلوع فجر تا طلوع خورشید تقسیم می کند و این فرموده است که : از خدا فضل او را بخواهید. 🖌 امام سپس فرمود : ذکر خدا بعد از طلوع فجر در تحصیل روزی موثر است از سفر کردن و کوشیدن. 📖 میزان الحکمه ، ج۲ ، ص۲۲۱ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌷 آیت‌الله فاطمی‌نیا (ره) : ☘ خدا می‌گوید چیزی در نزد من محبوب‌تر و عزیزتر از واجبات نیست. ❓ کجا می‌روید سیر و سلوک؟ ✍ سیر و سلوک واجبات و محرماته. 🖌 مرد ، مرد باشد را انجام دهد و را ترک کند ، به همه جا می‌رسد. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✨﷽✨ ✍بنده که عقیده ام است همان جا که حرف موت است خیلی قشنگ است؛ خیلی زیباست . یک چیزی هم هست که احتیاج به معرفت و چیزی داشته باشد ، نه ! از دردسر این عالم که خلوت می شود ، شروع می کنیم . آن وقت لذیذ هم هست. ان شاء الله به مجرّدی که یکی دو شب میل کردیم لذتش پیدا می شود. لذتش که پیدا شد بنده می گویم دیگر نمی خواهد بمیری. همه به همدیگر می گویند نمیر نمیر. لازم نیست بمیری. اما دیگر ول کن نیست. ول کن نیست و اصلاً اعتنا به حرف من نخواهی کرد . به حرف رفقایت هم اعتنا نخواهی کرد . اصلاً حرف کسی دیگر را نمی شنوی. از بس که موت لذیذ است. از بس اَلَذَّ لَذائِذ است. هادِمُ اللَّذّات است. یعنی این قدر این شیرین است که شیرینی های سابق را باطل کرده ، یعنی همه لذّات گذشته را شمشیر زد و کنار گذاشت. از بس که لذیذ است. این جور نیست که لذتش مثل لذت های دیگر باشد. این قدر این شیرین است که به مجردی که می آید شیرینی های بچّگی تا روزی که این شئون را پذیرفتی حالا جوان هستی یا پیر هستی و هر چه هستی، همه را زد و باطل کرد. مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی 📚طوبای محبت ۹ ص ۴۰ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°