eitaa logo
🕊🍃💚 تلاش برای ظهور💚🍃🕊
2.2هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
105 فایل
حسبی الله﷽ ما منتظران حضرت، هر كجاى جهان كه باشيم با توسل و تمسك به ساحت قدسى مولای غريب‌مان، صاحب الزمان ارواحنافداه، بى‌هيچ وابستگى، معارف ناب اهل‌البيت عليهم‌السلام را نشر میدهیم تا كام تشنگان را از زلال آن بهره مند سازیم. ارتباط با مدیر @FeloSh
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴 اَلسّلامُ عَلَیکَ یَا اَباعَبدِالله 🏴🏴 آجَرکَ اللهُ یا بَقِیّةَ الله 🏴🏴🏴 «باز این چه شورش است که در خلق عالم است...» ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ امام صادق علیه‌السلام فرمود: وقتی روز قیامت شود منادی ندا می‌دهد: زوّار حسین (علیه‌السلام) کجایند؟ گروهی از مردم برمی‌خیزند. منادی گوید: از زیارت حسین علیه‌السلام چه نیتی داشتید؟ گویند: به خاطر محبت به رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و علاقه و محبت به علی علیه‌السلام و فاطمه علیهاالسلام و بر مصائب او دلی سوزان داشتیم. منادی گوید: این محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم‌السلام ، پس به ایشان بپیوندید. شما در بهشت، هم‌درجهٔ ایشان هستید. آنان به پرچم رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله که در دست علی علیه‌السلام است ملحق می‌شوند و در زیر سایهٔ او قرار می‌گیرند تا اینکه همه وارد بهشت می‌‌شوند. ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ 📚۱. کامل الزیارات: ۱۴۱. «اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیّکَ الفَرَج»🤲
🏴🏴🏴 اَلسّلامُ عَلَیکَ یَا اَباعَبدِالله 🏴🏴🏴 آجَرکَ اللهُ یا بَقِیّةَ الله 🏴🏴🏴 «باز این چه شورش است که در خلق عالم است...». ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ سلام بر پدر مهربانمان، حضرت مهدی علیه‌السلام! یا صاحب الزمان! آیا به یاد دارید زمانی که کاروان غم و اندوه اهل بیت را وقتی به دروازۀ مدینه رسیدند؟ آن گاه که امام سجاد علیه‌السلام به بشیر فرمود: بشیر! خدا رحمت کند پدرت را، از شعر بهره‌ای داشت، آیا تو هم چنین بهره‌ای داری؟ عرض کرد: آری. امام علیه‌السلام فرمود: «برو به مردم مدینه خبر بده که ما آمده‌ایم». بشیر صورتش را پوشاند و وارد مدینه شد. فریاد می زد: الخَبَر الخَبَر الخَبَر! مردم گفتند: بشیر! ما الخَبَر؟ چه خبر؟ گفت: خبر نزد قبر رسول خداست. بیایید تا بگویم. آیا به یاد دارید وقتی بشیر با صدای رسا گفت: آی مردم مدینه! دیگر مدینه نمانید؟ گفتند: چرا؟ گفت: قُتِلَ الحُسَین؛ حسین کشته شد. پس بسیار می‌گریم. اگر از جسم نازنینش بپرسید، روی خاک‌های گرم کربلاست. و اگر از سر اطهرش بپرسید، بر روی نیزه، شهر به شهر می‌برند. مولاجان! سر شما به سلامت! إن شاء الله روزی خواهد آمد و انتقام خون به ناحق ریخته‌اش را باز می‌ستانید. ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ «اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیّکَ الفَرَج»🤲
🏴🏴🏴 اَلسّلامُ عَلَیکَ یَا اَباعَبدِالله 🏴🏴🏴 آجَرکَ اللهُ یا بَقِیّةَ الله      🏴🏴🏴 «باز این چه شورش است که در خلق عالم است...».                ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ امان از دل زینب ❅بخش دوم ماجرا❅ ابن سعد پذیرفت و سر مبارک امام حسین علیه‌السلام را به مرد نصرانی داد. سر نورانی امام را به درون دیر برد و با گلاب شست و در دستمال تمیزی در برابر خود قرار داد. شروع کرد با سر صحبت کردن و گریه کردن. و گفت: ای سر! من تو را نمی‌شناسم، ولی از نورانیت تو پی بردم که جلالت قدر داری. تو را به حقّ عیسی با من حرف بزن و خودت را معرفی کن. ناگهان سرِ مبارک امام علیه‌السلام، شروع به سخن گفتن کرد: ای مرد نصرانی! چه می‌خواهی؟ ای سر! اول خودت را معرفی کن. سرِ امام علیه‌السلام فرمود: من فرزند محمد مصطفایم؛ من فرزند علی مرتضایم؛ من فرزند فاطمۀ زهرایم؛ من فرزند خدیجۀ کبرایم؛ من حسین، شهید کربلایم. مرد نصرانی گفت: بهشت را برایم ضمانت کن. سرِ امام فرمود: اول مسلمان شو. مرد نصرانی، مسلمان شد و امام هم ضمانت را پذیرفت. صبح شد و هوا روشن. مرد نصرانی با گریه، به همراه سر، از دِیر پایین آمد. به ابن سعد رو کرد و گفت: مبادا به این سر اهانت کنید. آن را درون صندوقچه بگذارید، تا زن و بچۀ او ناراحت نشوند. افسوس که شد، آنچه نباید می‌شد. «در هر کجا که شرح غمت گفت‌وگو کنیم حق شاهد است مردن خود آرزو کنیم»                ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ «اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیّکَ الفَرَج»🤲