فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
* بغضتوصداشُچشمهای ِ پرازاشکش(:
- تامیلا -
-
حوصلمسررفتهبودُناراحتیُخستگی ُکلافگیبهشاضافهشدهبود..
اعصابمخوردبودُداشتمسعیمیکردم خودم ُ بایهچیزیسرگرمکنم
داشتکتابمیخوند . .
همونکتابیکهبراشخریدهبودم
ترقوه!
انگارغرقشدهبودتوکتابُباخوندن ِ هرخطازکتاببیشترازدنیای ِ پیرامونش
فاصلهمیگرفت
اسمشُصدازدم ؛ اماانقدرحواسشپرت ِ کتاببودانگاراصلاصدامُنشنید
برای ِ باردومصداشزدم ؛
انگارتازهمتوجهشدهبود ، نگاهشُازکتابگرفتوباحالتسوالیگفت؛
ها ، چیشده ، جان
- انقدرفتیتوکتابازدستنرییهوقت؟
خندید ُ گفت؛ آخهمیدونی، خیلیقشنگه!
چیمیخواستیبگی؟
- حوصلمسررفته
کتابُبست ُ گذاشترومیز
بعدنگاهمکرد ُ گفت؛
خبمندرخدمتم ، بیابشینبگوچیکارکنیم
کهحوصلتبیادسرجاش؟
رفتمنشستمروبهروشُشونههامُبالا انداختم
- نمیدونم
گفت ؛ میخوایجرئتحقیقتبازیکنیم؟
ذوقزدهلبخندزدمُگفتم ؛ اررهعاالیه!
لبخندیزدُرفت ُ یهبطریآبمعدنیآورد ُ
رویمیزگذاشتوچرخوند
سر ِ بطریسمتخودشایستاد
نگاهشکردمُگفتم ؛
خببجرئتیاحقیقت؟
خندیدُگفت؛ معلومهدیگه ؛ حقیقت
همونلحظهسوالیازذهنمگذشتُ
ناخودآگاهبهزبونآوردمش..
- چقدمنُدوستداری؟
منتظربودمازسوالمجابخورهیاجوابندهُ طفرهبره
امادرکمال ِ تعجبلبخندمهربونیزدُجوابداد:
بعضیدوستداشتناحدُمرزنداره
نهاینکهشعاریحرفبزنم ؛ نه
کیتونستهبرایِ عشق ِ خدابهبندهاشرو
حد ُ مرزبزارهیااندازهمشخصیتعیینکنه
یاکیتونستهعشق ِ بینمادر ُ فرزندرو
اندازهگیریکنه ُ مثلابگهاینمادر۵۶تابچهاشرودوستداره
تاحالاشنیدیهمچینچیزی؟
سرمُبهعلامت"نه"تکوندادم
ادامهداد ؛ خبپسمنمتوروبدون ِ حدُمرز
دوستدارم!
یهطوریکهکسینمیتونهاندازهبگیره
جوابمُگرفتهبودمُ ؛ لبخندیازسرشوقزدم
بطریروچرخوندُاینبارسربطریسمتمن ایستاد
نگاهمکردُبیمعطلیگفت ؛
بزرگتریندروغیکهگفتیچیبوده؟
- وقتاییکهخوبنبودمُحالمُپرسیدن؛گفتمخوبم
بغضکردم
بلندشدُکنارمنشست
دستشُدورمحلقهکردُ ، بغلمکرد!
ازهمونبغلهاییکهآدمغرقمیشهتوحال ِ خوب
ازهمونبغلقشنگا!
اتوبانتهران؛قم
باآهنگهای ِ علییاسینی
وخوشحالیبرای ِ کنسلشدنونرفتنمدرسهی ِ فردا
واسترس ِ امتحانعلوموریاضیشنبه
بله ؛ مندقیقاالانتوهمچینوضعیتیم😂