eitaa logo
تَلاطم‌اِحساس!
585 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
243 ویدیو
1 فایل
اینجا یه گوشه دنج برای زندگی هست😇 . دراین‌دنیا‌اگر‌غم‌ھست صبورۍ‌کن‌خدا‌هم‌هست ! . مدیرجان !☘ @Daneshjo_moallem . گمنام میشنویم:) https://harfeto.timefriend.net/16528511352345
مشاهده در ایتا
دانلود
بغض آسمان برای توست اجازه می‌دهی که بشکند؟ «نسرین قاسمی»
تَلاطم‌اِحساس!
. . چه بوی است این که عقل از من ببرد و صبر و هشیاری ندانم باغ فردوس است یا بازار عطاران . .
. . ما قوی میشویم از همانجا که ضعیف شده ایم؛ و رشد می‌کنیم از همانجایی که زخم خورده ایم🌱 ‌ . .
همیشہ‌ فلسفہ‌یِ عاشقے‌ همین‌ بوده‌ست ڪه‌ من‌ بہ‌ یاد تو و تو پناه من‌ هستے…
ا‏گر ‎دنيا و ‎مافي ها همه گردد زر و ‎زيور همه عالم نمي ارزد به يك موی ‎
گل دارد نفس تازه می کند برای بهار ... برف می نوشد آب ذخیره می کند خواب رسیدن غنچه را می بینید برای آمدن بهار لباس نو سفارش داده برای آمدن بلبل گلبرگهایش با بوی خوش صورتشان را می شویند آفتاب بر نگاهش سرازیر شده ابر مست انتظارش سبزه دلداریش می دهد گل منتظر بهار است من هم با او شریک می شوم... «ام البنین دهقان»
🌱|سلام علی ال یس|🌱
ذوق‌یک‌لحظه‌وصآل‌توبه‌آن‌می‌ارزد، که‌کسی‌تا‌به‌قیامت‌نگران‌بنشیند!"
چون سایه در سفرها پابند دیگرانیم هرکس به راه افتاد، با خویش برد ما را
. . «وَمَنْ یقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ»  حجر/56. . .
18.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سلام فرمانده ۲ رسید سرودی با ۱۰ هزار دهه‌هشتادی @Farsna
در این دریا که موجش نوح را بی دست و پا سازد من بی دست و پا تا چند دست و پا توانم زد؟!
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم من!؟
. . دیده در آینه ی صبح تو را می بیند... . .
آی نهر خین! شهدای مارا باز گردان!!!
تَلاطم‌اِحساس!
آی نهر خین! شهدای مارا باز گردان!!! #نهر_خین #راهیان_نور
عشق، شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوتهٔ سودا نهاد گفتگویی در زبان ما فکند جستجویی در درون ما نهاد داستان دلبران آغاز کرد آرزویی در دل شیدا نهاد رمزی از اسرار باده کشف کرد راز مستان جمله بر صحرا نهاد قصهٔ خوبان به نوعی باز گفت کاتشی در پیر و در برنا نهاد از خمستان جرعه‌ای بر خاک ریخت جنبشی در آدم و حوا نهاد عقل مجنون در کف لیلی سپرد جان وامق در لب عذرا نهاد دم به دم در هر لباسی رخ نمود لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد چون نبود او را معین خانه‌ای هر کجا جا دید، رخت آنجا نهاد بر مثال خویشتن حرفی نوشت نام آن حرف آدم و حوا نهاد حسن را بر دیدهٔ خود جلوه داد منتی بر عاشق شیدا نهاد هم به چشم خود جمال خود بدید تهمتی بر چشم نابینا نهاد یک کرشمه کرد با خود، آنچنانک: فتنه‌ای در پیر و در برنا نهاد کام فرهاد و مراد ما همه در لب شیرین شکرخا نهاد بهر آشوب دل سوداییان خال فتنه بر رخ زیبا نهاد وز پی برک و نوای بلبلان رنگ و بویی در گل رعنا نهاد تا تماشای وصال خود کند نور خود در دیدهٔ بینا نهاد تا کمال علم او ظاهر شود این همه اسرار بر صحرا نهاد شور و غوغایی برآمد از جهان حسن او چون دست در یغما نهاد چون در آن غوغا عراقی را بدید نام او سر دفتر غوغا نهاد
ما خستگانیم و تویی صد مرهم بیمار ما...
. . هدر شد مستی‌ام در یاد دیروز و غم فردا بنوش از بادهٔ اکنون، خوشا اکنون، خوشا اکنون . .
پا شناسد کفش خویش ار چه که تاریکی بود دل ز راه ذوق داند کاین کدامین منزلست