.
تو از راه رسیدی و من🥀
حکمتِ تمامِ سختیهایی
که کشیده بودم را فهمیدم.💓
- پائولو کوئیلو.
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
https://eitaa.com/raz_del
══❈═₪❅💕❅₪═❈══
14001016_42668_1281k.mp3
11.93M
♦️موضوع 👇
💠 ماموریت حضرت زهرا سلام الله علیها
🔖انواع عبادت و انواع معاصی
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
#حکایت_کوتاه 🍀🍀🍀
روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند. در روزيكه براى دعا جمع شدند تنها یک پسربچه با خود چتر داشت.
این یعنی ایمان…
كودک یک ساله اى را تصور كنيد، زمانيكه شـما وی را بـه هوا پرت ميكنيد او ميخندد زيرا ميداند وی را خواهيد گرفت.
اين يعنى اعتماد…
هر شب ما بـه رخت خواب ميرويم، هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برميخيزيم با اين حال هر شب ساعت را براى فردا كوک ميكنيم.
اين يعنى اميد…
+ برايتان “ایمان ؛ اعتماد و امید بـه خدا” را آرزو ميکنم…🙏🌷
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
چند روز بعد خبر دادن زنش داره ازدواج میکنه و .... عمه گفت حالا که آزاد شدی و همه چیز به خوشی ختم شد
صداش کردم اما بدو کرد رفت
گفتم عمه خودش بود نه ؟! بگو که خودش بود گفت اره عزیزم درست دیدی
با گریه گفتم چرا رفت نکنه دیگه دوستم نداره
گفت بچه ست شاید تحت تاثیر حرفی قرار گرفته
جامون رو بلافاصله عوض کردیم و اون طرف حیاط نشستیم سرم پایین بود و اشک می ریختم عمه دستم رو گرفته بود گفتم نگاه کن داداش من پسر من کسی که با همین دستها بزرگش کردم از من فراریه
و های های اشک می ریختم 🥺🥺
چند دقیقه گذشت که عمه گفت ریحانه اروم روبرو رو نگاه کن
دیدم داداشم رفته مادرم رو آورده و هر دو تا با گریه انگار دنبال کسی هستن دنبال من!!!!
گفتم میترسم عمه برم؟!
گفت اره برو من حواسم بهت هست
رفتم جوری واستادم که منو ببینن
داداشم جمعیت رو کنار زد و پرید بغلم بزرگ شده بود هنوز خوشگل بود،🥰
چقدر گریه کرد و باز گفت تو که رفتی من تمام نقاشیامو پاره کردم تو چقدر نامردی و شروع کردیم به گریه
مادرم از دور نگاهم کرد، نیامد جلو
منم نرفتم
لبخند زد گفت زبونت رو موش خورده
گفتم بیا بغلم
و بغلش کردم
گفت داداشت گفت تو رو دیده ما باور نکردیم گفت نی نی بغلته ☺️
بچه ت به دنیا آمد
میشه فقط یه لحظه ببینمش؟🥺
ترسیده بودم ولی گفتم باشه به شرط اینکه پیش کسی نبری (منظورم پدرم بود)
ذوالفقار علی رو آوردم هر دو بوسش کردن و قربون صدقه ش رفتن،..
چند دقیقه واستادیم از گذشته حرفی نزدیم به مادرم گفتم هنوز آتیش بابا تنده؟!
گفت ن اصلا حتا یکبار هم حرف از شما نشد،
خلاصه شمارمو دادم و اونها خیلی زود رفتن من موندم و امامزاده روبروم
به نشانه احترام تعظیم کردم و گفت خیلی اقایی دمت گرم
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
✨﷽✨
🔴طعم هدیه
✍روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمیاش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزهاش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.😋
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:آب گندیده است. چطور وانمود کردید که گواراست؟😣
استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
این آب فقط حامل مهربانی و سرشار از عشق بود و هیچچیز نمیتواند گواراتر از این باشد.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
چند وقتی بود شوهرم زیاد بهم بها نمیداد و مدام سرش تو گوشیش بود.تا اینکه یه شب مامانم زنگ زد گفت:دختر عموت لیلا که سرطان داشت فوت کرده و فردا ساعت 8برا مراسم بیاید روستا.صبح با حسام سوار ماشین شدیم چند کیلومتری از شهر تا روستامون فاصله نبود و اومدیم مراسم،خاکسپاری که تموم شد هر چی به حسام زنگ میزدم گوشیش خاموش بود،از چند نفر سوال کردم یکیشون گفت چند دقیقه پیش با یه خانومی سوار ماشین شدند و به سرعت رفتند سمت جاده شهر،تا این حرفو شنیدم به داداشم گفتم فورا منو ببر خونه کار واجبی دارم.چند کلیومتری که از روستا دور شدیم یه مرتبه زیر یه درخت حسام و با یه خانم دیدم که دارن...😱
https://eitaa.com/joinchat/3622174875Cc80785f9e5
سر گذشت تلخ و واقعی زندگیم😔👆
تنها خواستگارم قصاب محله بود،اما چون قیافه خشنی داشت جواب رد بهش دادم و همش پدر مادرم دعوام میکردن بخاطر تو خواهر کوچیک ترت هم داره بدبخت میشه یه روز آنقدر روم فشار آوردن که یه مشت قرص ژلوفن خوردم و با گریه از خونه زدم بیرون چون قبلاً که تهدید کردم خودم و میکشم بابام گفت هر وقت خواستی این کارو بکنی تو خونه من نکنی،داشتم با گریه تو پس کوچه های پایین شهر که اون ساعت از روز حسابی خلوط بود با گریه میدوییدم که یهو چیزیی دیدم مغز سرم سوت کشید،یهو قصاب محله اومد سمت و...😱🔥👇
https://eitaa.com/joinchat/3434545184Cd37640be33
#زندگی_نامه_واقعی👆🔥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارالها در آخرین شنبه مردادماه
ما را به حریم امنت
بپذیر، با نور شفا بخشت
ما را تطهیر کن، بگذار
انرژی پاکت در
درونمان جاری باشد،
ما را در جریانی قرار
ده تا هر لحظه به تو
نزدیک و نزدیکتر شویم...
" پیشاپیش شهریورماه مبارک "
❖
💠 هر روز یک آیه از قرآن کریم🌷🌿
💢 وَكُلُّ صَغِيرٍ وَكَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ
🔵 و هر کار کوچک و بزرگی نوشته شده است.
📚 سوره مبارکه قمر ، آیه ۵۳
🌷
🌿🌻
🌸🌺🌿
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠اميرالمؤمنين امام على عليه السلام :
💢أشعِر قَلبَكَ الرَّحمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَ المَحَبَّةَ لَهُم، وَ اللُّطفَ بِهِم
🔹براى قلب خود، لباسى از مهربانى به مردم و لطف و رحمت بر آنان تهيه كن!
📚تحف العقول صفحه ۱۲۶
🌻
⚜
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
✨﷽✨
🔴طعم هدیه
✍روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمیاش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزهاش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.😋
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:آب گندیده است. چطور وانمود کردید که گواراست؟😣
استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
این آب فقط حامل مهربانی و سرشار از عشق بود و هیچچیز نمیتواند گواراتر از این باشد.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💠 امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام:
❄️⚡️
💢 وقتی دیده شهوت بینا شد دل از دیدن پایان کار کور می شود.
📚 غررالحكم حدیث ۴۰۶۳
⚡️
❄️
⚡️
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
صداش کردم اما بدو کرد رفت گفتم عمه خودش بود نه ؟! بگو که خودش بود گفت اره عزیزم درست دیدی با گریه
هنوز توی شوک بودم
از نماز حاجتم تا دیدن برادرم یک ساعت هم نگذشته بود
رفتیم خونه عمه تند تند و با هیجان برای شوهرم تعریف کردم چی شده
که یهو گوشیم زنگ خورد مادرم بود ....
گوشی رو برداشتم
سلام و احوالپرسی و گفت بابات میخاد نوه ش رو ببینه گفتم نمیشه مامان گفت به حق شیری که بهت دادم هرجا تو قرار بذاری گفتم باشه بگو بیاد همون امامزاده من توی خونه نمیام
شوهرم گفت چیشده گفتم شنیدی که میگن میخاییم ذولفقار علی رو ببینیم شوهرم رفت توی فکر و پاشد رفت توی حیاط
عمه اشاره کرد دنبالش نرو بذار تنها باشه
یک ساعت بعد امد..
گفتم چیشده گفت بعدا میگم چیزی نیست با خودم خلوت کردم
گفتم فردا نرم؟! گفت تصمیم خودته هر چی تو بگی بهش احترام می گذارم هرجا میری با عمه برو تا اطلاع ثانوی
گفتم باشه
فردا قرار گذاشتیم و طرفای عصر بود بعد از اذوون عصر توی حیاط منتظر بودم
یک دست لباس آبی خوشگل تن ذوالفقار علی کردم و حرز امام جواد هم به لباسش بود
مادرم از دور آمد با داداشم گفتم پس بابا کو گفت قلبش درد میکنه
گفتم مامان من که بهت گفتم نمیام و از قصد جای شلوغ قرار گذاشتم گفت خواهش میکنم گفتم نه من هنوز میترسم تعارف که ندارم مادر من !
برگشتم پیش عمم گفت ببین یا نرو یا برو من هواتو دارم ۱۵ دقیقه بعد اگه نیامدی با مامور میام گفتم باشه عمه،
برگشتم پیش مادرم که داشت ناامیدانه میرفت صداش کردم با لبخند گفتم میام ولی اگه باز چیزی بشه.... که گفت قسم خوردم مادر !
گفتم بسم الله
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#کلیپ_تصویری
🔅توی فامیلمون با بقیه اختلاف نظر سیاسی دارم!
عموماً بعد از مهمونیها یا با یکی دعوام شده، یا اعصابم بشدت خورده!
چیکار کنم؟ زورم میاد جوابشونو ندم.
🔰 #استاد_شجاعی
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
📚#حکایت_بهلول_و_شیخ_جنید_بغدادی
آوردهاند شيخ جنيد بغدادی به عزم سِير، از بغداد بيرون شد و مريدان از عقب او. شيخ احوال بهلول پرسيد. گفتند: او مردي ديوانه است. گفت: او را طلب كنيد كه مرا با او كار است. پس تفحص كردند و او را در صحرايي يافتند. شيخ پيش او رفت و در مقام حيرت مانده، سلام كرد. بهلول جواب سلام او را داد و پرسيد: کیستی؟ عرض كرد: منم، شيخ جنيد بغدادي! فرمود: تويي شيخ بغداد كه مردم را ارشاد ميكنی؟ عرض كرد: آري! بهلول فرمود: طعام چگونه مي خوري؟ عرض كرد: اول «بسمالله» ميگويم و از پيشِ خود ميخورم و لقمه، كوچك برميدارم، به طرف راست دهان ميگذارم و آهسته ميجَوَم و به ديگران نظر نميكنم و در موقع خوردن، از ياد حق غافل نميشوم و هر لقمه كه ميخورم «بسمالله» ميگويم و در اول و آخر دست ميشويم.
بهلول برخاست و دامن بر شيخ فشاند و فرمود: تو ميخواهي كه مرشد خلق باشي در صورتي كه هنوز طعام خوردن خود را نميداني و به راه خود رفت. مريدان شيخ را گفتند: يا شيخ اين مرد ديوانه است. خنديد و گفت: سخن راست از ديوانه بايد شنيد و از عقب او روان شد تا به او رسيد. بهلول پرسيد: کیستی؟ جواب داد: شيخ بغدادي كه طعام خوردن خود نميداند. بهلول فرمود: آيا سخن گفتن خود را ميداني؟ عرض كرد: آري. بهلول پرسيد: چگونه سخن ميگويي؟ عرض كرد: سخن به قدر ميگويم و بيحساب نميگويم و به قدر فهم مستمعان ميگويم و خلق را به خدا و رسول دعوت ميكنم و چندان سخن نميگويم كه مردم از من ملول شوند و دقايق علوم ظاهر و باطن را رعايت ميكنم. پس هر چه تعلق به آداب كلام داشت بيان كرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن هم نميداني! پس برخاست و دامن بر شيخ افشاند و برفت. مريدان گفتند: يا شيخ ديدي اين مرد ديوانه است؟ تو از ديوانه چه توقع داري؟ جنيد گفت: مرا با او كار است؛ شما نميدانيد. باز به دنبال او رفت تا به او رسيد. بهلول گفت: از من چه ميخواهي؟ تو كه آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود نميداني، آيا آداب خوابيدن خود ميدانی؟ عرض كرد: آري. بهلول فرمود: چگونه ميخوابی؟ عرض كرد: چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب ميشوم، پس آنچه آداب خوابيدن كه از حضرت رسول (ص) رسيده بود بيان كرد.
بهلول گفت: فهميدم كه آداب خوابيدن را هم نميداني! خواست برخيزد جنيد دامنش بگرفت و گفت: اي بهلول من هيچ نميدانم، تو قربهاليالله مرا بياموز. بهلول گفت: چون به ناداني خود معترف شدی تو را بياموزم. بدان كه اينها كه تو گفتي همه فرع است و اصل در خوردن طعام، آن است كه لقمه حلال بايد و اگر حرام را صد از اينگونه آداب به جا بياوری فايده ندارد و سبب تاريكي دل شود. جنيد گفت: جزاك الله خيراً! پس فرمود: و در سخن گفتن بايد دل پاك باشد و نيت درست، و آن گفتن، برای رضای خداي باشد و اگر برای غرضی باشد يا طلب دنيا و يا بيهوده و عبث، هر عبارت كه بگويی، آن وبال تو باشد. پس، سكوت و خاموشي بهتر و نيكوتر. و در خواب كردن اينها كه گفتی همه فرع است؛ اصل اين است كه در وقت خوابيدن در دل تو بغض و كينه و حسد بشري نباشد.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💢 امام حسین علیه السلام
🧡💛
🔸 عقل ، جز با پيروى از حق ، كامل نمىشود .
(اعلام الدين، ص۲۹۸)
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🧡
💛🧡
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
┃📓#تیکه_کتاب
بیشعورها اعتقاد دارند که :
تمام آدمهای روی کره زمین وظیفه دارند که خواستههای آنان را برآورده کنند. در کارهای دیگران دخالت میکنند. از اینکه دیگران به فکر خودشان باشند ناراحت میشوند.
از مشکلات دیگران خوشحال میشوند؛ چرا که در این مواقع توجیهی برای اشتباهات خود مییابند
◆📔#بیشعوری
◇📝#خاویر_کرمنت
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
انسان شناسی ۱۷۹.mp3
11.39M
🔖منبر کوتاه🔖
🔅آنچه میآموزید: فقط شما را بسمت کشف مسیر درست و تشخیصِ آن از مسیر نادرست راهنمایی میکند،
اما هرگز شما را به مقصد درست نمیرساند!
مرکبِ هر انسان برای رسیدن به مقصد نهاییاش چیست؟
🔰#آیتالله_حسنزاده_آملی
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💠 امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام:
✨💥
💢 الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ وَ الْحَزْمُ بِإِجَالَهِ الرَّأْیِ وَ الرَّأْیُ بِتَحْصِینِ الْأَشرَارِ.
🔵 پیروزی در دوراندیشی است و دوراندیشی در به کار انداختن رای و به کار انداختن رای در نگاهداشتن اسرار است.
📚 نهج البلاغه، حکمت ۴۵
💥
🔥🔥
✨💥🔥
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🔴 بهلول و مرد غریب
روزی بهلول از راهی میگذشت. مردی را دید که غریبوار و سر به گریبان ناله میکند. بهلول به نزد او رفت سلام نمود و سپس گفت: آیا به تو ظلمی شده که چنین دلگیر و نالان هستی؟
آن مرد گفت: من مردی غریب و سیاحتپیشهام و چون به این شهر رسیدم، قصد حمام و چند روزی استراحت نمودم و چون مقداری پول و جواهرات داشتم از بیم سارقین آنها را به دکان عطاری به امانت سپردم و پس از چند روز که مطالبه آن امانت را از شخص عطار نمودم به من ناسزا گفت و مرا فردی دیوانه خطاب نمود.
بهلول گفت: غم مخور. من امانت تو را به آسانی از آن مرد عطار پس خواهم گرفت. آنگاه نشانی آن عطار را سوال نمود و چون او را شناخت به آن مرد غریب گفت: من فردا فلان ساعت نزد آن عطار هستم تو در همان ساعت که معین میکنم به دکان آن مرد بیا و با من ابداً تکلم نکن اما به عطار بگو امانت مرا بده. آن مرد قبول نمود و برفت.
بهلول فوری نزد آن عطار شتافت و به او گفت: من خیال مسافرت به شهرهای خراسان را دارم و چون مقداری جواهرات که قیمت آنها معادل 30 هزار دینار طلا میشود دارم، میخواهم نزد تو به امانت بگذارم تا چنانچه به سلامت بازگردم آن جواهرات را بفروشم و از قیمت آنها مسجدی بسازم.
عطار از سخن او خوشحال شد و گفت: به دیده منت. چه وقت امانت را میآوری؟
بهلول گفت: فردا فلان ساعت و بعد به خرابه رفت و کیسهای چرمی بساخت و مقداری خورده آهنی و شیشه در آن جای داد و سر آن را محکم بدوخت و در همان ساعت معین به دکان عطار برد.
مرد عطار از دیدن کیسه که تصور مینمود در آن جواهرات است بسیار خوشحال شد و در همان وقت آن مرد غریب آمد و مطالبه امانت خود را نمود. آن مرد عطار فوراً شاگرد خود را صدا بزد و گفت: کیسه امانت این شخص در انبار است. فوری بیاور و به این مرد بده.
شاگرد فوری امانت را آورد و به آن مرد داد و آن شخص امانت خود را گرفت و برفت و دعای خیر برای بهلول نمود
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
12.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ سفر اربعین صرفا یک سفر عاشقانه نیست بلکه یک وظیفه شرعی بر عهده همه ماست..
🔸حجت الاسلام حسینی
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💠پیامبر خدا صلیالله علیهوآله:
خداوند دوستدار جوانیستکه، جوانیاش را به اطاعت خدا میگذراند
امیرالمومنین علیهالسلام در ذیل این آیه فرمودند: "وَلاتَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا بهره خودت را از دنيا فراموش مكن" فراموش مكن كه: تندرستى، نيرو وتوان، آسودگى، جوانى و نشاط خود را، وسيله آخرتطلبى قرار دهى
📚وسائل الشيعه ج۱۱ص۳۶۶
📚مشکوةالانوار ص۱۵۵
🚫
💢
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
🚨دختران و بانوان عزیز.....
حواستون به فریب پسرا و مردا باشه
😈 اگه گفت بیا حالا یه مدت باهــم باشیم تا بهتر همدیگرو بشناسیم
👈 بدونید قراره بدون تعهد
از شما سوء استفاده کنه ..... 😱
هر کسی پیشنهاد ازدواج به شما داد
⭕️ بگید رسماً از شما خواستگاری کنه....
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی 🙏
در این عصر زیبا🌻
همه آرزوها تون براورده بشه
روی غم نبینید
همه غصه هاتون به شادی😊
همه دردهاتون درمان
و الهی که
همگی حاجت روابشید 🙏
عصر زیباتون بخیر 🍰
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💠 امير المؤمنين امام علي عليه السلام :
💙☔️
💢 اَلدَّهرُ يَومانِ : يَومٌ لَكَ وَ يَومٌ عَلَيكَ فَإذا كانَ لَكَ فَلا تَبطَر وَ إذا كانَ عَلَيكَ فَاصطَبِر ؛
🔵 دنيا دو روز است : روزى به سود تو و روزى به زيان تو . هرگاه به سود تو بود ، سركشى نكن و وقتى به زيان تو بود، شكيبايى پيشه كن .
📚غررالحكم حدیث ۱۹۱۷
🔷
🔹
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
📚#حکایت_کفالت_بهلول
روزی خلیفه هارون الرشید به بهلول گفت: می خواهی که وجه معاش تو را متکَفِّل شوم و مایحتاج تو را از خزانه مقرر سازم تا از فکر آن آسوده شوی؟ بهلول گفت: اگر سه عیب در این کار نبود، راضی می شدم:
اول آنکه تو نمی دانی به چه محتاجم، تا آن را از برای من مهیا سازی! دوم آنکه نمی دانی چه وقت احتیاج دارم تا در آن وقت، وجه را بپردازی! و سوم آنکه نمی دانی چقدر احتیاج دارم تا همان مقدار بدهی!
ولی خداوند تبارک و تعالی که متکفل من است این هر سه را می داند آنچه را محتاجم ،وقتی که لازم است و به قدری که احتیاج دارم می رساند! با این تفاوت که تو در مقابل پرداخت این وجه، با کوچکترین خطایی ممکن است مرا مورد خشم و غضب خود قرار دهی.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
بردنم تو خونه و بهم حمله ور شدن، با گریه بهشون التماس میکردم ولی ولم نمیکردن، گفتم باشه بزارین برم
چشمامو که باز کردم، تو بیمارستان بودم!
جون نداشتم حتی پلک بزنم، پرستار اومد بالای سرمو گفت : خوبی
فقط نگاش کردم،
بعدم رفت با دکتر برگشت، چشمامو چراغ قوه انداختن و معاینم کرد
دکتر نفس راحتی کشید و گفت خوبه هوشیاره ولی چون خون زیادی از دست داده بی حاله!
پرسید اسمت چه دختر جان
بازم فقط نگاش کردم..
تکرار کردو وقتی دید چیزی نمیگم گفت استراحت کن هر وقت بهتر شدی بگو زنگ بزنن به خانوادت!!
وای مامانم اصلا یادم رفته بود، بیرونو که نگا کردم دیدم دم ظهره
با خودم گفتم حتما العان فکر میکنه سرکارم
چشمامو که بستم خوابم برد،
نمیدونم چنددساعت خوابیدم ولی بازم حال نداشتم،
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#کلیپ_تصویری
🔅حاجقاسم در هیچ حالی از توسل به حضرت زهراسلاماللهعلیها غافل نبود.
❗️ بنده مقابل این فرمانده نظامی خجالت می کشم...
🔰 #آیت_الله_مصباح
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🔴 رضایت مادر موجب دیدار امام زمان علیه السلام شد 😍❤️
جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند،
شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند.😔
شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد ...
ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و میپرسد چرا ناراحتی؟ شیخ شرح حال خود را میگوید. پیرمرد میگوید:
میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟
شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب خضر میباشد.
روزی جناب خضر به شیخ میگوید: حالا که رضایت مادر را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی میبرم که برایت موجب سعادت است ...
با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمه ای واقع بود و حضرت صاحب الامر بر آن نشسته بودند ...
از شیخ محمد علی پرسیدند:
چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضر تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟
شیخ گفت: آنچه پیدا کردم در اثر دعای مادر و رضایت او بود.
📚 شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام
✍یکی از راههای نزدیک شدن به وجود مقدس امام زمان علیه السلام عمل کردن به این دستور الهی است یعنی: احسان به والدین
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══