انگار دو نفرم !
یه نفرم داره ظاهر زندگی رو حفظ میکنه ، میره میاد ، با آدما در ارتباطِ ، رفتارش جوریه که انگار حالش خوبه .
یه نفرم داره کلی تلاش میکنه ، فشار و استرس رو تحمل میکنه ، تا نفر اولی بتونه همه چیو عادی و آروم نشون بده ..!
Ravi
مخروبهی باورم رقصِ رنج های ممتد است و من آشیانهی ناشی آنها .
Ravi
شانس ؟!
پاره شدناش رو ندیدی تو .
شانس ؟!
شب تا صبح بیدار موندناش رو ندیدی تو .
شانس ؟!
از خیلی چیزاش زدن رو ندیدی تو .
شانس ؟!
تا مرز جا زدن رفتنش رو ندیدی تو .
شانس ؟!
اینکه بقیه تحقیرش کردن رو ندیدی تو ..
Ravi
تو کتابِ ملت عشق یه جا میگه :
«ساعتی دقیق تر از ساعت خدا نیست .
اونقدر دقیق است که در سایه اش همه چیز سر موقعش اتفاق می افتد .
نه یک ثانیه زودتر نه یک ثانیه دیرتر .»
Ravi
و کمی بیش از حد مینوشی ، کمی بیش از حد تلاش میکنی .
میروی به خانه و یک تخت سرد و با خود فکر میکنی : بد نبود .
و زندگیات تبدیل به جادهای طولانی از 'بد نبود' میشود .
Ravi