#مناجات_باخدا
به سر رسید قصه همه ی شبهایی که بی تو به خواب می رفتم.
و ماجرای تمام سحرهایی که بی تو چشم می گشودم.
به سر رسید داستان همه ی فاصله هایی که ١١ ماه چنان به بازی دنیا مشغولم کرده بود که به ندیدنت خو گرفته بودم.
تمام شد دلـبـ❤️ـر رعنا قد من...
همه ی گمشدنها و دست و پا زدن ها و نرسیدن ها...
تمام شد تمام تاریکی هایی که سحر نداشت.
و تمام نجواهایی که در گوش غیر تو فرود می آمد.
حالا دیگرمن ماندم و تو ...
نمیدانم چه قفلی بر در رمضانت بسته ای که تا از راه می رسد دیگر کسی جز خودت توان نفوذ به حریم قلبم را ندارد.
همان قلبی که تا دیروز عشرتکده ای برای چشم های غیر تو بود.
به سر رسید...
و من امشب به دستان تو مُحرِم شده ام.
✨لبیک
✨اللهم لبیک
✨لبیک لاشریک لک لبیک
می خواهم تمام این ماه جز تو را سر نکشم و جز تو را به سجد نیفتم.
الحمدلله
که دوباره آغوش گشودی و مرا بی نیم نگاهی به دیروز هایم خریده ای .
امشب برای حجله اول به تکرار نامی مست میکنم که از همه آزادم میکند...
❣یا رفیق من لا رفیق له❣
چقدر آغوشت گرم است
ای رفیق کسی که رفیق ندارد...
🌺 @Tanhamasir_Yazd
#مناجات_باخدا 1⃣
به سر رسید قصه همهی شبهایی که بی تو به خواب می رفتم.
و ماجرای تمام سحرهایی که بی تو چشم می گشودم.
به سر رسید داستان همه ی فاصله هایی که ١١ ماه چنان به بازی دنیا مشغولم کرده بود که به ندیدنت خو گرفته بودم.
تمام شد دلـبـ❤️ـر رعنا قد من...
همه ی گمشدنها و دست و پا زدن ها و نرسیدن ها...
تمام شد تمام تاریکی هایی که سحر نداشت.
و تمام نجواهایی که در گوش غیر تو فرود می آمد.
حالا دیگرمن ماندم و تو ...
نمیدانم چه قفلی بر در رمضانت بسته ای که تا از راه می رسد دیگر کسی جز خودت توان نفوذ به حریم قلبم را ندارد.
همان قلبی که تا دیروز عشرتکده ای برای چشم های غیر تو بود.
به سر رسید...
و من امشب به دستان تو مُحرِم شده ام.
✨لبیک
✨اللهم لبیک
✨لبیک لاشریک لک لبیک
می خواهم تمام این ماه جز تو را سر نکشم و جز تو را به سجد نیفتم.
الحمدلله
که دوباره آغوش گشودی و مرا بی نیم نگاهی به دیروز هایم خریده ای .
امشب برای حجله اول به تکرار نامی مست میکنم که از همه آزادم میکند...
❣یا رفیق من لا رفیق له❣
چقدر آغوشت گرم است
ای رفیق کسی که رفیق ندارد...
━━ .•🦋•.━━━━━━━━
@Tanhamasir_Yazd
━━━━━━━━━━━━━━
تنهامسیریهای استان یزد
#مناجات_باخدا 1⃣ به سر رسید قصه همهی شبهایی که بی تو به خواب می رفتم. و ماجرای تمام سحرهایی که
#مناجات_باخدا 2⃣
✍ یک روز... گذشت! به همین سادگی
لحظات مهمانی، بسرعت به پیش می روند...
و من نمیدانم، چند سحر ، فرصت آرام گرفتن در آغوش تو را دارم؟
به خودم که می نگرم؛
حتی لحظه ای از این ضیافت را، چشم انتظاری نتوانم کرد.
اما ؛ کرامت تو که بر من مستولی میشود؛
دلم برای تمام سحرها،برنامه می چیند!
💢جانِ عالم به فدای یک بوسه ات...خدا
همه ی سال، دلواپسی، مهمان دلم بود؛ نکند از سجاده رمضانت جا بمانم!
و این تویی که باز گداپروری کردی...
و مرا، گوشه ای، در لابلای اشراف ضیافتت، جای دادی...
👈و من نشسته ام اینجا؛
درست سر بر زانوان تو.....
و حرارت آغوشت را به هیچ مأمن دیگری، نمی دهم!
اما دلم شور میزند...؛ دلبرم
نکند؛ امراضِ دلم، مرا از تو بگیرند.
نیمه شب را ، به قصد علاج آمده ام...
طبیب تویی؛
نَفْسِ بیمارم را، شفا نداده، رها مکن!
✨دستان خالی ام، پر از تکرار "یا طبیب" شده.
یقین دارم بی اجابت، رهایم نخواهی کرد.
━━ .•🦋•.━━━━━━━━
@Tanhamasir_Yazd
━━━━━━━━━━━━━━