eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
23.5هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
5.1هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
۞ تلنگری برای زندگی ۞
❣🍉 مهتاب اومد و بغل دست من نشست! متوجه شدم که چند بار زیر چشمی و دزدکی نگاهی به حمزه و برادرش انداخ
❣🍉 عرفان گفت : میگم شما خدا از بزرگی کمتون نکنه اجازه بدید حمزه تراکتور رو بیاره توی روستای خودمون باهاش کار کنه اینجوری از هر جهت بهتره…!! روستای شما دوتا تراکتور دیگه هم داره اما توی آبادی ما یا مردم باید از روستای شما تراکتور بیارن زمین هاشون رو شخم بزنن یا خودشون دست بکار بشن، اگر تراکتور شما رو ببریم اونجا هم درآمدش عالی میشه هم حمزه توی روستای خودمون تشکیل زندگی میده بیوک کمی فکر کرد و سری به نشانه‌ی تایید تکان داد و گفت: همچین بی راه هم نمیگی عرفان… باشه پس همین فردا تراکتور رو ببرید و شروع به کار کنید، من درآمد این ماه رو نمیخوام حمزه بخاطر خرج و مخارج عروسیت اما از ماه بعد سر هر برج میایی اینجا و باهم حساب کتاب میکنیم!😊 حمزه چشمی گفت و سرش رو انداخت پایین، همگی خوشحال بودن و در پوست خودشون نمیگنجیدن! من هم این خوشی و خنده روی لب همه‌ی حضار رو به فال نیک گرفتم و برای خوشبختی مهتاب توی دلم دعا میکردم! بعد از خداحافظی مهمون ها بیوک رفت اتاق مهمان تا بخوابه و دخترها هم به کمک هم کار هارو میکردن😮‍💨 دختربس همش مسخره بازی درمیاورد و برای مهتاب ادا و شکلک درمیاورد،، لیلا هم نمیتونستم تشخیص بدم که خوشحاله یا ناراحت چون واکنش خاصی نشون نمیداد😕 آخر شب به مهتاب گفتم رخت خوابش رو بغل من پهن کنه و تا دم دمای صبح باهاش حرف زدم!! نگران بودم از اینکه نکنه خودش دلش پیش کسی گیر باشه که خداروشکر اینطور نبود و مطمئنم کرد که همچین چیزی نیست!😮‍💨☺️ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷یکشنبه تون 💕پراز عشق و محبت 🌷و نگاه خدا هر لحظه 💕همراهتون باشـه 🌷آرزو میکنم 💕امـروز طلوع شادی 🌷خوشبختی و 💕روزی فراوان باشـه براتون ‌‌‍‌‌‌‍‌ ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🤍 تقویم نجومی اسلامی روز یکشنبه 👈 4 آذر / قوس 1403 👈22 جمادی الاول 1446 👈24 نوامبر 2024 ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅خرید و فروش. ✅شکار و صید و ماهیگیری. ✅طلب حوائج. ✅و دیدار با مسئولین و درخواست از آنها خوب است. 🚘مسافرت : مسافرت خوب و سود دارد و بی خطر است .ان شاءالله. 👶مناسب زایمان و نوزاد زندگی پاکی دارد. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز : قمر در برج سنبله است و امور زیر خوب است: ✳️تعلیم و تعلم و امور آموزشی. ✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✳️اشتغال به تجارت. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️و ارسال جنس به مشتری خوب است. 🔵مناسب بستن حرز برای اولین بار و نماز آن خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب شب دوشنبه: فرزند حافظ قران گردد. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث فقر و بی پولی می شود. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث قوت دل می شود. 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 23 سوره مبارکه " مومنون " است. و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم... و مفهوم آن این است که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که او باور نکند و یا نصیحتی به کسی کند و او باور نکند. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . رسیدن کف الخضیب به نصف النهار، ساعت ۲۱ و ۴۰ دقیقه. در این ساعت دعا به اجابت نزدیکتر است. 🌼❤️ انشاالله عاقبت بخیری همه ❤️🌼 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
سلام علیکم مهربونا و با معرفتا که بسیاریتون اعضای قدیمی ما هستین و با وجود کم و کاستی ها مارو ترک نمیکنین🥰😍💐 به مهتاب گفتم که چه راضی باشه چه ناراضی دیگه بیوک همه چیز رو یکسره کرده و هیچکدوممون هم حق اعتراض نداریم! مهتاب هم خوب پدرش رو میشناخت میدونست که حرف باید حرف خودش باشه در آخر گفت: ننه زیاد از این پسره حمزه خوشم نیومده…!!☹️ با من من ادامه داد: بدمم نیومده البته…چیکار کنم دیگه آقا جون که نظر کسی جز خودش براش مهم نیست، میدونم کاریه که شده،من هم تموم سعیم رو میکنم که همه چی خوب پیش بره!😮‍💨 بوسه‌ای وسط پیشونیش کاشتم و با خیال راحت خوابیدم! از فردا صبحش همگی در تدارک جهیزیه بودیم، لعیا و بچه‌هاش هم مرتب اونجا بودن و لعیا سومیش رو باردار بود! این دوتا رو هم باید من و دخترها بزرگ میکردیم دیگه باز بچه آوردنش چی بود! حرصم گرفته بود ، اما خب چیزی اگر میگفتم بدتر از پدرش داد و هوار راه مینداخت و تو در و همسایه همون یه ته مونده آبرویی که برامون مونده بود رو هم واسمون نمیذاشت!🤧😤 دقیقا اندازه‌ی لعیا به مهتاب هم جهیزیه دادیم،!! دلم میخواست بیشتر بهش جهیزیه بدم چون لعیا موقع ازدواجش با مادرشوهرش زندگی میکرد و مهتاب قرار بود از همون اول توی یه اتاق که حمزه کرایه کرده بود زندگی کنن ،!! (روز بعد از خاستگاری که حمزه برای بردن تراکتور اومده بود خبر داده بود که با مثل برادرش با عموش اینا زندگی نمیکنه و دوست داره خودش و مهتاب از اول زندگی مستقل باشن) ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه دویست و بیست و پنج قرآن کریم سوره مبارکه هود ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
Quran-page-225.mp3
2.79M
📢 هر روز بخوانیم 🔹 صفحه دویست و بیست و پنج قرآن کریم، سوره مبارکه هود با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : تنها صدایی که به حق بلند می‌شود، فریاد مظلوم است! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لبخندهای فاسد ✏️ یک نگاه، یک لبخند، یک فساد، یک فساد نیست، که هستی را به فساد می‌کشَد. 📄 برشی از کتاب 📚 مسئولیت و سازندگی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
گاهی‌ك‌به‌این‌دونفرنگاه‌میکردم، باخودم‌میگفتم‌؛ لیاقت‌هردوی‌این‌هاشهادت‌است؛ ولی‌کدام‌یک‌زودترشهیدمیشود؟ پدرم‌طاقت‌دورماندن‌ازحاج‌قاسم رانداشت،خداراشکرکه‌باهم‌شهید شدند:)' . | ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
📖 ″برشی از خاطرات″ | سیدمصطفی موسوی | ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
سلام علیکم مهربونا و با معرفتا که بسیاریتون اعضای قدیمی ما هستین و با وجود کم و کاستی ها مارو ترک نم
💓🍃🍃 مسلماً وسایل بیشتری برای زندگی نیاز داشت اما از ترس لعیا که ناظرِ همه چیز بود مجبور شدم یک سری خورده ریزه رو دور از چشم لیعا بعد از عروسیش براش بفرستم!!🙄🤭 بعد از یک ماه مراسم عقد و عروسی ساده‌ای توی روستای ما برگزار شد✨✨ فامیل و اقوام درجه یک دعوت شدن و بعد از نهار خطبه‌ی عقد خونده شد، 🌤صبحِ روز عقد که مشاطه اومده بود نگاهی به صورت مهتاب کرد و گفت : به‌به…به‌به به این همه وجنات… خنده‌ای کردو گفت: خدا خودش عروس رو آرایش کرده دیگه منو واسه چی تا اینجا کشوندین😅 یک ساعتی کار مشاطه طول کشید و بعد ازینکه تموم شد دست به کمر اومد بیرون و گفت تا شیرینی نگیره از جلوی در کنار نمیره !! قمر کمی پول چپاند توی دست مشاطه و از جلوی در کنارش زد و خودش اول از همه رفت تو، پا که توی اتاق گذاشتم مات و مبهوت موندم! خدایا چشمم از دیدن اون همه زیبایی میخندید و زبانم از بیانش قاصر… ابروهای بلندش رو تمیز کرده بود و موهای پرز مانند و کم جون صورتش رو برداشته بود😌 روی لب‌های غنچه‌ایش ماتیک قرمز مالیده بود و توی چشم های کشیده و مشکیش سرمه کشیده بود😍😍 زیباییش چند برابر شده بود.. دعای چشم نظر خوندم و فوت کردم سمتش، به‌به و چه‌چه گفتنِ همه‌ی زنهایی که اومده بودن توی اتاق تا عروس رو ببینند بلند شده بود!! حمزه از شهر لباس عروس گیپور سفید برای مهتاب آورده بود که نمونه‌اش رو تا به حال جایی ندیده بودم! راسته و بلند بود و پشتش کمی دنباله داشت.. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°