فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹نکتهای بسیار زیبا از دعای پنجم صحیفه سجادیه که #رهبر_انقلاب به آن اشاره کردند
#میلاد_امام_سجاد علیه السلام مبارک 🌹
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
💥 کمپین بزرگ حمایت از کاندیداهای جبهه انقلاب👇🏼👇🏼👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/3561423561C2256246c34
#مناجات_شعبانیه
💠 میرزا جواد ملکی عارف شیعی، "مناجات شعبانیه" را حاوی علوم فراوانی در چگونگی رفتار بنده با خدا، #ادب_دعا و #استغفار معرفی کرده است
✍میرزا جواد ملکی : این مناجات، مناجات معروفی است. و اهلش بخاطر آن با ←ماه شعبان→ مأنوس شده و بهمین جهت منتظر و مشتاق این ماه هستند.
این مناجات شامل مطالب اساسی در مورد چگونگی ↘️
↫معامله بندگان با خدای بزرگ بوده
و← آداب خواستن، دعا و طلب آمرزش→ از او را، آنگونه که شایسته است، بیان میکند.
✅ و استدلالهای جالب توجهی جهت امیدوار شدن به درگاه خدا که با مناجات با او مناسب است، در بردارد.
⇦این مناجات بزرگى است و یکى از ارمغان هاى آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى باشد که بزرگى آن را کسى که قلب سالم و گوش شنوایى داشته باشد، درک مى کند.
و اهل #غفلت از درک فواید و نورهاى آن بى بهره اند.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
🔰 فرازی از #مناجات_شعبانیه
🌹« #روز_پنجم »
بنده ات نگران است ، نگران بعد از مرگ اش ؛
خودش عرض شرمندگی آورده به آستانت...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رأی من یک نفر چه اثری دارد؟
🔹میلیونها از همین یک نفرها تشکیل میشود.
انتشار حداکثری با شما ✅
🔺همدلی
🔻#انتخابات پشتوانه ایران پیشرفته
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
اِنی اُحبُّ هرچه که دارد هوای [تو]♥️
به افق شب جمعه
#شب_زیارتی_ارباب♥️🍃
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
هدایت شده از تنها مسیری های استان کرمان
#روایت_کرمان
مهمان مشهدی 10
وارد حیاط بیمارستان باهنر شدیم، اینقدر اوضاع بهم ریخته بود که هیچ کس سد راهمان نشد. عصر بود و آفتاب بیجان میتابید. صلوات ها و اشکهایم انگار در هم میپیچیدند.
قدم اول را که به بیمارستان گذاشتم صحنه ای دیدم که تا حالا توی عمرم ندیده بودم. شهدا در کاورهای مشکی و در ردیف های منظم روی حیاط بیمارستان کنارهم چیده شده بودند.
من اینقدر از مرده میترسیدم که حتی برای وداع مادربزرگم جلو نرفته بودم. اما الان وقت ایستادن نبود، وقت ترسیدن نبود. بسم الله گفتم و راه افتادم.
همسرم پرسید: «کجا؟ میخوای چکار کنی؟»
گفتم: «باید پیداشون کنیم، شاید اینجا باشن»
باهم دست به کار شدیم، چندتا کاور را من باز کردم و چندتایی را هم او. دلم داشت کنده میشد. هر کاوری را که باز میکردم اوضاعش خراب تر از قبلی بود. تقریبا صورت ها قابل شناسایی نبودند. نفسم به سختی بالا و پایین میشد. هیچ کدام را درست نمیدیدم. هم جای ترکش ها... هم رد خون... هم له شدگی... خدایا اینجا چه اتفاقی افتاده... 😭
اینطوری نمیشد، باید اسمشان را جایی اعلام میکردیم. دویدیم پشت در سالن اصلی، آنجا نگهبان مانعمان شد و ما خواهش کردیم که اسم ممتحن و دهقان را صدا کند شاید جزو مجروحین باشند، اما بازهم هیچ خبری نشد.
با همسرم گوشه ای ایستادیم تا ذهنمان یاری کند برای پیداکردن راهی. گوشی او زنگ خورد، بین اشک ها و صلوات هایم میشنیدم که میگفت بله بله خودم هستم......شما کجایید؟..... باشه باشه میام الان.
تماس قطع شد، بین آن همه مصیبت لبخندی زد و گفت: «مادر آقای ممتحن بود، مادرشوهر فاطمه خانم».
شادی چنان پیچید توی وجودم که حد و حساب ندارد. گفتم: «کجا بود؟ چی گفت؟».
گفت: «اون سمت خیابون، بیمارستان ارتش. من میرم سراغش توام برو ببین بقیه رو توی مجروحا پیدا میکنی»
این روایت ادامه دارد...
📝 زهرا السادات اسدی
_______
📌کانال #تنهامسیرکرمان ، روایتی متفاوت را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
سلام و وقت بخیر
خدا رو شکر ایتا وصل شد.
از دیشب که قطع بود کلی به کارای عقب افتادم رسیدم
شما چطور؟😊
🔰 فرازی از #مناجات_شعبانیه
🌹« #روز_ششم »
موقع حساب که میشود ؛
به سابقه اش نگاه میکند
جز « ظَلَمت نَفسی » نیست
و به سابقه ات که نگاه میکند
جز « بِرَحمتکَ وَسعَت کلَ شَی »...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
هدایت شده از تنها مسیری های استان کرمان
#روایت_کرمان
مهمان مشهدی 10
وارد حیاط بیمارستان باهنر شدیم، اینقدر اوضاع بهم ریخته بود که هیچ کس سد راهمان نشد. عصر بود و آفتاب بیجان میتابید. صلوات ها و اشکهایم انگار در هم میپیچیدند.
قدم اول را که به بیمارستان گذاشتم صحنه ای دیدم که تا حالا توی عمرم ندیده بودم. شهدا در کاورهای مشکی و در ردیف های منظم روی حیاط بیمارستان کنارهم چیده شده بودند.
من اینقدر از مرده میترسیدم که حتی برای وداع مادربزرگم جلو نرفته بودم. اما الان وقت ایستادن نبود، وقت ترسیدن نبود. بسم الله گفتم و راه افتادم.
همسرم پرسید: «کجا؟ میخوای چکار کنی؟»
گفتم: «باید پیداشون کنیم، شاید اینجا باشن»
باهم دست به کار شدیم، چندتا کاور را من باز کردم و چندتایی را هم او. دلم داشت کنده میشد. هر کاوری را که باز میکردم اوضاعش خراب تر از قبلی بود. تقریبا صورت ها قابل شناسایی نبودند. نفسم به سختی بالا و پایین میشد. هیچ کدام را درست نمیدیدم. هم جای ترکش ها... هم رد خون... هم له شدگی... خدایا اینجا چه اتفاقی افتاده... 😭
اینطوری نمیشد، باید اسمشان را جایی اعلام میکردیم. دویدیم پشت در سالن اصلی، آنجا نگهبان مانعمان شد و ما خواهش کردیم که اسم ممتحن و دهقان را صدا کند شاید جزو مجروحین باشند، اما بازهم هیچ خبری نشد.
با همسرم گوشه ای ایستادیم تا ذهنمان یاری کند برای پیداکردن راهی. گوشی او زنگ خورد، بین اشک ها و صلوات هایم میشنیدم که میگفت بله بله خودم هستم......شما کجایید؟..... باشه باشه میام الان.
تماس قطع شد، بین آن همه مصیبت لبخندی زد و گفت: «مادر آقای ممتحن بود، مادرشوهر فاطمه خانم».
شادی چنان پیچید توی وجودم که حد و حساب ندارد. گفتم: «کجا بود؟ چی گفت؟».
گفت: «اون سمت خیابون، بیمارستان ارتش. من میرم سراغش توام برو ببین بقیه رو توی مجروحا پیدا میکنی»
این روایت ادامه دارد...
📝 زهرا السادات اسدی
_________
📌کانال #تنهامسیرکرمان ، روایتی متفاوت را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman
•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
🪴 ســـلام برشـــما عــزیـــــزان دل✋
ســـــــــــلام و درودی دوبـــــاره
به خـــــانواده بــــزرگ تنهـــامسیـــری ما🌹
در یک صبح دلنشین و زیبا 🌱
صبح قشنگتون بخیر و شادی 😊
روزتـــون زیـــبا
شـــروع هــفته تون عـــالــی
🌱بهــترین آرزویـــی کـه می تونـــم امـروز
براتون داشته باشم اینه که،خـــــدا اینقـدر
عاشــ❤️ـــقانه نگاهــتون کـــنه،که حـــــس
کنین مـهــمــترین و خوشــبــخـــت تریــــــن
موجـــود روی زمــیــن هســتــیــن...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر