هر چی بیشتر میری به سمتِ تاریکی، دلت میخواد بیشتر بری... ته که نداره... ولی تو میخوای تهِ تهِ همین جایی که ته نداره رو ببینی... خوشت میاد... بهت یه حسِ رضایتِ سطحی میده... ولی اگه دنبال نور باشی، وسط همین راه، خسته میشی... یهو وایمیستی... میگی کجا داری میری دیوونه؟... برگرد... بر میگردی... کجا؟... سمتِ نور... ولی هنوز توی دل تاریکیای... میگیری که چی میگم... تاریکی که نمیزاره به همین راحتی بری سمت نور... یه چند قدم بر میداری... حس خوبی داری ولی... باز میگی تو که به نور تعلق نداری!... کجا داری میری؟...
انگاری گیر کردی بین این مسیر... میری، میای... ولی رفیق!... ما همینیم... چه انتظاری داری از خودت؟... ما واسه همین مسیریم... این وسط شاید در رفت و برگشت باشیم ولی ما تهش به جایی میرسیم که بهش تعلق داریم...
نور یا تاریکی؟...
مسأله این است...
#نور
#تاریکی
#مسیر