eitaa logo
تنها مسیری های استان خراسان جنوبی
639 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
31 فایل
جهت ارتباط با خادم کانال @AH3gh72 💫لینک کانال اصلی تنهامسیرآرامش http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
مشاهده در ایتا
دانلود
♻️ گذر ایام پسری بودم که در خانواده مذهبی در یکی از شهرستان های استان اصفهان در مسجد و پای منبرها و پایگاه بسیج بزرگ شدم و رشد کردم. در دوران مدرسه و سالهای پایان دفاع مقدس، شب و روز ما حضور در مسجد بود. سالهای آخر دوران دفاع مقدس برای مدتی کوتاه، توانستم حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه کنم. در دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند . اما از آنروز تمام تلاش خود را در راه کسب معنویت انجام میدادم. میدانستم که شهدا قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بودند لذا در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم. وقتی به مسجد میرفتم سرم پایین بود که یک وقت نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. یک شب با خدا خلوت کردم خیلی گریه کردم در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من آلوده بدنیا و زشتی ها و گناهان نشوم. ✅بعد با التماس از خدا خواستم که مرگم را زود برساند. گفتم : من نمیخواهم باطن آلوده داشته باشم. من میترسم به روز مرگ بدنیا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه کنم. لذا بحضرت عزرائیل التماس میکردم که زودتر به سراغم بیاید. چند روز بعد با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم. با سختی فراوان کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد قبل از ظهر پنجشنبه کاروان ما حرکت کند. 🍃 روز چهارشنبه با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم قبل از خواب دوباره بیاد حضرت عزرائیل افتادم و شروع بدعا برای نزدیکی مرگ کردم. 😌 البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کار خوبی میکنم نمیدانستم که اهل بیت ما هیچگاه چنین دعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه در آخرت میدانستند. 😴 خسته بودم و خوابم برد نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم. با ادب سلام کردم. ایشان فرمود: با من چکار داری؟ چرا اینقدر طلب مرگ میکنی؟ هنوز نوبت شما نرسیده. فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است و ترسیده بودم اما با خودم گفتم: اگر ایشان اینقدر زیبا و دوست داشتنی است پس چرا مردم از او میترسند؟! میخواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند. التماسهای من بیفایده بود با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم! ⏰ در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم رأس ساعت ۱۲ ظهر بود هوا هم روشن بود موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفتـ در همان لحظات از خواب پریدم. نیمه شب بود میخواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد!! خواب از چشمانم رفت این چه رویایی بود؟ واقعاً من حضرت عزرائیل را دیدم ایشان چقدر زیبا بود؟! روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفته اند. سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. در مسیر برگشت سر یک چهار راه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد کرد. آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و پشت پیکان روی زمین افتادم. 😣 نیمه چپ بدنم بشدت درد میکرد راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید میلرزید فکر کرد من حتماً مرده ام. یک لحظه با خودم گفتم: پس جناب عزرائیل به سراغ ماهم آمد. آنقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج می شود به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقاً ۱۲ ظهر بود! یکباره یاد خواب دیشب افتادم با خودم گفتم : این تعبیرات خواب دیشب من است من سالم می مانم. حضرت عزرائیل گفت که وقت رفتنم نرسیده. زائران امام رضا علیه السلام منتظرند باید سریع بروم از جا بلند شدم راننده پیکان گفت: شما سالمی؟ گفتم : بله، موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم. ✅ با اینکه خیلی درد داشتم به سمت مسجد حرکت کردم. راننده پیکان داد زد: آهای مطمئنی سالمی؟بعد با ماشین دنبال من آمد او فکر میکرد هر لحظه ممکن است که من زمین بخورم. کاروان زائران مشهد حرکت کردند درد آن تصادف و کوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه داشت. 📚 ادامه دارد... ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
تنها مسیری های استان خراسان جنوبی
#سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_اول ♻️ گذر ایام پسری بودم که در خانواده مذهبی در یکی از شهرستان های استا
☺️ بعدا فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم و هر زمان صلاح باشد خودشان بسراغ ما خواهند آمد اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما با شهادت باشد. ✨ در آن ایام تلاش بسیاری کردم تا مانند برخی رفقایم وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم. اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یاران امام زمانی امام غائب از نظر است. 👌 تلاشهای من بعد از چند سال محقق شد و پس از گذراندن دوره های آموزشی در اوایل دهه هفتاد وارد مجموعه سپاه پاسدران شدم. این را هم باید اضافه کنم که من از نظر دوستان و همکارانم یک شخصیت شوخ ولی پرکار دارم؛ یعنی سعی میکنم کاری که به من واگذار شده را درست انجام دهم اما همه رفقا میدانند که حسابی اهل شوخی و بگو بخند و سر کار گذاشتن و ... هستم. 😇 رفقا می گفتند که هیچکس از همنشینی با من خسته نمیشود. در مانورهای عملیاتی و در اردوهای آموزشی همیشه صدای خنده از چادر ما بگوش میرسید. 👏 مدتی بعد ازدواج کردم و مشغول فعالیت روزمره شدم. خلاصه اینکه روزگار ما مثل خیلی از مردم به روزمرگی دچار شد و طی شد. روزها محل کار بودم و معمولا شبها با خانواده برخی شبها نیز در مسجد و یا هیئت محل حضور داشتیم. حدود هیجده سال از حضور من در میان اعضای سپاه گذشت. یک روز اعلام شد که برای یک مأموریت جنگی آماده شوید. 👮‍♂ 📚 ادامه دارد... ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
تنها مسیری های استان خراسان جنوبی
🌱 #نهال_ولایت 114 🔴بعضی هاچهل ساله دارن همه جوره تلاش میکنند ولایت فقیه رو کمرنگ کنند و از بین ببرن
🌱 117 🌺وقتی میبینیم عَلَم امام حسین علیه السلام دست حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام هست میبینیم امام حسین علیه السلام چه کسی رو دوست داره و ما میریم سمت ابوالفضل العباس علیه السلام💞 چون مهمترین ویژگی او "ولایتمداریه"✔️ ✅ نمیشه سمت خیمه او بریم و بچه هامون ولایتمدار نباشند. 🔹چجوری ولایتمداری تو خونه پدید میاد⁉️ 👈🏼 سطح ادب بچه ها نسبت به پدر و مادر باید بالا بره این کار هم فقط از دست پدر و مادر برمیاد✔️ 💢 اما بعضی از مادرها و پدر های محترم، چون خیلی بچه هاشونو دوست دارند یادشون میره خونه یک کمی جنبه پادگان هم داره.... 🌷 "از هفت تا چهارده سالگی دوران ادب کردن بچه هست" نه راحت گذاشتن بچه! 🔴بعد از چهارده سالگی اگه دعواها شروع بشه، حالا میخوای ادب بکنی نمیشه❌ چون دیر اومدی دوست محترم.... 🔷اون موقعی که حرفتو گوش میکرد و مقاومت نمیکرد چرا ادبش نکردی که حالا میخوای اینکار رو انجام بدی؟!😒 👌🏼الان بچه دیگه شکل گرفته. ⭕️بچه جلوی پای باباش بلند نمیشه مامانش میگه؛ بذار راحت باشه، پدرش هم همینطور!!! 🙄😒 🔴 بعد به مشکل برمیخورن ، درگیر میشن بعد از چهارده سالگی.... ✔️این رو "پدر و مادر" باید یاد بچه بدن چون بچه ها دوستشون دارن و باهاشون ارتباط دارن 🚫تلویزیون و مدرسه نه! فقط پدر و مادر... ✅‌پدرهای محترم وقت بذارید برای بچه‌ها مادرها انرژی بذارید برای بچه ها ؛ فقط تمرکز نکنید رو کارهای خونه....⚠️ ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
🌱 118 🔑 یه اصل طلایی هست که قبلا هم عرض کردیم : پدر تو خونه بچه ها رو به "محبت به مادر" دعوت کنه👌🏼 مادر تو خونه بچه ها رو به "اطاعت از پدر" دعوت کنه👌🏼 این اصل خیلی ساده است ✅ 🔹دیگه چه مواردی در تربیت ولایی لازم است؟ 👈🏼"رابطه پدر و مادر" همه چیز رو تعیین میکنه این مرد خودش باید ولایتمدار باشه و مورد قبول امام زمان(عج) این خانم هم باید مورد قبول امام زمان(عج) باشه👌🏼 🔻چجوری ما میتونیم ولایتمداری رو تو خونه تمرین کنیم❓ 👈🏼اینکه آقا اولویت رو بر این بذاره که دل خانمشو نشکنه بهش بگه دوست دارم❤️ یک کمی زبانشو خرج کنه😊 🔹و وقتی مادر زبان خودشو خرج کنه و غرور مرد رو نشکنه👌🏼😊 این رابطه خوبی که زن و مرد دارند باعث میشه بر ولایتمداریشون تاکید شه✅ ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄•🌹 عرض سلام✋ وادب واحترام محضر یکایک شما تنها مسیریهای عزیز☺️ امیدوارم حال دلتون خوب خوب خوب باشه❤️ و به دور از هر غم و غصه و بیماری باشید👌 ✅ بعضی آدم ها هستن دائما شاکرن، ذکر لبشون"خدایا شکرت" هست. 🌷اصلا انگار غصه ندارن.توی زندگی شونم میری خیلی مشکلات هست .اما آرامش محض اند.هیچ از مشکلات شون حرف نمی زنن. 😊فقط لبخند و امید. آدم کنارشون قوت قلب می گیره. 🔴بعضی هام نه، درست برعکس، همیشه شکایت دارن .دایم از وضع شون ناراضی اند.هر جا می شینن از گرفتاریاشون حرف می زنن .از بدشانسی هاشون. آدم پیش شون یاد بدبختی هاش میفته. 💫خداوند شاکره. بنده های شاکر رنگ خدا هستن، رنگ آرامش. زشتی ها رو می‌پوشونن. بدی ها رو نادیده می گیرن. سختی ها رو رد می کنن. و باور دارن که آخرش آسانی هست. چون خداوند فرموده،پس حتما هست! رنگ خدا قشنگترین رنگهاست✨ ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
✤ ⃟💞 ⃟⃟ ⃟❀﷽❀ ⃟⃟ ⃟💞 ⃟✤ ❤️ ✵✨امام رضا (علیه‌السلام ) : ↫✙ از نشانه هاى دين فهمى، "حلم و علم" است، و خاموشى درى از درهاى حكمت است. 👈خاموشى و سكوت، دوستی آور و راهنماى هر كار خيرى است. 📚{تحت العقول / صفحه ۴۶۹} ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
تنها مسیری های استان خراسان جنوبی
#تمرین_صبر 16 ✅آدم صبور، راحت دیگرانو تحمل میکنه، و باهاشون هماهنگ میشه. اگه چیزی خلاف نظرش بود؛
17 صبور باش...وقتیکه؛ ✔️عزت مندی،و خفیفِت میکنن. ✔️درستکاری و بهت تهمت میزنن ✔️به حق دعوت میکنی،و مسخره ات میکنن. ✔️بی گناهی،و آزارت میدن. ✔️صاحب حقی وباهات مخالفت میکنن. ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ امکانات کمکی خدا برای سخت ترین امتحان ✳️ خدا برای سخت‌ترین امتحانات ⬅️ بیشترین امکانات را برای بندگان خود فراهم می‌کند تا مبادا شکست بخورند👌🏻 ✖️سخت‌ترین امتحان خدا در امر ولایت است! به همین دلیل اولیا‌ئش را مهربان قرار داده است و محبوب☺️❤️ 🌹علت اینکه اولیاء خدا اینقدر دوست‌داشتنی هستند این است که 👈🏻 در امتحان ولایت شکست نخوریم ✅ 🍃 ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
✔️رهبر معظم انقلاب در جمع نخبگان کشور 💥غفلت مقدمه‌ غارت ملت است 📅 ۲۶/آبان/۱۴٠٠ امام خامنه‌ای: ◀️کشور ما از لحاظ استعداد ذهنی از متوسط جهان بالاتر است این ادعا نیست، این چیز ثابت شده است و مسلم است یعنی بالقوه‌ کشور ما نخبه است، ملت ما بالقوه نخبه است. 🔹 یک بخش مهم جنگ نرم استعمارگران هم امروز و هم همیشه، که امروز هم هست، در گذشته هم بیشتر بوده، عبارت است از اینکه ملت را - حالا ملت ما را یا هر ملتی را که دارای استعدادی است- از استعداد خودش غافل کنند، او را بی‌اعتنا کنند به آن استعداد یا حتی به وضعی برسانند که خود او منکر این استعداد بشود. 🔹 وقتی که غفلت از توانایی خود بر ملتی حاکم شد غارت آن ملت آسان می‌شود. غفلت مقدمه‌ غارت است، غارت افزایش دهنده‌ غفلت است. غفلت و غارت باهمدیگر همراهند. ☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘ ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
🔰 : صبح امروز در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی: در بعضی از دانشگاهها عناصری هستند که را تشویق میکنند به ترک کشور، من صریح میگویم این خیانت است، این خیانت است، این دشمنی با کشور است، دوستی با آن هم نیست. ۱۴۰۰/۸/۲۶ ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
🔻 خطاب به نخبگان : 🔸 نخبگی یک نعمت الهی است / آن چیزی که نخبه را نخبه میکند، قدرشناسی از این نعمت است ✍ صبح امروز در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی: نخبگی یک نعمت الهی است، یک موهبت خدایی است. نعمت الهی را باید شکر کرد. اول چیزی که در ذهن شما قرار میگیرد این باشد که این نعمت را شکرگزاری کنید. آن چیزی که نخبه را نخبه میکند، صرفاً استعداد و ظرفیت ذهنی نیست. خیلی‌ها هستند استعداد دارند، ظرفیت ذهنی هم دارند و این ضایع میشود. اصلاً بروز پیدا نمیکند یا از او هیچ استفاده‌ی مناسب و شایسته نمیشود و تبدیل به نخبه نمیشود. آن چیزی که نخبه را نخبه میکند، علاوه‌ی بر استعداد و ظرفیت ذهنی، قدرشناسی از این حقیقت و از این نعمت است. این باید قدرشناسی بشود و براساس او کار و تلاش انجام بگیرد. ۱۴۰۰/۸/۲۶ ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
تنها مسیری های استان خراسان جنوبی
☺️ بعدا فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم و هر
⤴️⤴️⤴️ ✅مجروح عملیات 🥀 سال ۱۳۹۰ بود و مزدوران و تروریستهای وابسته به امریکا در شمال غرب کشور و در حوالی پیرانشهر مردم مظلوم منطقه را به خاک و خون کشیده بودند. آنها چند ارتفاع مهم منطقه را تصرف کرده بودند. شهریور ۱۳۹۰ و بدنبال شهادت سردار جان نثاری و جمعی از پرسنل توپخانه سپاه، نیروهای ویژه سپاه به منطقه آمده و عملیات بزرگی را برای پاکسازی کل منطقه تدارک دیدند. 🍃 عملیات بخوبی انجام شد و با شهادت چند تن از نیروهای پاسدار ارتفاعات جاسوسان و کل منطقه مرزی از وجود عناصر گروهک تروریستی پژاک پاکسازی شد. من در آن عملیات حضور داشتم ازاینکه پس از سالها یک نبرد نظامی واقعی را از نزدیک تجربه میکردم حس خیلی خوبی داشتم آرزوی شهادت نیز مانند دیگر رفقایم داشتم اما با خودم میگفتم: ما کجا و شهادت ؟! 😣 در آخرین مراحل این عملیات تروریست ها برای فرار از منطقه از گازهای فسفری و اشک آور استفاده کردند تا ما نتوانیم آنها را تعقیب کنیم. آلودگی محیط باعث سوزش چشمانم شده بود. دود اطراف ما را گرفت. رفقای من سریع از محل دور شدند اما من نتوانستم. چشمان من به شدت میسوخت. سوزش چشمان من حالت عادی نداشت. چون بقیه نیروها سریع جلو رفتند اما من حتی نمی توانستم چشمم را باز نگه دارم! به سختی و با کمک یکی از رفقا به عقب برگشتم. 👨‍⚕ پزشک واحد امداد قطره ای را در چشمان من ریخت و گفت: تا یکساعت دیگه خوب میشوی. ساعتی گذشت اما همینطور درد چشم مرا اذیت میکرد. به پزشک بیمارستان صحرایی و سپس بیمارستان داخل شهر مراجعه کردم. بوسیله آرامش بخش توانستم استراحت کنم، اما کماکان درد چشم مرا اذیت میکرد. 🔄 چند ماه از آن ماجرا گذشت عملیات موفق رزمندگان مدافع وطن باعث شد که ارتفاعات شمال غربی بکلی پاکسازی شود. نیروها به واحدهای خود برگشتند اما من هنوز درگیر چشم هایم بودم. بیشتر چشم چپ من اذیت میکرد. حدود سه سال با سختی روزگار گذراندم. در این مدت صدها بار به دکترهای مختلف مراجعه کردم اما جواب درستی نگرفتم. 😓 تا اینکه یک روز صبح احساس کردم که انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده! درست بود در مقابل آینه که قرار گرفتم دیدم چشم من از مکان خودش خارج شده! حالت عجیبی بود. از طرفی درد شدیدی داشتم. 🙏 همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس میکردم که مرا عمل کنید دیگر قابل تحمل نیست. کمیسیون پزشکی تشکیل شد عکسها و آزمایشهای متعدد از من گرفتند. در نهایت تیم پزشکی که متشکل از یک جراح مغز و یک جراح چشم و چند متخصص بود، اعلام کردند: یک غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم تو ایجاد شده فشار این غده باعث جلو آمدن چشم گردیده. بعلت چسبیدگی این غده بمغز کار جداسازی آن بسیار سخت است. 💯 بعد اعلام شد که اگر عمل صورت بگیرد، یا چشمان بیمار از بین میرود و یا مغز او آسیب جدی خواهد دید. کمیسیون پزشکی خطر عمل جراحی را بالای ۶۰ درصد میدانست و موافق عمل نبود. اما با اصرار من و با حضور یک جراح از تهران کمیسیون بار دیگر تشکیل و تصمیم بر این شد که قسمتی از ابروی من را شکافته و با برداشتن استخوان بالای چشم به سراغ غده در پشت چشم بروند. عمل جراحی من در اوایل اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ در یکی از بیمارستانهای اصفهان انجام شد. عملی که شش ساعت بطول انجامید. تیم پزشکی قبل از عمل بار دیگر به من و همراهان اعلام کرد: بعلت نزدیکی محل عمل به مغز و چشم احتمال نابینایی و یا احتمال آسیب به مغز و مرگ وجود دارد. برای همین احتمال موفقیت عمل کمتر از پنجاه درصد است و فقط با اصرار بیمار عمل انجام می شود. با همه دوستان و آشنایان خدا حافظی کردم. با همسرم که باردار بود و در این سالها سختی های بسیار کشیده بود وداع کردم. از همه حلالیت طلبیدم و با توکل بخدا راهی بیمارستانی در اصفهان شدم. 🏩 وارد اتاق عمل شدم حس خاصی داشتم احساس میکردم که از این اتاق عمل برنمیگردم. تیم پزشکی با دقت بسیاری کارش را شروع کرد. من در همان اول کار بیهوش شدم... عمل جراحی طولانی شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشکل مواجه شد. پزشکان تلاش خود را مضاعف کردند. برداشتن غده همانطور که پیش بینی میشد با مشکل جدی همراه شد. آنها کار را ادامه دادند و در آخرین مراحل عمل بود که همه چیز عوض شد... 📚 ادامه دارد... ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"بسم الله الرحمـــــن الرحیم" سلام خدمت شما سروران عزیز🌺🌺🌺 ان شاالله که شبهای سرد پاییز رو به گرمی بگذرونید.. با تدریس امشب در خدمتتون هستیم👇
تنها مسیری های استان خراسان جنوبی
#افزایش_ظرفیت_روحی 64 ❇️ از طرفی ممکنه که خیلی از افراد رو در روز قیامت همنشین پیامبران و امامان مع
65 🔵 موضوعی که در مورد امتحان باید بهش توجه بشه اینه که اگه کسی حتی توی امتحانات الهی شکست هم بخوره ولی با شکستش درست برخورد کنه اتفاقا خیلی جلوتر خواهد رفت. شیوه درست برخورد با شکست در امتحانات هم خیلی ساده هست: 🔸 برگرد به خدا بگو خدایا من اعتراف میکنم که خراب کردم... من نتونستم... دفعه بعد کمکم کن... 🌹 حتی اهل بیت بزرگوار به ما اینطور یاد دادند که بگیم: 🌷 خدایا تو خودت میدونی من ضعیف هستم؛ انقدر ضعیف که اگه دفعه بعد باز هم امتحان بگیری باز هم شکست خواهم خورد...😓 ولی اگه تو کمکم کنی نمیذاری شکست بخورم... خدایا من به خودم تکیه ای ندارم، من دفعه بعد هم عرضه ندارم مگر اینکه تو کمک کنی... شما فقط سعی کنید در خانه خدا کمی تواضع کنید؛ حتما امتحانات بعدی شما ساده تر و راحت تر خواهد بود... ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
تنها مسیری های استان خراسان جنوبی
#افزایش_ظرفیت_روحی 65 🔵 موضوعی که در مورد امتحان باید بهش توجه بشه اینه که اگه کسی حتی توی امتحانات
66 محبت خداوند ✅ یکی از راه های راحت تر شدن امتحانات الهی این هست که انسان بره در خونه ی خدا و به ضعف های خودش کنه. همین که انسان به ناتوان بودن خودش اعتراف کنه خداوند متعال امتحاناتش رو آسون میکنه و کمک های مختلفش رو براش میفرسته. 🔸 اگه آدم اهل دقت باشه توی زندگیش کم کم طی اتفاقات ریز و درشت زندگیش کمک های خدا رو میبینه و همین دیدن کمک ها باعث میشه که محبت پروردگار عالم عمیقا توی دل آدم بشینه. 🔵 در واقع اگه خداوند متعال به انسان علاقه پیدا کنه توی امتحانات بهش تقلب میرسونه؛ هم بهش مدام یادآوری میکنه که این امتحانته؛ هم راه عبور از هر امتحانی رو به انسان خواهد گفت.💕 خداوند مهربان به هر کسی علاقه پیدا کنه، امتحان رو یه جوری میگیره که بتونه پیروز بشه... ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
تنها مسیری های استان خراسان جنوبی
#افزایش_ظرفیت_روحی 66 محبت خداوند ✅ یکی از راه های راحت تر شدن امتحانات الهی این هست که انسان بره
67 تا بی نهایت... ☢️ موضوع بعدی در مورد امتحانات الهی اینه که ما باید روی یه باور مهم کار کنیم: ✅ اینکه عملکرد درست در امتحانات الهی بسیاااار مهم هست... "بی نهایت مهم هست..." - ببخشید چرا بی نهایت؟ این که یه سری امتحانات ساده و روزمره هست!🤔 - چون ما قراره بعدا با نتایج به دست اومده از همین امتحانات تا بعد ها زندگی کنیم.☺️ تا کی؟ تا ده سال دیگه؟ صد سال دیگه؟ تا روز قیامت؟ یک میلیون سال در قیامت؟ هزار میلیارد سال بعد از قیامت؟ نه!!!! بیشتر... خییییییلی بیشتر از این حرفا... 💥 ما قراره تا بی نهایت با نتیجه همین امتحانات روزمره خودمون زندگی کنیم... ✅ هر یک دونه امتحانی که در دنیا با موفقیت پشت سر بذاری در واقع داری تا بی نهایت برای خودت آذوقه فراهم میکنی... ⭕️ و هر یه امتحانی که خراب کنی تا ابد حسرتش رو خواهی خورد... اگه آدم عمیقا به این چند تا جمله فکر کنه، سرش گیج میره از این همه اهمیت... 🔸 عزیز دلم... اون لحظه ای که در امتحان قرار میگیری حواست به این موارد هست؟! ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• عــرض ســــلام وادبــــ و احتــرام دارم خدمتــ شما رفقــای جــان و همراهان نــور 😊✨ پگاه زیباتون گل افشان🌺 و اوقاتتون مملو از انرژی مثبت ✨ 💢همه خواسته ها دارند هدف های بزرگ، مثل "دويدن" هستند!...🌺 برای رسيدن به هدف های بزرگ، بايد تلاش های كوچیک رو بگیرید. برای دويدن، ابتدا بايد راه رفت،🚶‍♂ سپس قدم ها را تند كرد و بعد تبدیل به دويدن کرد. دويدنِ ناگهانی و بدون مقدمه، هر كس را از نفس میندازه.🏃‍♂❌ آروم آروم پیش برید تا مدارتون کنه.👌 ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
✤ ⃟❤️ ⃟⃟ ⃟❀﷽❀ ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟✤ ☀️ ✵✨امام حسن عسکری (علیه‌السلام ) : ↫✙  تا وقتی که می توانی تحمل کنی، دست نیاز مگشای،❌ 🔰چرا که هر روز را روزی و رزق تازه ای است و بدان که اصرار در خواسته ها، شکوه و آبرو را می برد.👌 📚[نزهه الناظر فی تنبیه الخواطر، ص ۱۴۳] ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ از دور سخت به نظر میرسد! 👌 ❇️ خدا از بندگان خود : 🔆 مجاهدت و فداکاری می‌خواهد 🔆 ازخودگذشتگی و تحمل در مشکلات می‌خواهد 🔆 هجرت و شهادت‌طلبی می‌خواهد 🔆 عبادت و انفاق می‌خواهد این‌ها همه از دور سخت به نظر می‌رسند .⛔️ 💢 ولی وقتی وارد این سختی‌ها می‌شوی 👈🏻 می‌بینی نه تنها آسان است 😊 بلکه زندگیت را هم آسوده‌تر و لذت‌بخش‌تر می‌کند . 😌🌹 🍃 ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
سلام وقت بخیر ان شاءالله بزودی درباره مفهوم یه بحث بسیار جذابی از استاد پناهیان رو تقدیتون می کنم . 📢 گوش به زنگ‌‌ باشید....!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖐🏻 معنای سلام 🔻فلسفه سلام دادن به پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) چیست؟ 🔻چه فایده‌ای دارد؟ ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
☕️☁️⃟💖🕊჻ᭂ࿐✰ ✍چه خوب است با وجو‌د رنج هایی که هست، همچنان خرمالوها میرسند،چای ها دم میکشند و نارنگی ها طعم مطبوعی دارند... - چه خوب که هر شب جیرجیرک ها قصه تعریف میکنند و هر گرگ و میش صبح گنجشک ها روی سیم های برق جشن میگیرند... - چه خوب که هنوز کسی هست برای در آغوش گرفتن.چه خوب که هربار که از پنجره به‌ کوچه نگاه میکنی گربه ای خرامان و آسوده کنار دیواری راه میرود، - کبوتری آزادانه در آسمان پرواز میکند، پروانه ای دزدانه کنار گل های شمعدانی میرقصد و کاکتوس ها هنوز هم گل میدهند، جوانه میزنند و تکثیر میشوند.... - چه خوب که هنوز می توان لبخند زد، مهربانی خدا را حس کرد ، مهربان بود و کسی را دوست داشت ... 💌 تبریک به تــــــو که با وجود سختی‌ها و مشکلاتی که پشت سر گذاشتی، همچنان مهربان مانده ای...(: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
📝خاطره عجیب از شهید مهدی زین الدین 🗓27آبان ماه سالروز شهادت شهید ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
تنها مسیری های استان خراسان جنوبی
📝خاطره عجیب #حاج_قاسم_سلیمانی از شهید مهدی زین الدین 🗓27آبان ماه سالروز شهادت شهید #مهدی_زین_الدین
📸 🌷 شهید مهدی زین الدین : 💥هر کس در شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. 🕊در این کوچه‌های بن بست نَفْس، پرواز ممکن نیست .. باید چگونه زیستن بیاموزیم از آنان که گمنــام رفتند .. ...🥀 📎 پنج شنبه های دلتنگی هدیه به روح پاک و معطر شهـدا 🌷 ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh
تنها مسیری های استان خراسان جنوبی
⤴️⤴️⤴️ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_دوم ✅مجروح عملیات 🥀 سال ۱۳۹۰ بود و مزدوران و تروریستهای وابسته
⤴️⤴️⤴️ 🔘 پایان عمل جراحی احساس کردم آنها کار را بخوبی انجام دادند. دیگر هیچ مشکلی نداشتم آرام و سبک شدم چقدر حس زیبایی بود! درد از تمام بدنم جدا شد. 😌 یکباره احساس راحتی کردم. سبک شدم. با خودم گفتم: خدارو شکر از این همه درد چشم و سر درد راحت شدم چقدر عمل خوبی انجام شد با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم. 🤱برای یک لحظه؛ زمانی که نوزاد بودم و در آغوش مادر بودم را دیدم! از لحظه کودکی تا لحظه ای که وارد بیمارستان شدم برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت! 😇 چقدر حس و حال شیرینی داشتم در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را دیدم! در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباسی سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم. 🤴او بسیار زیبا و دوست داشتنی بود نمیدانم چرا اینقدر او را دوست داشتم می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم. او کنار من ایستاده بود و به صورت من لبخند می زد. محو چهره او بودم. با خودم میگفتم: چقدر چهره اش زیباست! چقدر آشناست. من او را کجا دیده ام؟! 🔅 سمت چپم را نگاه کردم عمو و پسر عمه ام آقاجان سید و ... ایستاده بودند. عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود. پسر عمه ام نیز از شهدای دوران دفاع مقدس بود. از اینکه بعد از سالها آنها را میدیدم خیای خوشحال شدم. زیر چشمی به جوان زیبا رویی که در کنارم بود دوباره نگاه کردم. من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهره اش برایم آشناست. یکباره یادم آمد. حدودا ۲۵ سال پیش. شب قبل از سفر مشهد. عالم خواب؛ حضرت عزرائیل. ☺️ با ادب سلام کردم. حضرت عزرائیل جواب دادند. محو جمال ایشان بودم که با لبخندی بر لب به من گفتند : برویم؟ با تعجب گفتم: کجا؟ بعد دوباره مگاهی به اطراف انداختم دکتر جراح ماسک روی صورتش را در آورد و به اعضای تیم جراحی گفت: مریض از دست رفت. دیگه فایده ای نداره... بعد گفت: خسته نباشید. شما تلاش خودتون رو کردین، اما بیمار نتونست تحمل کنه. یکی دیگه از پزشکها گفت: دستگاه شوک رو بیارین... 📛 نگاهی به دستگاهها و مانیتور اتاق عمل کردم. همه از حرکت ایستاده بودند! عجیب بود، دکتر جراح من پشت به من قرار داشت اما من می تونستم صورتش را ببینم! حتی میفهمیدم که در فکرش چه میگذرد! من افکار افرادی که داخل اتاق بودند را هم میفهمیدم. ⚠️ همان لحظه نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. من پشت درب اتاق را میدیدم! برادرم با یک تسبیح در دست نشسته بود کنار درب اتاق عمل و ذکر میگفت. خوب به یاد دارم که چه ذکری میگفت. اما از آن عجیب تر اینکه ذهن او را می توانستم بخوانم! او با خودش میگفت: خدا کند که برادرم برگرده، او دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برایش بیفتد ما با بچه هایش چه کنیم؟یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچه های من چه کند؟! ‼️ کمی آنطرف تر داخل یکی از اتاقهای بخش یک نفر در مورد من با خدا حرف میزد! من او را هم میدیدم. داخل بخش آقایان یک جانباز بود که روی تخت خوابیده و برایم دعا میکرد. او را میشناختم قبل از اینکه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظی کردم و گفتم که شاید بر نگردم. این جانباز خالصانه میگفت: خدایا من را ببر اما او را شفا بده او زن و بچه دارد اما من نه. یکباره احساس کردم که باطن تمام افراد را متوجه میشوم. نیت ها و اعمال آنها را میبینم و... 🤴 بار دیگر جوان خوش سیما به من گفت: برویم؟ از وضعیت بوجود آمده و راحت شدن از درد و بیماری خوشحال بودم. فهمیدم که شرایط بهتر شده اما گفتم: نه! خیلی زود فهمیدم منظور ایشان مرگ من و انتقال به آن جهان است. مکثی کردم و به پسر عمه ام اشاره کردم. بعد گفتم: من آرزوی شهادت دارم. من سالها به دنبال جهاد و شهادت بودم حالا اینجا و با این وضع بروم؟! اما انگار اصرارهای من بیفایده بود باید میرفتم. همان لحظه دو جوان دیگر حاضر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند: برویم. بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم. لحظه ای بعد خود را همراه با این دو نفر در یک بیابان دیدم! 📚 ادامه دارد... ═✼🍃🌹🍃✼═ @Tanhamasir_south_kh