eitaa logo
تنها مسیری های استان خراسان جنوبی
626 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
31 فایل
جهت ارتباط با خادم کانال @AH3gh72 💫لینک کانال اصلی تنهامسیرآرامش http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
مشاهده در ایتا
دانلود
11.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹چه مانند عباس از آغاز همراه امام باشی؛ چه مانند وهب از میانه راه ویا مانند حُر در آخرین لحظات...امام با آغوش باز تو را می پذیرد مهم تا اخرین نفس پای امام ماندن است . 👌مولایمان منتظر بازگشت ماست... حُر امام زمانمان باشیم ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
تنها مسیری های استان خراسان جنوبی
#ملت_امام_حسین #روز_دوم_محرم #حر_بن_یزید_ریاحی ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ #تنها‌مسیر‌
🌹﷽🌹 💢 حرّ به دارالعماره کوفه احضار شده بود، فرمان گرفته بود که همراه هزار سوار🐎 از کوفه خارج شود و هر جا حسین بن علی علیه السلام را یافت  متوقفش کند 👈نه اجازه برگشت به مدینه را به او بدهد، نه بگذارد سمت کوفه بیاید. 🔹در ذوحسم با امام رو به رو شد احتمال در گیری⚔ را میداد با خود می اندیشید🤔، با این تشنگی😰 که به سوارانم غلبه کرده اگر حسین قصد جنگ کند کمتر از نصف روزی از سوارانم جز جنازه های بر زمین چیزی باقی نمی ماند ☹️ تشنگی سواران حرّ آنقدر مشهود بود که نیاز به اظهار نداشت 🤐 💢 امام دستور سیراب کردن تمام سواران حرّ را داد، حتی اسبانشان را سیراب کردند. 🕰دیگر وقت نماز ظهر🌞 بود دولشکر نمازشان را به امامت سید الشهداء❤️ خواندند. بعد از نماز امام در خطبه ای به جریان نامه ها📜 اشاره کردندکه حرّ اظهار بی اطلاعی کرد😟 امام علیه السلام در جواب فرمودند: ◾️مادرت به عزایت بنشیند چه میخواهی ؟ حرّ قصد پاسخ دادن داشت امادرلحظه‌ای سرنوشت ساز زبانش نگه داشت ✋ مگر میشود در مورد دختر پیامبر صلی الله جز به بهترین شکل سخن گفت☺️ گفت:اگر کسی غیر از شما بود پاسخش را میدادم ✅ 🔸از سمت ابن زیاد مامور بود امام را به جایی بی آب علف ببرد که به هیچ قریه ای دسترسی نداشته باشد😏   ⭕️ از این رو امام را تا صبح روز دهم در کربلا نگه داشت 🔺حرّ میدانست که کربلا در آغاز جنگی خونین است، خودش را بین جهنم🔥 و بهشت🌲 میدید، وقتی از قطعی بودن جنگ مطمئن شد، طاقت نیاورد 👈به سمت اردوگاه امام تاخت، عده ای گمان کردند،حرّ یک تنه به میدان زده از شجاعت و دلاوری او بعید نبود نزدیک خیمه ها که شد، از اسب پایین آمد، پوتین ها را دور گردنش انداخت و گریان😭 سمت خیمه امام💓 رفت. دلهره آزارش میداد😖، او امام علیه السلام را مضطرکرده راهش را بسته و در بیابان ساکنش کرده بود 😔😔😔 🔰 لحظه‌ای بعد خود را رو به روی امام علیه السلام دید، با صدایی لرزان و مضطرب پرسید: آیا توبه ام قبول میشود⁉️ صدای امام 💖آرامش کرد،، البته!!! طاقت ماندن نداشت، اذن میدان طلبید امام او را مهمان خواند و به داخل خیمه دعوت کرد   دوباره اذن میدان خواست اگر مدتی در خیام می ماند و با کودکان👦🧒 مولایش رو به رو میشد،خجالت وجودش را ذره ذره آب میکرد😓 👈اذن صادر شد ✅ به میدان رفت، رجزها و صحبت هایش نزدیک بود که گروهی کوفی را بیدار کند👌 که امانش ندادند، همچون دیگر شهدای کربلا پس از جنگ دلاورانه شربت شهادت نوشید🌷 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅