eitaa logo
🕊🍃💚 تلاش برای ظهور💚🍃🕊
2.5هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
7.3هزار ویدیو
266 فایل
حسبی الله﷽ ما منتظران حضرت، هر كجاى جهان كه باشيم با توسل و تمسك به ساحت قدسى مولای غريب‌مان، صاحب الزمان ارواحنافداه، بى‌هيچ وابستگى، معارف ناب اهل‌البيت عليهم‌السلام را نشر میدهیم تا كام تشنگان را از زلال آن بهره مند سازیم. ارتباط با مدیر @FeloSh
مشاهده در ایتا
دانلود
3.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀🌹 دارُالـــشفــٰـا؎ کـــشـــورِ مـٰــا⇩⇩⇩ ⇦⇦مَشهـــدألـــرضــٰـاســـت... جـــآنـــم فـــدا؎ شـــٰاهِ غـــریـــبے کـــہ ⇠⇠آشنــٰـاســـت۔۔۔➩
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رسم ادب صلوات خاصه سلطان علی بن موسی امام رضا علیه السلام رو بخونیم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏ بار الها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسندیده پیشواى پارسا و منزه و حجت تو بر هر که روى زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و شهید، درود و رحمتى فراوان و کامل و با برکت و متصل و پیوست و پیاپى و دنبال هم همچون بهترین رحمتى که بر یکى از اولیائت فرستادى.
بچه‌هایت در منزل گریه می‌کنند شب چهاردهم ماه شوال سال 1343 هجری قمری زنی خدیجه نام، دختر مشهدی یوسف تبریزی خامنه‌ای، از امراض مهلکه شفا یافت. مختصر جریان آن به شرح زیر است: میرزا ابوالقاسم خان نقل کرد: شوهر آن زن حاج احمد تبریزی قالی فروشی که در سرای محمدیه، حجره‌ی تجارت دارد. گفت، یک سال پس از ازدواج با این زن دچار بیماری شدیدی گردید؛ هر چه پزشکان کوشیدند، نتوانستند بیماری او را علاج و درمان کنند. به طوری که به جای بهبود بیماری مرضش شدت بیشتری هم یافت تا چند روز قبل از شفا یافتن، طوری او را مرض حمله می‌گرفت که در شبانه روز دو ساعت بیشتر حالش خوب نبود؛ و قوای او به قسمی رو به تحلیل رفته بود که قدرت برخاستن نداشت، مگر به کمک دیگران. چون در این روزها شنیدم که حضرت رضا علیه‌السلام باب مرحمت خاصه‌ی خود را به روی دردمندان گشوده است و چند نفر دردمند دیگر را هم تا کنون شفا داده؛ به طمع افتادم و این زن را به همراه دو زن از خویشاوندانم با درشکه به حرم فرستادم که تا صبح بمانند شاید نظر مرحمتی کنند و او را شفا دهند؛ و خود برای پرستاری اطفال که به خاطر نبودن مادر، بی‌تابی می‌کردند؛ در خانه ماندم. حتی وقتی که غذا برای اطفالم می‌آوردم گریه می‌کردند و می‌گفتند: غذانمی‌خوریم، مادرمان را می‌خواهیم؛ خود هم با دیدن حال آنها نسبت به غذا بی اشتها شده بودم؛ به هر قسمی بود دخترم را خوابانیدم؛ ولی پسر بچه‌ام آرام نمی‌گرفت؛ لذا او را در برگرفته، خواستم با او بخوابم؛ ناگه شنیدم که در خانه را بشدت می‌کوبند؛ با خود خیال کردم که زنم چون طاقت نیاورده است که در حرم بماند، بازگشته؛ ناراحت شدم. که عجب جنس قلبی است! طبق معروف که می‌گویند: مال قلب به صاحبش برمی‌گردد. آمدم در را باز کردم دیدم حاج ابراهیم قالی فروش و چند نفر از خدام حرم با پای برهنه آمده‌اند و می‌گویند بیا خودت زوجه‌ات را از حرم، به خانه بیاور. حضرت رضا علیه‌السلام او را شفا داده است من اول باور نکردم؛ ایشان قسم یاد کردند که او سه ربع قبل از این شفا یافته است، لذا لباس پوشیده، با آنها مشرف شدم. زنم را سلامت یافتم، تقریبا چهار ساعت از شب گذشته بود که با نهایت شادی برگشتیم و اطفال از دیدن مادرشان بسیار شادمان شدند. کیفیت شفای او: خودش گفت: وقتی مرا به حرم مطهر بردند و به مسجد زنانه رساندند. فورا مرض حمله مرا گرفت و بیهوش شدم؛ چون به حال آمدم زنهایی که در آنجا بودند گفتند: ما از این حال تو می‌ترسیم؛ به همین جهت مرا نزدیک ضریح مطهر پشت سر مقدس بردند؛ من روسری خود را به ضریح بسته، با دل شکسته به زبانی ترکی عرض کردم. آقا! می‌دانی چرا به اینجا آمده‌ام؟ اگر مرا شفا ندهی از اینجا بیرون نمی‌روم؛ و سر به بیابان می‌گذارم. بیحال شدم و در عالم بیحالی سید بزرگواری را دیدم که عمامه‌ی سبز بر سر داشت، گمان کردم از خدام حرم است به ترکی به من فرمود: بوردان دورنیه اتور ماسان بردا بالا لاردن ایوده اغلولار. چرا اینجا نشسته‌ای؟ درحالی که بچه‌هایت در خانه گریه می‌کنند. به زبان ترکی عرض کردم: آقا! از اینجا نمی‌روم؛ آمده‌ام شفا بگیرم اگر شفا ندهید، سر به بیابان می‌گذارم.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رسم ادب صلوات خاصه سلطان علی بن موسی امام رضا علیه السلام رو بخونیم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏ بار الها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسندیده پیشواى پارسا و منزه و حجت تو بر هر که روى زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و شهید، درود و رحمتى فراوان و کامل و با برکت و متصل و پیوست و پیاپى و دنبال هم همچون بهترین رحمتى که بر یکى از اولیائت فرستادى.
از کتف تا پنجه لمس بود؛ بنابراین او را راهنمایی کردم که به حرم مطهر مشرف شود که به دعا و ثنا معالجه گردد. امروز صبح دوشنبه دهم شوال، همان دست را به کلی سالم دیدم؛ یقین دارم که این معالجه همان دعا و ثنایی است که در حرم مطهر شده است خدا مبارک کند. دهم شوال 1343 دکتر فرانک پس از امضاء در روزنامه‌ی مهر منیر نیز به چاپ رسید
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رسم ادب صلوات خاصه سلطان علی بن موسی امام رضا علیه السلام رو بخونیم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏ بار الها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسندیده پیشواى پارسا و منزه و حجت تو بر هر که روى زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و شهید، درود و رحمتى فراوان و کامل و با برکت و متصل و پیوست و پیاپى و دنبال هم همچون بهترین رحمتى که بر یکى از اولیائت فرستادى.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رسم ادب صلوات خاصه سلطان علی بن موسی امام رضا علیه السلام رو بخونیم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏ بار الها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسندیده پیشواى پارسا و منزه و حجت تو بر هر که روى زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و شهید، درود و رحمتى فراوان و کامل و با برکت و متصل و پیوست و پیاپى و دنبال هم همچون بهترین رحمتى که بر یکى از اولیائت فرستادى.
با اعتراض تمام شفای خود را گرفت صاحب کرامات رضویه در ج 1 ص 165 می‌نویسد: سال 1354 سیده‌ی علویه موسوی مریض، همسر حاج سید رضا موسوی ساکن گرگان شفا یافت به طوری که سید رضا خود، شرحش را به خط خویش برای حقیر نوشت؛ من اکنون مختصر آن را می‌نگارم: همسرم نه ماه تمام مبتلی به مرض مالاریا گردیده بود، پزشکان گرگان هر چه معالجه کردند، بهبود نیافت، لذا به مشهد مقدس آمدیم و جویا شدیم بهترین دکتر کیست؟ دکتر غنی سبزواری را به ما معرفی کردند و به او مراجعت نمودیم؛ و قریب چهل روز به دستور او عمل کردیم؛ ولی روز به روز شدت مرض بیشتر می‌شد، ناچار روزی به دکتر گفتم: من که خسته شده‌ام حال اگر منظورتان گرفتن حق ویزیت است؛ من حاضرم که حق نسخه‌ی دو ماه شما را تقدیم کنم تا در عوض شما زودتر مریضه‌ی ما را علاج کنید و اگر هم می‌دانید که در مشهد علاج نمی‌شود بگویید تا او را از اینجا ببرم. دکتر در جواب گفت: چه کنم؟ مرض او مزمن است و طول می‌کشد، نسخه داد و ما به منزل برگشتیم؛ همینکه خواستم، برای خرید دارو بروم همسرم گفت: دیگر دارو نمی‌خواهم چون مرض من خوب شدنی نیست و شروع کرد به گریه کردن؛ فهمیدم که او از شنیدن کلمه‌ی مزمن از دکتر، خیال کرده که مزمن یعنی اینکه مرضش خوب شدنی نیست. گفتم: منظور دکتر از مرض مزمن این بوده است که این مرض زود علاج نمی‌شود و باید صبر کرد، او سخنم را باور نکرد و گریان گفت: شما هر چه زودترمرا به گرگان ببر، ولی من به سخن او توجهی نکردم و داروهایی که دکتر تجویز کرده بود گرفته، آوردم؛ اما او نخورد و پیوسته به فکر مردن بود؛ این برخورد او با من هم مرا بیشتر پریشان حال کرد و هم در شب تبش بیشتر شدت گرفت. من هنگام سحر برخاستم و رو به حرم مطهر نهادم دیوانه وار بدون اذن دخول مشرف شدم و با بی‌ادبی، ضریح را گرفته، عرض کردم چهل روز است که من مریضم را آورده‌ام و استدعای شفا نموده‌ام؛ ولی شما توجهی نفرموده‌اید می‌دانم اگر نظر مرحمتی می‌فرمودید مرض من خوب می‌شد. پس از یک ساعت گریه کردن عرض کردم: به حق جده‌ات زهرا علیهاالسلام اگر آقایی نفرمایی، به جدم موسی بن جعفر علیه‌السلام شکایت می‌کنم؛ زیرا که اگر من قابل نبودم، مهمان شما که بودم. از حرم بیرون آمدم شب دیگر همسرم در شدت تب بود؛ من هم خوابیده بودم؛ نصف شب علویه مرا بیدار کرده، گفت: برخیز! آقامان تشریف آورده‌اند. فورا برخاستم؛ ولی کسی را ندیدم؛ خیال کردم، همسرم به واسطه‌ی شدت تب این حرف را می‌زند، دوباره خوابیدم تا یک ساعت به صبح مانده، بیدار شدم؛ دیدم همسرم که حال از جا برخاستن نداشت، برخاسته، به اتاق دیگر رفت که چای حاضر کند. تا او را چنین دیدم گفتم چرا با این شدت بی‌حالی و ناراحتی خود برخاسته‌ای؟ می‌بایستی برای انجام این کار خادمه‌ات را بیدار می‌کردی. گفت: خبر نداری؟ عموی محترم تو و من، همین الآن مرا شفا داد.از توجه حضرت رضا علیه‌السلام هیچ کسالتی ندارم؛ چون حالم خوب است، نخواستم کسی را زحمت دهم تا از خواب بیدار شود؛ پرسیدم چه پیش آمد؟ برایم بگو. گفت: نصف شب در حال شدت مرض بودم؛ دیدم پنج نفر به بالینم آمدند؛ یکی عمامه بر سر داشت و چهار نفر دیگر کلاه داشتند. تو هم پایین پای من نشسته بودی؛ پس از آن، آن آقای معمم، به آن چهار نفر فرمود: شما ببینید این مریض چه ناراحتی دارد؟ هر یک از آنان مرا معاینه نمودند و هر کدام تشخیص مرضی را دادند آن گاه به آن آقای معمم عرض کردند شما هم توجه بفرمایید! که چه مرضی دارد؟ آن حضرت دست مبارک خود را دراز کرد و نبض مرا گرفت و فرمود: حالش خوب است و مرضی ندارد چون چنین فرمود، پزشکان اجازه‌ی مرخصی گرفتند و رفتند؛ در این هنگام آن بزرگوار رو به شما کرده، فرمود: سید رضا، مریضه‌ی شما خوب است؛ چرا این قدر جزع و فزع و بی‌تابی می‌کنید؟ از جا حرکت کرد تا برود؛ شما هم برخاستی و تا در منزل او را همراهی و اظهار تشکر کردی. آن حضرت هم خداحافظی کرد و رفت. شنیده‌ام که عیادت کنی مریضان را تبم گرفت و دلم خوش به انتظار نشست شوهرش نوشته است که همسرم از آن شب که شفا داده شده تا کنون که سال 1382 قمری می‌باشد دچار تب نشده است.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رسم ادب صلوات خاصه سلطان علی بن موسی امام رضا علیه السلام رو بخونیم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏ بار الها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسندیده پیشواى پارسا و منزه و حجت تو بر هر که روى زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و شهید، درود و رحمتى فراوان و کامل و با برکت و متصل و پیوست و پیاپى و دنبال هم همچون بهترین رحمتى که بر یکى از اولیائت فرستادى.
ﷺ سحر ماه مبارک بود. کنار ضریح امام رضا بودم. برای برخی رفقا پیام فرستادم که اینجا به یادتان هستم. در دفتر تلفن گوشی، اسم یکی از رفقا را پیدا کردم و پیام را برای او هم ارسال کردم. اما همین که ارسال را زدم، یکباره دیدم این شخص را با کس دیگری اشتباه گرفتم! خدا خدا می‌کردم پیام ارسال نشود، اما ظاهرا امام رضا چیز دیگری می‌خواست! با کسی که پیام برای او ارسال شده بود چندین سال قهر بودم، گفتم نکنه فکر کنه می خوام منت کشی کنم و... بلافاصله دیدم همان شخص زنگ می‌زند. گوشی را برنداشتم. دوباره و سه باره زنگ زد. مجبور شدم بردارم. بی مقدمه سلام کرد و پرسید الان کجا هستی؟ گفتم کنار ضریح امام رضا. گفت واقعاً از اونجا پیام دادی؟ گفتم بله. زد زیر گریه. کمی که آروم شد گفت: زندگی اینقدر به من فشار آورده که در این نیمه شب قرص برنج تهیه کردم و آماده خودکشی شدم. قبل از خوردن با امام رضا درد دل کردم و گفتم یک عمری کنار شما زندگی کردم، اگه واقعاً مخالف این کار من هستید، همین الان به من پیام بدهید. یکباره پیامک تو از حرم آقا اومد. آن هم کسی که سال‌ها با من ارتباط نداشت. فهمیدم آقا مخالف این کار من است، خیلی منقلب شدم، وسایل خودکشی رو که توی ماشین آماده کرده بودم توی جوی آب ریختم و بهت زنگ زدم... (نقل از فرزاد جمشیدی مجری سیما در برنامه شبکه۲) 📙کتاب کرامات شگفت انگیز امام رضا علیه السلام،
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رسم ادب صلوات خاصه سلطان علی بن موسی امام رضا علیه السلام رو بخونیم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏ بار الها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسندیده پیشواى پارسا و منزه و حجت تو بر هر که روى زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و شهید، درود و رحمتى فراوان و کامل و با برکت و متصل و پیوست و پیاپى و دنبال هم همچون بهترین رحمتى که بر یکى از اولیائت فرستادى.
حال که چنین است به حمام نیم گرم برود. من پیش همسر مریضم آمدم و جریان شفا یافتن کوکب را برایش شرح دادم او بسیار گریست. گفتم: تو هم شب جمعه شفای خود را از امام هشتم علیه‌السلام بگیر. روز پنج‌شنبه به همراه زنی به حمام رفته، عصر به حرم مطهر مشرف شد و شفای خود را به شرح زیر گرفت: خودش گفت: وقتی خبر شفا یافتن کوکب را شنیدم، دلم شکست با خود گفتم: من به امید شفا به مشهد آمده‌ام؛ لکن چه کنم که به مقصود نرسیدم؟ تا اینکه پیش از ظهر روز چهارشنبه خوابیده بودم و در عالم رویا سید بزرگواری را دیدم که عمامه‌ای سیاه بر سر و قرص نانی به زیر بغل داشت آن نان را به یک طرف گذاشت و به زن سیدی که پرستار من بود فرمود: این نان را بردار. این سخن را فرمود و از نظرم غایب شد؛ همینکه بیدار شدم قدرت برخاستن و نشستن، در خود یافتم، حال اینکه پیش از خواب حالت حرکت در من نبود. فهمیدم که تب قطع شده، ساعت به ساعت حالم بهتر می‌شد تا شب جمعه که به حرم مطهر رفته، توسل جستم و به امام علیه‌السلام درد دلم را اظهار می‌نمودم. عرض می‌کردم: من از سبزوار به امیدی به دربارت آمده‌ام نه به امید طبیب؛ حال یا مرگ یا شفا می‌خواهم. اتفاقا در حرم، پهلوی همسر حاج احمد بودم که شفا یافت. من همین قدر دیدم که نوری ظاهر شد که دلم روشن گشت. مانند شخص کوری که یک مرتبه چشمانش بینا گردد. در آن حال هیچ درد و کسالتی در خود نیافتم به نظر مرحمت امام هشتم علیه‌السلام. شوهرش گفت: پس از سه روز او را پیش دکترش بردیم؛ پرسید: در این چند روز گذشته کجا بودی؟ گفتم: نیامدن ما به واسطه‌ی این بود که امام هشتم علیه‌السلام همسرم را شفا داده است؛ او را آورده‌ام تا مشاهده نمایی. و درخواست کردم در این خصوص گواهی صادر فرمایند؛ دکتر آلمانی او را معاینه کرد و گفت: هیچ مرضی ندارد. دکتر مضایقه نکرد و به مترجم خود گفت: بنویس. فاطمه زوجه‌ی حاج غلامعلی سبزواری که مدت یک ماه تحت معالجه من بود علاج نشد. امروز او را معاینه کردم و سلامت دیدم؛ سپس دکتر آلمانی زیر آن را امضاء کرد. با تو پیوستم و از غیر تو دل ببریدم آشنای تو ندارد سر بیگانه و خویش به عنایت نظری کن که من دلشده را نرود بی‌مدد لطف تو کاری از پیش آخر ای پادشه حسن و ملاحت چه شود؟ گر لب لعل تو ریزد نمکی بر دل خویش «حافظ