امشب ؛ ازاونشباییِکهقراره هیچوقتفراموشنشه
ازاونشباییکهوقتیصبحمیشه ، تودیگهآدمِسابقنیستی .
مریدالبرغوثی ، شاعرِفلسطینی
برایِهمسرشاینگونهمینویسد :
" درپاییزِسالِ۱۹۷۰یکخانوادهشدیم
وخندهیِاوخانهامشد "
- تامیلا -
مننمیگمدوستدارم ؛ امانگرانِحالتم
مننمیگمدوستدارم ؛ اماازناراحتیت
ناراحتم
- تامیلا -
مننمیگمدوستدارم ؛ اماازناراحتیت ناراحتم
مننمیگمدوستدارم ؛ امانسبتبهاطرافیانتحسودم
آقاجونهمیشهمیگفت :
محرمکهمیشه
هیئتِامامحسیندرشبهرویِهمهبازهُ
همهروراهمیدن ، همهمیتوننتو
روضههاشرکتکنن
امافاطمیهاینطورنیست ، مادرهرکسیُبههیئتشراهنمیده
بایدانتخابتکنه ، اگهانتخابشدیُ
مُهرِتاییدتخوردهشد ؛ اونوقتهکه
میتونیپابزاریتوروضهشُ
برایِمصیبتشاشکبریزی .
*حقیقتاالاندارمبهحرفآقاجون
پیمیبرم ..