هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
💕 مینی دوره 💥 رایگان 😍💥 و بسیار کاربردی
👈 " تقویت اعتماد به نفس با استفاده از تقوا"
با تدریس: استاد حسینی مدیر موسسه تنهامسیر
طبق مبانی استاد علیرضا پناهیان
💥 برگزاری کلاس در این کانال:👇🏼👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
🔹 شرط شرکت در کلاس: ارسال بنر به حداقل یک نفر
❇️ بعد از ورود روی گزینه پیوستن رو بزنید تا دوره براتون بیاد
سید حسن نصرالله :
🚩 «ایران عزیزترین مردان خود، شهید سردار حاج قاسم سلیمانی را در راه مقاومت، تقدیم کرد. این ایران است.»
📎 پنج شنبه های دلتنگی
هدیه به روح پاک و معطر شهـداء علی الخصوص شهید حاج قاسم سلیمانی و شهدای مقاومت صلوات🌷
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️شب جمعه یادت نکنم میمیرم..
به افق شب جمعه
#شب_زیارتی_ارباب
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
عرض سلااام و ادب رفقای جان و همسفرههای دل☺️🌺
صبح زیبای آدینهتون بی وصف ، نیکو ، و بر مدار آرامش و آدینه در کنار عزیزانتون فرحبخش توام با عافیت و دلخوشیهای جاودان
الهی هر کجای ایران زمین هستید حال دلتون خوب و احوالتون خوبتر باشه🌹
✦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری | #رهبر_انقلاب : ما باید خود را برای سربازى #امام_زمان آماده کنیم...
۱۳۸۱/۰۷/۳۰
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ با فرزندت رفیق باش...
🔸 حجت الاسلام حسینی
تنهامسیرآرامش
#تصویری
🌺 تجربه های کلاس تربیت فرزند بالای 14 سال
https://eitaa.com/joinchat/4108714636C4d0e3512a8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗 #مهدویت
✅ آمادگی برای سربازی امام زمان(عج)
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
هدایت شده از تنها مسیری های استان کرمان
#روایت_کرمان
بچه های بزرگ 15
نفس میکشم، ولی سخت.
حس میکنم پیر شده ام.
مانده ام که بعد از این چطور میخواهم زنده بمانم و زندگی کنم!
آدم های اطرافم را نگاه میکنم، ناراحتی در چهرههایشان موج میزند ولی خستگی نه.
بوی خون تمام فضای غسالخانه را پر کرده اما هیچ کس اعتراضی ندارد. چون این خون با همه ی خونهای جهان فرق دارد.
شهیده ی بعدی را آوردهاند و کار باید شروع بشود. من هم باید تکه تکه های روحم را مثل یک پازل کنارهم بچینم و برای کمک آماده شوم. یکی از بچه ها که زیپ کاور را باز کرده بلند میگوید یا امیرالمومنین. سرک میکشم تا اوضاع را بررسی کنم. او که حالا روی این سنگِ سرد آرام خوابیده، حدود ۳۰ و خورده ای ساله بنظر میرسد. ترکش ها با حوصله و منظم فرقش را شکافته اند و مثل همان شهیده ی اول سفیدی مغزش را دارم میبینم.
دست روی قلبم میگذارم و بسم الله میگویم. باید سریع سرش را پنبه بگذاریم و پلاستیک بکشیم که جلوی خون ریزی گرفته شود. غساله ی این گروه رو به من میگوید: (بیا با احتیاط سرشو بگیر بالا من آب بریزم).
جلو میروم و با سلام و صلوات و خیلی آرام سر شهیده را بالا میآورم. همین که تکانش میدهم صدای تقی میپیچد توی سرم و تمام تنم را میلرزاند. گردن آسیب جدی دیده بود و حالا...
تمام مدت که غساله آب میریزد، صدا تقی که شنیده بودم در ذهن من تکرار میشود. چشم هایم را میبندم، صلوات میفرستم، حواس خودم را پرت میکنم، اما بی فایده است. صدا بلند و بلندتر در سرم میپیچد.
این روایت ادامه دارد...
راوی: رضوان رستمی
نویسنده: زهرا السادات اسدی
___________
📌کانال #تنهامسیرکرمان ، روایتی متفاوت را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman
هدایت شده از تنها مسیری های استان کرمان
#روایت_کرمان
بچه های بزرگ 16
پیکر بعدی که وارد شد روضه را با خودش آورد. اصلا نیاز نبود زیپ کاور را باز کنیم، همین که جثه ی کوچکش را میدیدیم دلیل محکمی بود برای اشک هایمان.
اینقدر کوچک بود که هیچ کس دلش نمیآمد جلو برود و آماده اش کند برای غسل 😭.
بالاخره بین صلوات های بچه ها، بدن دختر ۴ساله ی افغانستانی را از کاور بیرون آوردیم. پیکرش پر از ترکش های ریز ریز بود، ولی نورانی و خندان. باورم نمیشد، واقعا باورم نمیشد!! دوباره و سه باره و چندباره نگاهش کردم. میخندید، خیلی شیرین و جذاب. و نور صورتش را با چشم های خسته و به اشک نشسته ام میدیدم...
این دختر ۴ساله قیامتی به پا کرده بود. وقت غسل و کفن همه روضه ی حضرت رقیه سلام الله علیها میخواندند. هیچ کس آرام نبود. انگار ما همان غساله ای بودیم که پیکری را از خرابه ی شام برایش آورده بودند. غساله هایی که هق هق میکردند کنار این بدن کوچک.
کار غسل و کفن که تمام شد، او را به مرکب چوبیِ پرچم پیچ شده سپردیم و تحویل برادرانی دادیم که مسئول تابوت ها بودند. یکی از آقایان که پیرمرد دلسوزی بود وقتی سبکی تابوت را دید با تعجب پرسید: (بچه س؟).
با همان بغض سنگینی که داشت خفه ام میکرد گفتم: (بله).
پرسید: (چطوری شهید شده؟).
گفتم: (پونزده تا ترکش ریز ریز خورده).
اشک از چشم های مهربانش چکید و گفت: (یه دونه از این ترکشا برای این بچه بس بود، از پا میافتاد با همون یکی. پونزده تا!!!!!)
تابوت نازنین فاطمه را تحویل گرفت و شروع کرد به زمزمه ی روضه ی حضرت رقیه سلام الله علیها.
این روایت ادامه دارد...
راوی: رضوان رستمی
نویسنده: زهرا السادات اسدی
_____________
📌کانال #تنهامسیرکرمان ، روایتی متفاوت را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman
.•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
🍀ســلام و درود
صـــبـحتون بخـــیـر🌞
شــروعی نو، نگاهـــی نو
و امـــیدی دوباره در این روز زیبای بهاری برای شـما آرزومـــندم😍
اول هفته تون ســرشـار از عـشـق و زیبایـــی💐
.
...࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐
✅ صبحانه آگاهی:
" اگر می خواهید ثروتمــــند شوید نباید
برای پـــــول کار کنید بلکـــــه باید کاری
انجام دهید که به آن عشق می ورزید "
. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
🔰 امام علی «علیه السلام»⇩:
رزق دو گونه است، رزقی که تو دنبال
آن می گردی و رزقـــی که او به دنــبال
تو می گــــردد. 🌱
.#صبحانه_آگاهی
شما هم هر روز دعوتید به
صرف صبحـــــانه آگاهـی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹تعجب یه آمریکایی از تصورات مردم ایران درباره اوضاع آمریکا
به من میگفتن تو دروغ میگی!
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
سلام علیکم❤️
📖 به حول و قوه الهی ختم گروهی «قرآن کریم» رو داریم
جزء های زیر باقی مانده
⏪داوطلب تلاوت کدام جزء هستید ؟
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
جزء ۳-🌷
جزء ۴-🌷جزء ۵-🌷جزء ۶-🌷
جزء ۷-🌷جزء ۸-🌷جزء ۹-🌷
جزء ۱۰-🌷جزء ۱۱-🌷جزء ۱۲-🌷
جزء ۱۳-🌷جزء ۱۴-🌷جزء ۱۵-🌷
جزء ۱۶-🌷جزء ۱۷-🌷جزء ۱۸-🌷
جزء ۱۹-🌷جزء ۲۰-🌷جزء ۲۱-🌷
جزء ۲۲-🌷جزء ۲۴-🌷
جزء ۲۵-🌷جزء ۲۶-🌷جزء ۲۷-🌷
🌺تا 🌃جمعه شب برای تلاوت جزء انتخابی خودتون وقت دارید.
به ایدی زیر پیام بدید🌸
@Alizadehno
لطفا نام استانتون رو بفرمائید
از امروز طرح فراجا برای مقابله با جنبش کشف حجاب آغاز شد. فیلم گرفتن از پلیس در حال ماموریت و ارسال آن برای شبکههای ضد انقلاب جرم است.شاید بعضیها ندانند! اما شما آگاهشان کنید که در دام شبکه تروریستی خارج نشین ضد فرهنگی نیفتند.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 تقوا؛ همینقدر جذاب
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
هدایت شده از تنها مسیری های استان کرمان
#روایت_کرمان
بچه های بزرگ 17
حالا سنگ غسالخانه یک مهمان ۱۶ یا ۱۷ ساله دارد. یک مهمان ناز و زیبا. دختری با لبخندی عمیق از اهالی افغانستان. لبخندش اینقدر واضح است که حس میکنم خدا لحظه ی آخری به او گفته هرچی توی دنیا هست را بریز دور و بیا بغلِ خودم.
روی دست هایش با حنا گل و بوته هایی کشیده شده. نمیدانم کار خودش بود یا کار مشاطه ای حرفه ای که اینقدر جذاب و باسلیقه طرح زده است. من با خودم میگفتم حتما رسم مردم افغانستان است. شاید عیدی، مراسمی، چیزی داشته اند که همه باید حنا میگذاشتند.
محو لبخند و حناهایش بودم که غساله ی کارمند بهشت زهرا وارد اتاق شد. بهرحال او روزی چندین نفر را غسل میدهد و تجربه اش بیشتر از ماست. همین که پیکر را دید گفت: (احتمالا این دختر چندوقت دیگه عروسیش بوده، این حناها باید مال یه تازه عروس یا در شرف عروسی باشه).
جلو میروم و به عروس خانمی که اینجا خط پایان زندگی دنیایش است، نگاه میکنم. بازویش زخم بزرگی دارد و حناهای دستش را خونی کرده.
این روایت ادامه دارد...
راوی: رضوان رستمی
نویسنده: زهرا السادات اسدی
____________
📌کانال #تنهامسیرکرمان ، روایتی متفاوت را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman
هدایت شده از تنها مسیری های استان کرمان
#روایت_کرمان
بچه های بزرگ 18
شب داشت بساطش را جمع میکرد که جا برای روز باز شود.
شب سختی بود ولی حس میکردم ما از آن سخت تر بودیم که تا حالا مقاومت کردیم.
آخرین پیکر را باید غسل میدادیم و کار تمام میشد. بدن را که روی سنگ غسالخانه خواباندیم بوی گوشت سوخته فضا را پر کرد. انگار یکی چنگ انداخته باشد به دلم و به زور بخواهد قلبم را بیرون بکشد. حال خودم را نمیفهمیدم.
بعضی جاهای این پیکره به خون نشسته، زخم های کاری داشت و چمن یا آسفالت به زخم ها چسبیده بود. وقتی این صحنه ها را دیدم مغزم تیر کشید. چند ثانیه فقط نفس عمیق کشیدم و به در و دیوار نگاه کردم.
هرجای بدن را که میگرفتیم جای دیگری مشکل پیدا میکرد. دلم میخواست یک مداح کنار گوشم روضه بخواند. این صحنه ها همه روضه داشت. نه نه، این صحنه ها همه روضه بود خودش.
اینقدر شرایط بدن نامساعد بود که همه گفتند باید تیمم داده شود. نمیدانم چرا من احساساتی شدم و گفتم بیایید غسلش بدهیم، خانواده اش اگر فردا خواستند پیکر را ببینند خونی و زخمی نباشد.
همه به حرفم گوش دادند که ای کاش نمیدادند. اصلا ای کاش سر این پیکر آخر من لال شده بودم. شستن همانا و بند نیامدن خون همان 😭.
پنبه پیچیدیم، پلاستیک گذاشتیم، ولی بازهم خون تازه میجوشید. به هرسختی که بود غسل تمام شد و آخرین پیکر را هم در تابوت چوبی پرچم نشان گذاشتیم و تحویل دادیم.
گوشه ای نشستم و سرم را به دیوار تکیه دادم. خاطرات امشب مثل یک فیلم سینمایی با دور تند توی ذهنم مرور شد. خوشحالم که جا نزدم. حس میکنم امشب، اینجا، بزرگ شدم. خیلی بزرگ. هرچند که دیگران هنوز بچه حسابم کنند. چه تناقض قشنگی، بچه ی بزرگ!!
این روایت دیگر ادامه ندارد.
راوی: رضوان رستمی
نویسنده: زهرا السادات اسدی
________________
📌کانال #تنهامسیرکرمان ، روایتی متفاوت را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman
هدایت شده از تنها مسیری های استان کرمان
امشب قراره یکی از بزرگ ترین اتفاقات قبل از ظهور رخ بده...
ان شالله به نزدیکی های زمان ظهور رسیدیم...
برای سربلندی و موفقیت همه رزمندگان اسلام دعا بفرمایید.
💢 این اولین باری هست که به طور مستقیم داره یک حمله گسترده به لانه اصلی فتنه در جهان صورت میگیره...
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
❇️ منَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا
🔹 در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند...
آیه 23 سوره احزاب
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
❇️ لطفا همتون امشب سوره فتح رو قرائت بفرمایید...