تنها مسیری های استان کرمان
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده "بخش بیست و یکم" 🌹 روش درست توجه بخشی
قسمت بعدی این فایل رو تقدیم میکنیم.
یکی از کارهایی که آقا و خانم باید در خونه انجام بدن اینه که به همدیگه و فرزندانشون توجه بخشی کنند.
💢 قرار نیست که همیشه طرف مقابل ازت چیزی بخواد تا تو خدمات بدی. گاهی بدون اینکه چیزی ازت بخواد خودت براش فراهم کن...
گاهی همسرت رو سورپرایز کن...😊
022.mp3
1.65M
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده
"بخش بیست و دوم"
🌹 خدمات باید بدون منت و زحمت باشه.
💥 دکتر حمید #حبشی
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری
.🍃|#یابقیۃاللهفیاࢪضہ
لااقل ڪاش دمِ خيمہےِ تو جـانبدهيم
تا بگويـيـم ࢪسيديــم و نديديــمتوࢪا
🌷 3 روز تا #نیمه_شعبان
#میلاد_نور
#امام_زمان
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 36 ⭕️ اشباحِ سیاه 🔹 حالم خراب بود ... می رفتم توی آشپزخونه ... بدون این
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 37
🌷"بیت المال"
❣اَحَدی حریفِ من نبود ... گفتم یا مرگ یا علی ... به هر قیمتی باید برم جلو ... دیگه عقلم کار نمی کرد ...
🔵 با مجوّزِ بیمارستانِ صحرایی خودم رو رسوندم اونجا ... اما اجازه ندادن جلوتر برم ...
📛 دو هفته از رسیدنم می گذشت ... هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن ... آتیش روی خط سنگین شده بود ... جاده هم زیرِ آتیش ... 🔥🔥
⭕️ به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه ... توپخونه خودی هم حریف نمی شد...
🎴حدس زده بودن کارِ یه دیدبانه و داره گِرا میده ... چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن ...😢
📵 علی و بقیه زیر آتیشِ سنگینِ دشمن ... بدون پشتیبانی گیر کرده بودن... ارتباطِ بی سیم هم قطع شده بود ...😔
🦋 دو روز تحمّل کردم ... دیگه نمی تونستم ... اگر زنده پرتم می کردن وسطِ آتیش، تحمّلش برام راحت تر بود ... ذکرم شده بود ... علی علی ... خواب و خوراک نداشتم ...
🗝 طاقتم طاق شد ... رفتم کلیدِ آمبولانس رو برداشتم ...یکی از بچه های سپاه فهمید ... دوید دنبالم ...
- خواهر ... خواهر ...
🚫 جواب ندادم ...
🔹 پرستار ... با توام پرستار ...
💢 دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه ... با عصبانیت داد زد ...
- کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟...فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟🗣
⛔️ رسماً قاطی کردم ...
- آره ... دارن حلوا پخش می کنن ... حلوای شهدا رو ... به اون که نرسیدم ... می خوام برم حلوا خورونِ مجروح ها ...
🔷 فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ ... توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و ... جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست...
🌷 بغض گلوش رو گرفت ...
به جاده نرسیده می زَنَنت ... این ماشین هم بیت الماله ... زیرِ این آتیش نمیشه رفت ... ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن ...
🔸- بیت المال اون بچه های تکه تکه شده ان ... من هم مَلک نیستم ... من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن ...
-- و پام رو گذاشتم روی گاز ... 🚐
دیگه هیچی برام مهم نبود ... حتّی جونِ خودم .......
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 38
🌷 "وَ جَعَلْنٰا"
🔹 "وَ جَعَلْنٰا" خوندم ... پام تا ته روی پدالِ گاز بود ... ویراژ می دادم و می رفتم ...
حق با اون بود ... جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته... بدن های سوخته و تکه تکه شده ...😔
⭕️ آتیشِ دشمن وحشتناک بود ... چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود ...
🚷 تازه منظورش رو می فهمیدم ... وقتی گفت ... دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن ... واضح گِرا می دادن...
آتیش خیلی دقیق بود ...🔥🔥
باورم نمی شد ... توی اون شرایطِ وحشتناک رسیدم جلو ... تا چشم کار می کرد ... شهید بود و شهید ... بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن ...😭
🔺 با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم ... دیگه هیچی نمی فهمیدم ... صدای سوتِ خمپاره ها رو نمی شنیدم ... دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن ...
🔸چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم ... بین جنازه شهدا دنبال علی خودم میگشتم...😔
🌷غرق در خون تکه تکه و پاره پاره ...بعضی ها بی سر... بی پا... بی دست... بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده ... هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود ...😢
تعبیرِ خوابم رو به چشم می دیدم ...
🔷 بالاخره پیداش کردم ... به سینه افتاده بود روی خاک ...😭
چرخوندمش ... هنوز زنده بود ... به زحمت و بی رَمَق، پلک هاش حرکت میکرد...
سینه اش سوراخ سوراخ و غرقِ خون ... از بینی و دهنش،خون می جوشید... با هر نفسش حبابِ خون می ترکید و سینه اش می پَرید . . . 😭
❣ چشمش که بهم افتاد ... لبخندِ ملیحی صورتش رو پر کرد ... با اون شرایط ... هنوز می خندید...
🔶 زمان برای من متوقف شده بود ...
سرش رو چرخوند... چشم هاش پر از اشک شد ... محوِ تصویری که من نمی دیدم ... لبخندِ عمیق و آرامی،پهنای صورتش رو پر کرد ... آرامشی که هرگز،توی اون چهره آرام ندیده بودم ...
🌷 پرش های سینه اش آرام تر می شد ... آرامِ آرام ... آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهرِ مادرش خوابیده بود ... 😭😭
✍🏼 پ.ن: برای شادی ارواحِ مطهرِ شهدا
علی الخصوص شهدای گمنام ...
و شادی ارواحِ مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظارِ بازگشتِ پاره های وجودشان ... سوختند و چشم از دنیا بستند ... صلوات...
✅ ان شاء الله به حرمتِ صلوات "ادامه دهنده راه شهدا باشیم" .... نه سربارِ اسلام ...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 39
❣ "برمی گردم..."
🔷 وجودم آتش گرفته بود ... می سوختم و ضجه می زدم ... محکم علی رو توی بغل گرفته بودم ... صدای ناله های من بین سوتِ خمپاره ها گم می شد ...
از جا بلند شدم ... بین جنازه شهدا ... علی رو روی زمین می کشیدم ... بدنم قدرت و توان نداشت ...
🌷 هر قدم که علی رو می کشیدم ... محکم روی زمین می افتادم ... تمام دست و پام زخم شده بود ... دوباره بلند می شدم و سمتِ ماشین می کشیدمش ...
🔸آخرین بار که افتادم ... چشمم به یه مجروح افتاد ... علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش ...
💢 بینِ اون همه جنازه شهید، هنوز یه عدّه باقی مونده بودن ... هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن ... تا حرکت شون می دادم... ناله درد، فضا رو پر می کرد ...
🔵 دیگه جا نبود ... مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم ... با این امید که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیرِ هم، خفه نشن ...
نفس کشیدن با جراحت و خونریزی ... اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه ...😔
آمبولانس دیگه جا نداشت ...
❤️ چند لحظه کوتاه ایستادم و محوِ علی شدم ... کشیدمش بیرون ... پیشونیش رو بوسیدم ...
- بر می گردم علی جان ...
برمی گردم دنبالت .....
🔹و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس ...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مکتب_سردار_کریمان
📜شهید حاج قاسم سلیمانی:
ما باید طوری باشیم که اگر کسی میآید ما را ملاقات میکند، حس کند یک شهید را ملاقات میکند، حس کند یک مجاهد حقیقی را ملاقات میکند.
@Tanhamasirkerman
💢💢💢💢💢
🌀 بعد از فرمان «جهاد تبیین» باید در زندگی تکتک ما تغییر و فعالیت مضاعف دیده بشود
🌀 دفاع مقدس «واجب کفایی» بود، اما جهاد تبیین «واجب عینی» است؛ یعنی بر همه واجب است
🌀 اگر جهاد تبیین، واجب عینی و فوری است فراهمکردن مقدماتش هم بر ما واجب است
🔻 برای جهاد تبیین چه اقداماتی باید انجام بدهیم؟
1️⃣ کسب مهارتهای لازم؛ از مهارت متننویسی و تدوین تا سخنوری، مناظره، توئیت زدن و...
2️⃣ پیدا کردن مخاطب، ساختن مخاطب و توسعۀ مخاطب
3️⃣ مطالعه و تحصیل دانش و آگاهی؛ مقدمۀ لازم برای جهاد تبیین
4️⃣ برای جهاد تبیین نیاز به کار جمعی و پیوندهای اجتماعی قوی داریم
👤 #استاد_پناهیان
🚩 همایش مجازی با حضور جمعی از مدیران و مبلغان هیئات مذهبی کشور- ۱۴۰۰.۱۱.۲۹
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #آیتالله_علوی_گرگانی :
آدمی که نفهم باشه یا از آقا جلو میوفته یا عقب میمونه!
🔘رحلت آیت الله علوی گرگانی را خدمت ساحت مقدس امام زمان(عج)، مقام معظم رهبری و شیعیان تسلیت عرض مینماییم.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهدای قطیف
⚠️ نژادپرستانی که فقط مظلومیت مردم اوکراین را مسأله میدانند، شریک ظلم طواغیتی مثل آل سعودند
#استاد_پناهیان
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
هدایت شده از مجمع خیرین تنهامسیری
#اطلاعیه
🎁 طرح تشکیلات #تنهامسیرآرامش در #نیمه_شعبان:
✅ با توجه به سخت شدن شرایط معیشتی مردم به خصوص قشر مستضعف جامعه، تصمیم به یه حرکت به مناسبت نیمه شعبان گرفتیم.
✔️ شما بزرگواران و نیکوکاران اگر وسایلی هرچند کوچک دارید که لازم ندارید و تمیز هستند، می توانید در شهر و منطقه خود به ادمین های کانال استانی تحویل دهید تا بدست نیازمندان شهر خودتان برسانند.
🔹 البته اگز نیازمندی میشناسید می توانید خودتان تحویل دهید.
✅ و همچنین می توانید کمک های نقدی خودتون رو به همین مناسبت به این شماره کارت واریز بفرمایید:
6037998174624782
به نام فاطمه حسینی
و عکس فیش واریزی رو به آیدی 👇 بفرستید:
@gomnamm14
🌐http://eitaa.com/joinchat/3839098902Cb88bb981ba
تنها مسیری های استان کرمان
#اطلاعیه 🎁 طرح تشکیلات #تنهامسیرآرامش در #نیمه_شعبان: ✅ با توجه به سخت شدن شرایط معیشتی مردم به
سلام خدمت شما بزرگواران ، شبتون بخیر باشه 🌹
در رابطه با این موضوع هر کسی میتونه کمک بده که نزدیک عید تونسته باشیم دلی رو شاد کنیم ✅
•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
سلااااام و دروود خدمت تک تک شما عزیزان ☺️🌺
صبح بر شمـــــــــا خوش وخــــــــــرم
روز زیباتون مملو از روشنی و بندگی باشه 🌺
الهی که حال دلتون خووووب و پُر از آرامش الهی باشه🤲✨
ایام نورانی و پر برکت ماه شعبان هست و در آستانه فرا رسیدن نیمه شعبان هستیم ، پیشاپیش میلاد آخرین ذخیرهی امامت و ولایت هستیم رو خدمت شما سروران عزیزم تبریک و تهنیت عرض میکنم 😊💐
ان شاءالله همگی با هم ذیل توجهات آقا صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف و در خدمت و در رکاب ایشان باشیم🤲 🌹
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🌹«روز بیست و پنجم»
🗓شروع چله: ۱۴۰۰/۱۲/۰۱
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
ـ࿆༆ بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆ 🔖روز بیست و چهارم چله ی #ترک_گناه + ق
ـ࿆༆ بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆
🔖روز بیست و پنچم چله ی
#ترک_گناه + قرائت #دعای_عهد
چه خوبه هر روز با هم حرف میزنیم برای بهتر شدن انرژی مثبت همه رو حس میکنم😊❤️
اگه داری خوب پیش میری که ایول👏💪
اگـه نه ↯
یـادت نره
خـدا داره با نقاط ضعف ات امتحانت میکنه...
مثل مربی پینگ پنگ اگه مرتب توپ و گوشه ی راست زمینت میزنه بدون اونجا نیاز به تمرین داری ، قوی اش کن ✔
اگه توبه کردی و شکستی
از نـــــو شروع کن رفیق🙏
اصن به دنیا اومدیم که دست پر برگردیم..
✍تمرین امروزمون :
ببینیم بیشتر تو چی داریم امتحان میشیم
اونجا نقطعه ضعفمونه
چاله اش و پر کن کن✌️
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
#استاد_پناهیان
💠 دین بدون #مهدویت، مانند #معنویت بدون #نبوت است،
👈 مانند همان قرآن بدون علی(ع) است که خوارج داشتند.
👈 مانند همان مسجد و محراب و منبری است که در آن علی(ع)
را نفرین میکردند.
✅در جامعۀ ما این رسم دینداری، اخلاقمداری و معنویتگرایی بدون مهدویت باید فرو بریزد!
⚠️یک مشکل دیگر ما «مهدویتگرایی بدون سیاست» است.
بعضیها مهدویت بدون سیاست، بدون جنگ، و بدون استکبارستیزی دارند،
انگار امام زمان(ع) میخواهند تشریف بیاورند و برای ما کلاس #اخلاق بگذارند،نماز بخوانند و به زیارتشان مشرّف شویم و دیگر هیچ❗️
حضرت که برای این چیزها نمیآیند،
🌹 برای آزاد کردن جهان از قید ستم میآیند، که
اینکار طبیعتاً با جنگ همراه است.
💠 اگر کسی به مهدویت معتقد باشد ولی اهل سیاست نباشد،
⛔️یا جاهل است یا لافزن و دروغپرداز و تحریفکنندۀ دین❗️
🌺چون امام زمان(ع) برای ریاست جهان میآید و ما ایشان را برای ریاست جهان میخواهیم.✅
#نیمه_شعبان
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
4_5843953371630800200.mp3
5.13M
#تلنگری
دو روز تا #نیمه_شعبان
#استاد_شجاعی 🎤
کودکی که جدای از پدر و مادرش باشد برای رسیدن به آنها بیتابی میکند...
💥 تنها، مـــــاییم که هیــــچ درکی از واژه " پـــدر " نداریم!!!
که اگر چنین درکی داشتیم،جهان زیرِ بارانِ بلا لِه نمیشد!!!
💢 اگر جهان مبتلاست به دردِ بیدرمان، مقصر ماییم، 💢 چرا؟
واقعاً راه نجاتی هست؟
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
#ارسالی_تنهامسیریها
با سلام و عرض ادب 🌸
بنده بسیار سپاسگزارم بابت صوتی که راجع به امتحان بود. همچنین از تنها مسیری عزیز که آیه لهو و بازی بودنِ دنیا را متذکر شدند.🙏🌷
با خودم فکر کردم و دیدم واقعا نباید اینقدر جدی گرفت دنیا رو.
شاید تا بحال تجربه کرده باشید که بچه ای از اطرافیان وقتی بسیار غرق در بازی های رایانه ای میشد و هنگام باخت حرص و جوش میخورد، ما به آنها میگفتیم: "همش یک بازیه اینقدر جدی نگیر بابا!"
حالا دنیا هم دقیقا عین بازی های رایانه ایست. ما با یک کالبد مجازی وارد این فضا شده ایم و امتیاز جمع میکنیم و با عبور موفقیت آمیز از مراحل بازی، در اصل مراحل روح خود را ارتقاء میدهیم. 💎
وقتی در یک بازی رایانه ای میبازیم، چکار میکنیم؟ با شور و انگیزه از نو شروع میکنیم💪 و اینقدر بازی را با تمام شکست هاش ادامه میدیم تا بریم مرحله بعد.🏆
این وسط امتیاز جمع میکنیم و دوست داریم خیلی زیاد باشد، چون والد مهربان ما (خدا) وعده داده تا به ازای آن جایزه دریافت کنیم در دنیای واقعی. 😍🌱
پس دلمان نمیخواهد با اشتباهات خود (گناه) امتیازات خود را از دست بدهیم.
پس برای باخت های مرحله ای ات،
اینقدر دنیا را جدی نگیر، همش یک بازیه بابا!
دوباره بعد از باخت، با همان شوق قبلی بلند شو و تا مرحله بعد رشد روحی ات ادامه بده. هنوز فرصت داری.
البته تا زمانی که حضرت عزرائیل (ع) سیم مانیتور را از برق بیرون نکشیده اند! 😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری
#امام_زمان
درانتظارتوچشممسپیدگشتوغمینیست..؛
اگرقبولتوافتد فدایچشمسیاهت💚
🌷 2 روز تا #نیمه_شعبان
#میلاد_نور
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
💕 #به_همسرت_بگو_چشم !
مگر ما خدمتکار هستیم که چشم بگوییم؟😠
👌خانم ها بدانند که چشم گفتن درمقابل شوهر یک نوع مدیریت شما در دل همسر است.❤️
اگر شما بخواهید شوهرتان را اسیر محبوب خودتان کنید. استفاده از کلمۀ چشم معجزه می کند.😉
💚چشم از زبان بیرون می آید و شما را روی چشم شوهرتان می گذارد. این تعابیر شاعرانه نیست.
تبعیت زن، خدمت هنرمندانه به خویش است. 💝
آنها که جلوی شوهر، سینه سپر می کنند و از شوهرشان تبعیت نمی کنند، الان چه جایگاهی در مقابل همسرشان دارند❓
🔹آیا همسرشان از دیدن آنها خوشحال می شود؟
🔹آیا از گفتگو با آنها لذت می برند؟
👌با این کار، جایگاه خانم ها پایین نمی آید 👇
بلکه چشم گفتن به همسر یعنی:
❤️"حفظ اقتدار مرد👉
❤️" بالا بردن جایگاه زن 👉
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
💫 شب قدری در ماه شعبان، که تمام انبیاءِ قبل از اسلام نیز، آن را به احیاء میگذراندند.
#نیمه_شعبان
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 39 ❣ "برمی گردم..." 🔷 وجودم آتش گرفته بود ... می سوختم و ضجه می زدم ...
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 40
🌷 "خون و ناموس..."
🔥آتیشِ برگشت سنگین تر بود ... فقط معجزه مستقیمِ خدا ما رو تا بیمارستان سالم رسوند ...
از ماشین پریدم پایین و دویدم توی بیمارستان تا کمک کنم ...
⭕️ بیمارستان خالی شده بود ... فقط چند تا مجروح با همون برادرِ سپاهی اونجا بودن ... تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پرید ... باورش نمی شد من رو زنده می دید ...
🔹مات و مبهوت بودم ...
- بقیه کجان؟ ... آمبولانس پر از مجروحه ... باید خالی شون کنیم دوباره برگردم خط ...
🔶به زحمت بغضش رو کنترل کرد ...
- دیگه خطی نیست خواهرم ...خط سقوط کرد ...الان اونجا دست دشمنه ...😔
✅ یهو حالتش جدی شد ...
- شما هم هر چه سریع تر سوارِ آمبولانس شو برو عقب ... فاصله شون تا اینجا زیاد نیست ... بیمارستان رو تخلیه کردن ... اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط می کنه ...
یهو به خودم اومدم ...
- علی ... علی هنوز اونجاست ... ❤️
و دویدم سمت ماشین ...
🔷 دوید سمتم و درحالی که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد ...
- می فهمی داری چه کار می کنی؟ ... بهت میگم خط سقوط کرده ...
هنوز تو شوک بودم ...
❇️ رفت سمتِ آمبولانس و درِ عقب رو باز کرد ... جا خورد ... سرش رو انداخت پایین و مکثِ کوتاهی کرد ...
- خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب ... اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود ... بگو هنوز توی بیمارستان مجروح مونده... بیان دنبال مون ...
من اینجا، پیششون می مونم ...
🔸سوتِ خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر می شد ... سر چرخوند و نگاهی به اطراف کرد ...
- بسم الله خواهرم ... معطل نشو ... برو تا دیر نشده ...
🚐 سریع سوارِ آمبولانس شدم ... هنوز حالِ خودم رو نمی فهمیدم ...
- مجروح ها رو که پیاده کنم سریع بر می گردم دنبالتون ...
✅ اومد سمتم و در رو نگهداشت ...
- شما نه ... اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم ... ارزشِ گیر افتادن و اسارتِ ناموسِ مسلمان ، دستِ اون بعثی های از خدا بی خبر رو نداره ...
"جون میدیم ... ناموسِ مون رو نه ..."
یا علی گفت... و در رو بست ...
🔷 با رسیدنِ من به عقب ، خبرِ سقوطِ بیمارستان هم رسید ...😞
✍🏼 پ.ن: "شهید سید علی حسینی" در سن ۲۹ سالگی به درجه رفیعِ شهادت نائل آمد ... پیکرِ مطهر این شهید هرگز بازنگشت ....
جهتِ شادی ارواحِ طیبه شهدا صلوات...🌷
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 41
🌷 "که عشق آسان نمود اول ..."
🔹نه دلی برای برگشتن داشتم ... نه قدرتی ... همون جا توی منطقه موندم ... ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن ...
- سریع برگردید ...
موقعیت خاصی پیش اومده...📞
✈️ رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پروازِ انتقالِ مجروحین برگشتم تهران ... دل توی دلم نبود ...
نغمه و اسماعیل بیرونِ فرودگاه با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن ... انگار یکی خاکِ غم و درد روی صورتشون پاشیده بود ...
⭕️ سکوتِ مطلق توی ماشین حاکم بود ... دست های اسماعیل می لرزید ... لب ها و چشم های نغمه ... هر چی صبر کردم، احدی چیزی نمی گفت ...
- به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟
- نه زن داداش ...
صداش لرزید... - امانته ...
🔶 با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گُر گرفت... بغضم رو به زحمت کنترل کردم....
- چی شده؟ ... این خبرِ فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم....؟⁉️
🔷 صورتِ اسماعیل شروع کرد به پریدن ... زیر چشمی به نغمه نگاه می کرد ... چشم هاش پر از التماس بود ...
✅ فهمیدم هر خبری شده ... اسماعیل دیگه قدرتِ حرف زدن نداره ...
⛔️ دوباره سکوت، ماشین رو پُر کرد ...
- حالِ زینب اصلاً خوب نیست ...
🔹بغضِ نغمه شکست ...
- خبرِ شهادتِ علی آقا رو که شنید تب کرد ... به خدا نمی خواستیم بهش بگیم ... گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم ... باور کن نمی دونیم چطوری فهمید...😔
💢 جملاتِ آخرش توی سرم می پیچید ... نفسم آتیش گرفته بود ... و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد ... چشم دوختم به اسماعیل ... گریه امانِ حرف زدن به نغمه نمی داد... 😭
- یعنی چقدر حالش بده؟ ...
🔸بغضِ اسماعیل هم شکست ...
- تبش از ۴۰ پایین تر نمیاد ... سه روزه بیمارستانه ...💉🌡
صداش بریده بریده شد ...
- ازش قطعِ امید کردن ... گفتن با این وضع.....
🔹 دنیا روی سرم خراب شد ... اول علی ... حالا هم زینبم ..
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman