آدمیست دیگر ؛
یک روز حوصله ی هیچ چیز را ندارد ،
دوست دارد خودش را بردارد و بریزد دور ..
Ravi
کار شاقی نکردهام !
فقط به زانو درنیامدهام ؛
فقط تاریکی را از تکلم بیهودگی ، بازداشتهام ..
دشوار نیست ؛ شما هم بگویید نور
بگویید امید ،
بگویید عشق ..
Ravi
ازش پرسیدم : این زخما کی خوب میشن ؟
گفت : نخواه که خوب بشن ، نور از همین زخما وارد می شه . بخواه که همراهت بشن .
گفتم : یعنی تا ابد باید به تن بکشم اینارو ؟
گفت : این زخما یه مرزن ، مرز بین چیزی که بودی و چیزی که شدی . این مرزو باید همیشه حفظ کنی توو از این به بعد زندگیت ، توو انتخابهایی که خواهی داشت ، توو رابطه ات با آدمها .
به مرور میبینی این زخمها برات قابل درک میشن انقدر که دیگه دردت نمیاد .
اینجاست که دیگه میشن برات یه جای زخم ، نه خود زخم . میشن یادگاری . میشن تجربه توو پیچ و خمای زندگیت وقتی بهشون نگاه میکنی درسات رو یادت میارن و کمکت میکنن که قدم بعدیت رو محکمتر و سنجیدهتر برداری . این زخمارو دوست داشته باش، اونا تورو بزرگتر کردن .
Ravi
تمویۀاَلقلوب .
آبرو دار پیش مردم سنگ رو یخم نکن...💔 #دونهدونهاشکامومدیونپدرومادرمم. #عزیزم_حسین #پیشنهاد_دا
منم که بازنده این بازی شدم ..