9.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نامه ۵۳ #نهج_البلاغه
خطاب به مالک اشتر...
هدایت شده از حیـّان🇵🇸
در یکی از جلسات آقای جرج جرداق، نویسنده مسیحی، خدمت مقام معظم رهبری رسیدند. از آنجا که ایشان نمیتوانست سوار هواپیما بشود ساحل به ساحل و مرز به مرز از لبنان به عشق دیدن مقام معظم رهبری به تهران آمده بود. در جریان ملاقات ایشان به زبان عربی با آیتالله خامنهای صحبت میکرد و آقا هم که به زبان عربی تسلط کامل دارند به زبان عربی با همدیگر صحبت میکردند. آقای جرج جرداق خدمت آقا گزارش میداد که من کتابی راجع به امام علی (ع) نوشتهام و همچنین درخواست صله از مقام معظم رهبری کرد. آقا فرمودند: به تهران خیلی خوش آمدید. امیدوارم که سفر بر شما خوش بگذرد. از شهرهای مختلف ایران از جمله مشهد، اصفهان، شیراز و جاهای دیگر حتماً دیدن فرمایید و من به عنوان یک فرزند امیرالمؤمنین از شما تشکر میکنم. شما بر من منت گذاشتید و مطالبه صله کردید. صله شما بسیار بزرگ است ولی به یک شرط؛ شرط آن این است که کارتان را تمام کنید «الاحسان بالاتمام.» تکمیل کار شما این است که کتابی درباره حضرت زینب، دختر امیرالمؤمنین بنویسید. من قول میدهم اگر شما این کتاب را بنویسید خداوند علیّ اعلی صله بزرگی به شما خواهد داد. آقای جرج جرداق با این سخنان رهبر معظم انقلاب تشکر و خداحافظی کرد. در همین اثنا آقای جرج جرداق گفت: «این سیدّنا القائد بشّرنی بالاسلام.» و سه بار این حرف را تکرار کرد. یعنی رهبر معظم، من را به اسلام بشارت دادند. همین که فرمودند کتابی درباره حضرت زینب بنویس، خداوند علی اعلی به شما صله بزرگی خواهد داد، این بشارتی بود به اسلام. یعنی این که اگر من کتابی درباره آن بزرگوار بنویسم توفیق اسلام پیدا خواهیم کرد و مسلمان از دنیا خواهیم رفت. جرداق جایگاه کتاب نهج البلاغه در تفکر انسانی را در راس و قله میداند و اعلام میکند تمامی ارزشهایی که قرنها دانشمندان و متفکران و جامعه شناسان به دنبال کشف و توضیح آن بودند به صورت یکجا در نهج البلاغه آورده شده است.
- ماجرای ملاقات جرداق با رهبر انقلاب.
خلصنا من النارِ الحسدِ یا رب!
خلصنا من النارِ العُجبِ یا رب!!
خلصنا من النارِ الجهالتِ یا رب!!!
خلصنا من النارِ التنبلی یا رب!!!!
خلصنا من النارِ الشهوتِ یا رب!!!!!
خلصنا من النارِ الغضبِ یا رب!!!!!!
خَلاصمون کن خدایا...
یا رفیقَ من لا رفیقَ له! خودت یار و یاورِ همه باش!...
زاهد! منی آلّادما، جهنمده اوت اولماز
اولار کی یانیلّار، اوتی بوردان آپاریبلار...
ای زاهد، مرا فریب نده، در جهنم، آتش نیست
آنها که آنجا میسوزند، آتش را از اینجا بردهاند...
#قدر
ای مسلمانان! ای پیروان آقای ما علی!
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا! و مغزهایتان را از هر اندیشه ی خلاف و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار... و بپرهیزید از ناجوانمردی ها،ناراستی ها،نامردمی ها!
📚 #نادر_ابراهیمی
📙 #مردی_در_تبعید_ابدی
و تاریخ نوشت:
علی، با آنهمه خدمت که به اسلام کرد، با آن مقامِ انسانی_الهی و دنیایی که داشت، بی محافظ و حلقههای امینتیِ لایه به لایه، تک و تنها در مسجدی غریب، به یارِ قریبِ خود پیوست...
و تاریخ، همچنان مینویسد:
... ...
#تاریخ
هدایت شده از مَهجور
یهـودی بود. شنیـده بـود که خـدا عالـم را زیـرِ
دست پیامبر قرار داده است. اما میدید زندگی
محمد و دخـتـرشع' مثل فقـرا اسـت. نـه مثـل
زندگی پادشاهان پر از تجملات.
" دلش میخواست بداند حق چیست؟ "
دنبال کسی میگشـت تا پاسـخ بگیرد. از میانِ
اطـرافـیـان و یاران محمدص'، علیع' را جـور
دیگری میدید. در کوچهای رفت مقابل علیع'
و گفت:
علیع' حس و حالش را که دید همانجا کنار
کوچه نشست. مـیخواسـت یهودی با آرامش
حـرف بـزنـد. مـرد هـم نشست و گـفـت: با تو
حرف دارم. صبر کن
- مگر پسـر عمویت نمـیگویـد حبیب خـداسـت
و از طرف او آمده؟ پس چرا از خدا نمیخواهد
فقر و نداریتان تمام شود؟
علیع' سکوت را شکست:
- خـدا بـنـدگانـی دارد که اگـر از خـدا
بخواهند دیوار را برایشان طلا میکند
مرد یهودی در چشمـان علیع' حقیقتی دیگر
میدید. نگاهش از چشمان او به دیوار رسید؛
دیوار طلا شـده بود و میدرخشـیـد. دهانش
باز مانو و چشمانـش تنها توانسـت از خیرگی
طلا کنده شـود و در چشمـان درخشان علیع'
آرام بگیرد.
- متوجه شدی؟
متوجه شـده بود. از صدر تا ذیل را یکجا
خوانده بود. دست علیع' را گرفت. حق با
علیع' است. مسلمان شد..
- بحارالانوار | ج۱۴ | ص۲۵۸
هدایت شده از مَهجور
علیع' داشت از کنار زن میگذشت. دید دارد
به زحمت آب را میبرد و نفریـن هم.. رفـت و
گفت:
- خانم بدهید کمکتان بیاورم
در مسیـر، زن به خلیفـه ناسزا مـیگفت و علیع'
در سکوت تا کنار خانه قدم برمیداشـت. از میان
حرفها متوجه شد همسر شهید است و یتیمدار.
رفت و با دست پر آمد. زن دعا به جانـش کرد
و نفـریـن به علیع' . . اجـازه گـرفـت و داخـل
خانه شد. زن تشـکر کـرد و شکایـت از خلیفه !
تنورشان را روشن کرد. نان پخت برایـشان. زن
ثنایش را گفت و ناسزا به علیع'
با بچههایـش بازی کرد. برایشان لقمه گرفت..
زن همسایـه آمد. مرد را دید و شناخت. گفت:
- خلیفهی مسلمین را به کار واداشتی؟
موقع رفتن، علیع، از زن حلالیت طلبید
و زن مبهوتِ حرفهایی که زده بود . . .
علیع' همانـی بـود که نان و خـرما.. هر شـب
کنار در خانـهشـان مـیگذاشـت.. و زن همانـی
بود که نفهمیده بود و . . .
- بحارالانوار | ج۷ | ص۵۹۷
هدایت شده از مَهجور
شـبـی امیـرمومـنـان علیع' بر بـیـتالمـال
داخل شد تا تقسیم آنها را در دفتر حساب
بنویسد.
در این هنگـام طلحه و زبیر وارد شدند. به
محـض ورود ایـن دو نفـر، ناگـهـان علىع'
شمعی كه مقابلـش بود را خـامـوش كرد و
فضا تاریک شد. سپس فرمود شمع دیـگرى
را از خانهاش بیاورند.
آن دو در آن تاریکی سؤال كردند مگر
میان دو شمع، چه فرقى وجود دارد؟
فرمودند: این شمع از بیتالمال است، در حالی
کار شـمـا با مـن، شـخـصـی اسـت و ربـطی بـه
وضعیت و اموال مسلمین ندارد لذا در روشنـى
آن نشستن و با شـمـا در غیـر بیتالمـال سخـن
گفتن، نارواست..
- بحار الانوار | ج۴۱ | ص۱۱۶
هدایت شده از 🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
9.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زمان، باید ما رو قضاوت کنه..
بخشی از مصاحبه ی منتشر نشده از نادرخان
#نادر_ابراهیمی
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
زمان، باید ما رو قضاوت کنه.. بخشی از مصاحبه ی منتشر نشده از نادرخان #نادر_ابراهیمی
امروز تولد نادر جان ابراهیمی هستش...😍❤️
بهار، همه چیزش با تابستان، با زمستان و با پاییز فرق دارد.
حق است که بهار را یک آغاز پر شکوه بدانیم؛ نه تنها به دلیل رویشی خیره کننده: امروز، بوتهی سبز روشن؛ فردا غرقِ صورتیِ گلِ محمدی؛ امروز، یاسِ بستهی خاموش؛ فردا سیلابِ نوازندهی عطر ...
نه فقط به دلیل این رویش خیره کننده، بل به علت حسی از خواستن، طلبیدن، عاشق شدن، بالا پریدن، فریاد کشیدن، خندیدن، شکوفه کردن، باز شدنِ روح ...
#نادر_ابراهیمی