🌄 اگر بیاموزی...
✏️ اگر روش مطالعه و تفکر را بیاموزی و با طرح سوالها و تنظیم سوالها، به تحلیل و جوابگویی روی بیاوری میبینی که چقدر برنامه میتوانی داشته باشی.
📄 برشی از کتاب
📚 نامههای بلوغ
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سنگ اول
✏️ تفکر، سنگ اول رشد انسان و زیربنای تربیت اوست.
📄 برشی از کتاب
📚 مسئولیت و سازندگی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
6.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 برخورد جالب امیرالمؤمنین(ع) با احکام تحریف شده در آن ۲۵ سال!
🔹اولویتهای امیرالمؤمنین(ع) را از اینجا میشود شناخت
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
11.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 ماجرای شهادت در ۶۳ سالگی
👈 حکایت مجاهدانی که نمیتوانند بازنشسته شوند...
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
📱با فضای مجازی چه کار کنیم؟
#پیام_معنوی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖌 خط قرمز خدا حضرت زهرا (سلام الله علیها) است.
🖌 خدا برای دفاع از حضرت زهرا (سلام الله علیها) یک سوره کامل نازل کرد.
🎥 استاد قرائتی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💓🍃🍃 خودش سمت ایوون رفت و عبای مشکی رنگش که روی نردهی چوبی ایوون اویزون شده بود رو روی دوشش انداخت
💓🍃🍃
لب های خشکم رو بزور تکون دادم و گفتم: والا اینو یه خانومی برای شوهر دخترم گرفته ،گذاشته توی جیب لباسش دخترم پیداش کرده!!
دومادم خیلی مرد خوبی بود هوای زنو بچهشو داشت اما حالا مدتیه سر ناسازگاری با دخترم رو برداشته و میخواد اونو بیرون کنه و همون خانومیکه دعا رو گذاشته توی لباسش رو بگیره!🥺😢
سید نفس عمیقی کشید و گفت : پناه بر خدا…این مردم دست به چه کفرهایی که نمیزنن!!
قوطی رو گرفت سمت من و گفت: پسرم دعا رو باطل کرده و سوزونده، خاکسترشم ریخته توی این قوطی بدون اینکه بهش دست بزنید بریزیدش توی آب رووان!!
انشالله که مشکل حل میشه
لیلا گفت : دستتون درد نکنه آقا سید فقط دیگه همه چیز حل میشه درسته؟!…آخه دومادمون خیلی خواهرم رو اذیت میکنه!
سید دستی به ریش هاش کشید و گفت: دختر خانومتون سواد داره؟!
-بله خداروشکر☺️😊
-خوبه پس! مریم خانوم(همسرش) اون قلم و کاغذ رو بردار بیار واسم
مریم خانوم چشمی گفت و رفت و خیلی سریع با قلم و کاغذ برگشت!
سید روی لبهی تخت نشست و کاغذ رو روی پاش گذاشت و حدودا ده دقیقهای چیزهایی روی کاغذ نوشت📝
کاغذ رو با دقت تا زد و گرفت سمت لیلا و گفت به آبجی خانومتون بفرمایید که برای دور شدن اون خانوم و قطع ارتباطشون این موارد رو رعایت کنند!
اسلام اصلا دین پیچیده ای نیست، در قنوت نماز می تونه به هر زبان و گویشی خودمونی با خداوند جل جلاله صحبت کنه و خواسته هاش رو بگه!🤲
اما می تونید این دستورالعمل رو هم انجام بدین این آیههایی که بالا نوشتم رو هر روز ۱۰۱ مرتبه بخونه تا زمانی که انشالله نتیجه حاصل بشه!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 « شکر نعمت ،
🍃 نعمتت افزون کند»
🌸حتی وقتی گیاهی را
🍃ستایش کنی بهتر رشد میکند
🌸تقدیر کنید
🍃ستایش کنید
🌸تأیید کنید تا نعمت های خدا
🍃به سوی شما سرازیر شود ...
🌸 زندگیتون پراز برکت💐
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای مادر 🥺💔
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
☘ شرط رسیدن به مادیات، بیدینی نیست.
🌷 آیتالله بهجت(ره) :
🖌 میخواستیم با کنارهگیری از معنویات و دوری از دین در مادیات پیشرفت و ترقی کنیم ، بدتر در مادیات هم عقب ماندیم.
🖌 غافل از اینکه شرط رسیدن به مادیات ، بیدینی نیست وگرنه هر فرد بیدینی باید متمول و ثروتمند میبود.
🖌 پس سعی کنیم خود را به حرام نیندازیم.
📚 در محضر بهجت ، ج۲ ، ص۳۹۹
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💓🍃🍃 لب های خشکم رو بزور تکون دادم و گفتم: والا اینو یه خانومی برای شوهر دخترم گرفته ،گذاشته توی جیب
💓🍃🍃
برای عصبانیتش هم به مدت ۲۱ روز، هر روز ۱۱۱ مرتبه این آیه ی پایین کاغذ را به شکر بخوانه (هااااا کنید)
و ترجیحا در نوشیدنی سرد به همسرش بده تا میل کنه ، نگران هم نباشید توکلتون به خدا باشه😇
با حرف های سید و همسرش کمی آروم شده بودم
بعد از اینکه کلی از همهشون تشکر کردم و براشون دعا کردم با لیلا رفتیم قوطی حاوی خاکستر رو توی آب رودخونه انداختیم و برگشتیم خونهی خودمون!!😮💨
فردا صبح زود هم خودم همراه لیلا راهی شدیم سمت خونهی مهتاب
در رو که باز کرد از دیدن صورتش ماتم برد!
صورت مثلِ ماه دخترم آب رفته بود!🥺😢
زیر چشمهای کشیده و قشنگش گود افتاده بود و جای کبودی رو به بهبودی گوشهی چانهاش بدجوری توی ذوق میزد!
بغض اندازهی گردو توی گلوم نشست و نتونستم حتی یک کلمه هم حرف بزنم
چونهام لرزید و اشکهام باز روان شدن و راه خودشون رو پیدا کردن😭
مهتاب هم از دیدن حال من خودشو انداخت توی بغلم و شروع کرد گریه کردن
لیلا تقریبا هلمون داد توی حیاط و گفت: اه…بس کنید الان وقت اینکارا نیست جلوی در!!😒
دست مهتاب رو کشیدو به منم اشاره کرد که بریم تو،
چند دقیقه بعد سهتاییمون دور هم توی اتاق نشسته بودیم و لیلا کاغذ رو در آورده بود و داشت با دقت چیزهایی که از سید شنیده بود رو برای مهتاب توضیح میداد!
من با دیدن صورت کبود مهتاب بیشتر از قبل آتیش گرفته بودم و خودم رو تاب میدادم و توی دلم دعا میکردم که کارساز باشه و زندگی مهتاب و دوتا دخترهاش ازهم نپاشه،☹️
بچههاش هنوز خواب بودن
با دیدن معصومیتشون انگار چنگ به دلم مینداختن!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°