eitaa logo
تنها مسیری های استان کرمان
2.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
8.7هزار ویدیو
48 فایل
جهت ارائه انتقاد، پیشنهاد و ارتباط با ادمین کانال👇 @YASNA8686 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد 🌹☘🌹☘🌹 http://eitaa.com/joinchat/1367539744C38a905eac9
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
9.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 رهبر انقلاب در دیدار هزاران نفر از مردم قم: ما بر سرکوب عوامل واقعی و پشت پرده حادثه تروریستی اصرار داریم. مسئولان مربوطه در موضوع حادثه کرمان به طور جدی در تلاشند و خوب کار کردند. 🌹@IslamlifeStyles
💬 ناراحتی‌های اشتباهی ☜ آیا شما هم از این دسته‌اید؛ که تا در خانه چیزی مطابق میل‌تان نباشد، چهره‌ی مبارکتان در هم می‌شود و گوشه‌ای کز می‌کنید و با انقباض‌های درونی‌تان بقیه را در رنج قرار می‌دهید؟ 🔺اگر انسان زودرنجی هستید، بطوریکه بقیه مجبورند دائماً مراقب باشند تا شما را نرنجانند، بدانید که هرگز قدرت جذب بالایی نخواهید داشت، و هرگز محبوب قلب‌ دیگران نخواهید بود.🔺 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
: خیلی از کارها شبیه فاجعه کرمان میخواستند بکنند اما خنثی می‌شود 🔹خیلی از کارها می‌خواستند بکنند شبیه همین فاجعه‌ای که در کرمان ایجاد کردند. مردم ملتفت شدند توجه کردند، دستگاه‌ها متوجه شدند پیشگیری کردند. شاید بشود گفت ده‌ها برابر آن چه که اتفاق می‌افتد دشمن می‌خواهد انجام بدهد و خنثی می‌شود. خیلی‌هایش به کمک مردم است. 🔹حضور مردم در صحنه؛ این باید ترویج بشود. هر کسی صدایی دارد هر کسی زبان گویایی دارد؛ هر کسی مخاطبی دارد، هر کسی می‌تواند اثر بگذارد باید روی این زمینه کار کند. وتواصوابالحق. این حق است. تواصی به حق وظیفۀ همه است. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🔶 و تواصوا بالحق 🔹 ، صبح امروز: حضور مردم در صحنه؛ این باید ترویج بشود. هر کسی صدایی دارد هر کسی زبان گویایی دارد؛ هر کسی مخاطبی دارد، هر کسی میتواند اثر بگذارد باید روی این زمینه کار کند. و تواصوا بالحق. این حق است. تواصی به حق وظیفه‌ی همه است. ۱۴۰۲/۱۰/۱۹ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ | اگر نمی‌رفت زنده میموند و شهید نمیشد. 🎙 به این شبهه و سوال پاسخ میدهند. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 شهید حسینی رئیس اداره انجمن اولیا و مربیان اداره کل آموزش و پرورش استان کرمان بود که در گذشته نسبت به دریافت کارت اهدای عضو اقدام کرده بود 👈این شهید همچنین از خادمین حرم مطهر امام هشتم علی‌ابن‌موسی‌الرضا(ع) بود است 👈این عمل  صبح امروز در بیمارستان پیامبر اعظم (ص) کرمان آغاز شد 👈کلیه‌های این شهید بزرگوار قرار است به دو بیمار در کرمان اهدا شود و کبد او برای پیوند به بیماری در شهرستان شیراز منتقل می‌شود توضیحات بیشتر لینک زیر: https://armanekerman.ir/vdcce4qs02bq118.ala2.html ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🖤🥀🖤჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🌷 لوح | شایسته شهادت : [دو هفته قبل از شهادت] شهید کاظمی آمد پیش من و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی این‌که دعا کنید من روسفید بشوم، دوم این‌که دعا کنید من شهید بشوم. گفتم که شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه‌تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته‌ی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشم‌های شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: ان‌شاءاللَّه خبر من را هم به‌تان بدهند! ۱۳۸۴/۱۰/۲۱ 🗓19دی‌ماه سالروز شهادت حاج احمد کاظمی ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
#روایت_کرمان
🥀 ناراحت بود ☎️تلفنم زنگ خورد‌. گذاشتمش روی بی صدا و چپه اش کردم روی میز تا چشمم بهش نیفتد‌. هر دو دقیقه یکبار یکی زنگ میزد ک سالمی؟ من هم باید جان میکندم تا بگویم آره دلم درد میگرفت از این ک جزو شهدا نبوده ام. از این ک یک‌جایی یکهو یک عده را خریده اند و من جزوشان نبوده ام. حتی دلم نمیخواست توی مجازی و کانال های گوشی بگردم. هر یک ساعت آمار بیشتری از شهدا گزارش میشد‌ و بیشتر دلم میگرفت. اول بیست تا، بعد چهل تا، بعدتر ۵۰ و بعد ۷۰ و بعد... حال همه ایران خراب بود از این اتفاق ولی منی ک کرمان بودم مسوولیتم فرق میکرد. از هتل زدم بیرون. نفس کشیدن سخت بود برایم. جایی را بلد نبودم. نقشه گوشی را باز کردم. همان موقع مامان زنگ زد. 📞نمیشد این یکی را جواب ندهم: _سلام مادر +کجایی ننه _همین جام،کرمان +مواظب خودت باش. دیشب خواب حاج قاسمو دیدم که با دوتا خانم با چادر مشکی اومده بودن خونمون. از صورتش معلوم بود خیلی ناراحته‌. اولش گفتم خداروشکر حتما سلامی ک به حاج قاسم رسوندمو قبول کرده. اما حالا... بغض نگذاشت حرفش را بزند. خبر سلامتی ام را دادم و زود خداحافظی کردم‌. 🔰از حرف های مامان رفتم توی فکر. فقط رفتن به میدان و محل شهادت حالم را خوب میکرد‌. وسط راه رسیدم به بیمارستان فاطمه الزهرا‌. جلوی بیمارستان چند نفر پاسدار ایستاده بودند و ده بیست نفر هم زن و مرد. یک امنیتی هم بود که حواسش باشد کسی دست از پا خطا نکند. اتفاقی صدایشان را شنیدم. 💠یک پیرمرد و پیرزن با خانمی صحبت میکردند: _ دایی با دخترش اونجا بود. الان در به در داریم دنبالشون میگردیم. _ باباجان دایی که عکسشو نشونم داده بودین رو تو بیمارستان افضلی دیدیم. حالش خوب بود نگران نباش. _دخترش چی؟ _چند سالش بود؟ _۴، ۵ ساله بود _نگران نباش حتما پیدا میشه. طوریش نیست. تو این حجمه رفت و آمد حتما گم شده. حالا که یکم همه چی آروم شده کم کم گمشده ها پیدا میشن. پیرزن دست به دامن پیرمرد شد:حاجی من طاقت ندارم یکاری بکن. اشک هاش پخش شده بود بین چروک های صورتش. پیر مرد تکیه زد به عصا و رفت سمت نگهبانی تا بلکه التماس افاقه کند و بتواند برود سراغی بگیرد. اسم گمشده را پرسیدند و پیرمرد جواب داد. یکهو فشار دستش رو عصا بیشتر شد و دست دیگرش آرام رفت سمت سر بی مویش... اسم دختربچه توی لیست مجروحان بود. 📝 نوشته زهرا امینی برگرفته از متن محمود بخشی __________ 📌کانال ، هر شب روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهدی باکری؛ احمد کاظمی؛ بهشت... آخرین مکالمه بی‌سیمی دو رفیق بهشتی