eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
22.3هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
5.1هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم نشین گل اگر باشی 🍃🌺 "معطر" میشوی سر تر از صدها گلاب ناب قَمصر میشوی.... از زمین بگذر مسافر خانه ای متروکه است "آسمان" باشی گذر گاه کبوتر میشوی... "عشق" را معنی به بد مستی مکن سنگ صبور پیش لیلای زمان مجنون دیگر میشوی...🍃🌺 ‌‌‍‌‌‌‍‌ **✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾ عصر بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسدار دین امام زمان باشید 👤آیت الله کریمی جهرمی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✍قال امیرالمومنین (علیه‌السلام): فکر کن سپس سخن بگوی تا از لغزش ایمن باشی. 📚تصنیف غرر / ۵۹۴ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💚💐🪴 خدیجه برگشت و سراغ ناصر رو گرفت که گفتم رفته از دوا خونه وسایل بگیره بیوک گوشه‌ی اتاق خواب بود
💚💐🪴 هنوز حق نداشتم غذای سنگین بخورم دکتر گفته بود که غذا و نوشیدنیم باید سبک باشه برای همین خدیجه اونشب آش دوغِ رقیقی برام درست کرد،! فردا صبح زود بیوک صبحانه مختصری خورد و رفت بیرون، ناصر هم که مدرسه بود من و خدیجه هم در مورد عروسی دختر و پسرش که قرار بود باهم برگزار بشن حرف میزدیم که صدای دختربس توجهمون رو جلب کرد! -ای دلبر بانوووو….دلبر خانووووم!😍😁 خونه رو گذاشته بود روی سرش و مرتب پشت هم صدام میزد، خدیجه متعجب نگاهم کرد و گفت:ببینم دلبر این صدای دختر بس نیست؟!🙁 _چرا خودشه…پاشو خدیجه بگو اینجاییم الان اینقد داد و بیداد راه میندازه که صدای همه‌ی همسایه ها در میاد، خدیجه در رو باز کرد و همین که چشمش به پشت در خورد گفت: اِ وا خاک عالم…چیکار کردین شما؟!😳🤯 دختربس با صدایی خوشحال و قبراق گفت:خاله جان کمک که نمیکنی،حداقل از سر راهم برو کنار دستم شیکست! گردن کشیدم سمت در تا ببینم چیشده که دختربس با لبخند پت و پهنی که همه‌ی دندونهاش بیرون افتاده بودن هن هن کنان وارد شد😮‍💨 توی دستش دو تا سبد بزرگ بودن که همونجا دم در گذاشتشون روی زمین و اومد طرف من با احتیاط بغلم کرد و در حالیکه از خستگی نفس نفس میزد گفت:قربونت بشم ننه…تو که مارو نصفه عمر کردی🥰🥲 یکم ازم فاصله گرفت و با دقت نگاهم کرد با همون لبخندش گفت:خدارو شکر که بهتری…رنگ و روتم باز شده خوشگل! توی همین حین بیوک اومد تو و من نمیدونم چرا خجالت کشیدم، با چشم و ابرو اشاره کردم به بیوک و از دختربس خواستم دو دیقه زبون به دهن بگیره!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سایه‌سارِ پرچمت روی سر محجوبه‌هاست مکتبت جاری‌ست، در دارُالحَیای چادرت ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💚✨💚 ✨💚 💚 -میگفت‌.. اگر می‌خواهید با صاحب الزمان(عج) باشید که با آن حضرت بودن منتهی الامال جمیع اولیاء خدا است.. هر روز آنچه میسر است برای آن حضرت قرآن بخوانید. هرمقدار می‌توانید سوره(قل هوالله احد) را بخوانید و هدیه کنید به صاحب الزمان(عج) در هرروز..🌱 -آیت‌الله‌خراسانی- ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
14.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-کبوتر جلدِ توام، دور می‌شوم اما نمی‌روم:)🤍❄️ -امام‌رضای‌دلم- ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
39.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ سقیفه بر خلاف قرآن عمل کرد! 🎤 حجت‌الاسلام علوی تهرانی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✅وقتی از آیت الله بروجردی (ره) ذکر خواستند ، فرمودند: ✍ذکر مؤمن ، نماز شب و نماز اول وقت است. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✅آیت الله حاج شیخ حسین وحید خراسانی : ✍اگر می‌خواهید با صاحب الزمان (عجل الله فرجه الشریف) باشید که با آن حضرت بودن منتهی الآمال جمیع اولیاء خدا است. هر روز آنچه میسر است برای آن حضرت قرآن بخوانید. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سوز دل قنبر 👤شیخ حسین انصاریان ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💚💐🪴 هنوز حق نداشتم غذای سنگین بخورم دکتر گفته بود که غذا و نوشیدنیم باید سبک باشه برای همین خدیجه ا
💚💐🪴 خدیجه سبد هارو یکی یکی تا دم یخچال آورد و به بیوک گفت: آقا این چه کاریه آخه! چرا زحمت کشیدید آخه ؟!☺️😊 بیوک که درحال درآوردن پالتوش بود گفت:کدوم کار خدیجه…از چی داری حرف میزنی،یکبار دیگه درمورد زحمت حرف بزنی ها ناراحت میشم!! خدیجه تشکر کرد و دونه دونه وسایل ها رو از توی سبد درمیاورد ماست، کره،پنیر و دوغ محلی تخم مرغ، برنج و سبزی خورشتی خشک شده نان و کلوچه های محلی پیاز و سیب زمینی چند تا نایلون گوشت مرغ و بوقلمون پاک شده و چندتا پاکت که بعدش فهمیدم تخمه و آجیل توش بود و اینارو از شهر گرفته بودن!!🛍🛒 باقی وسایل رو از روستا آورده بودن.. خداروشکر کردم که دختربس و بیوک به فکر بودن ، از دختربس حال لعیا، لیلا، امیر و بچه ها رو پرسیدم که گفت خداروشکر همه خوبن و دعا گوی منن!☺️🥲 دختربس یه دست رو زد به کمرش و یه تای ابروش رو داد بالا و با لحن با نمکی گفت: ولی خوب همه رو نگران خودت کردیا…کلک داشتیم هلاک میشدیم از بیخبری!!😉😁 نگاهش کردم و گفتم: مگه آقا محمد امین بهتون خبر نداد؟!…آقاته که گفت سپرده بهتون خبر بده! -چرا همون اولش اومد خبر داد ولی خب بعدش بیخبر بودیم دیگه…دلمون هزار راه رفت بخدا نگاهی بهش انداختم.... موهاش رو فرق وسط باز کرده بود و لباس قشنگی تنش کرده بود، بیشتر که دقت کردم یکمم سرخاب به لب هاش مالیده بود!🙁 نگاهی به دورو برم انداختم ، خدیجه که داشت وسایلی که بیوک و دختربس آورده بودن رو بزور توی یخچال جا میکرد!! بیوک هم باز نشسته در حال چرت زدن بود! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°