تࢪاۅُش🫀✍🏻
به نام آیهی حقش، بسم ربک الاعلی!🍀 چشمهای پر فروغش را به آغوش زمین رساند. شب به استقبالش آمد و ماه
اینم واسه تولدم نوشته
خدا این قلمارو حفظ کنه💜
ماشاء الله لاحول ولا قوة الا بالله العلي العظيم
نگاهش میان انبوه جمعیت چرخید و بر تکتک چهرهها ثانیهای ثابت ماند...
یکایکشان را میشناخت! از اسم و رسم گرفته تا خواسته و حاجاتشان را.
قدم برداشت.محکم و استوار به مثال کوه!
کنارهرکدام، لحظاتی ایستاد و شیرینی نگاهش را به رویشان پاشید.
دست به سوی آسمان بلند کرد و با شیرینی لب به سخن باز کرد و برای مستجاب شدن حاجاتشان دعا! شیرینیای که مصداق احلیمنالعسل بود. گویی میخواست برای خدایش شیرینزبانی کند و دلش را نرم تر...
فرشتگان به سویش آمدند و به سر و صورتش بوسه زدند و خواستند غرق در
برکت وجودش شوند.
دورش چرخ زدند و عطرش را بو کشیدند، گویی میخواستند عطرش را تا به عرش هدیه برند.
جبرئیل به یاد آورد خاطرات مدینهرا، آن صورت نحیف و غرق نور را...
تا بنای هفتم آسمان چراغانی شده بود از نور وجودش...
فرشتگان بر بالینش نازل میشدند و شفاعت میطلبیدند.
از همان دوران کودکی مهر میورزید و محبت میپاشید به هر نگاه و چهرهای. از دشمنش گرفته تا آهوی بیگناه...
شد ضامن آهو و ضمانت کرد تکتک روسیاهان را!
امید پاشید به قلب ناامیدان...
شد مهربانترین عالم! بابارضای یتیمان💚
✍🏻آمنهساداتحکیم
بہ قول لیلے سلطانے
تقدیمبہ: آقاےرئوف؛ آنڪہ یڪ گوشہ از نگاهش براے "اعجاز" ڪافےست...
حضرت علےبنموسےالرضا"علیہالسلام"
و خودمانےتر، خورشیدایران، بابارضا جانمان!
پینوشت: وقتی خواهر مهربون بابارضا به کریمهی اهل بیت معروفان ببینید برادرشون دیگه چقدر بخشنده و مهربونه💛
هرگز دو لفظ را مترادف گمان مکن... جایی که عشق نیست؛"جدایی"، "فراق" نیست.... #فاضل_نظری
اونجا که نیما یوشیج تو یکی از نامههاش به عالیه میگه"
به دستی، دست بده که دستت را نگه دارد و به جایی پا بگذار، که پایت نلغزد!
تو کتاب کیمیاگر بطورِ یقین نوشته «آنچه قسمتِ توست، از کنارت نخواهد گذشت».
واسه چیزای از دست رفته غصه نخورید، یا برمیگرده یا واستون مایه عذاب بوده
پیج قبلیم بسته شده یه پیج دیگه زدم.
خوشحال میشم همراهی کنید
https://www.instagram.com/lady.mobtala
من نمیتونم بگم امشب شب تاسوعاس...
همینقدر زود گذشت آقا؟
اشک چشام خشک شده بود انگار...
آقای امام حسین، خودمانی ترش بابا حسین
شب هشتم، شب نورچشمت، میوه دلت،
روضهخوان لحظه وداع را که توصیف میکرد اشک چشمانم جوشید...
خوش قد و بالایت به میعادگاه وصال عشّاق پر میکشید...
او پرواز میکرد به سوی میدان و تو بال پرواز میخواستی برای همراهی نورچشمت...
باید که گنهکاری در قعر جهنم باشم من، اگر اشک چشمانم نمیجوشید برای لحظهای که خوش قد و بالایت را قطعهقطعه بر زمین دیدی.
باید گنهکاری هفت خط میبودم اگر روضهخوان، میخواند از آن دم که علیعلی میگفتی و دیگر پسرت نبود که دلبری کند برایت...
آقای من، منت نهادی برسرم که چندساعتی توفیقم دادی برای غصهی این واقعهی عظیم اشک بریزم.
اشک بریزم و بشویم گناهایم را...
آخر چه کسی می شِوند، تصور میکند، و دقیق میخواند از آن واقعه و اشک هایش بر پهنای صورت جاری نمیشود؟
#مبٺݪآ
دیروز فقط میگفتم
اگه عباس بود...
اگه عباس بود نمیذاشت ...
نمیذاشت به عشقش جسارت بشه:)) 💔
امسال حضرت عباس رو شناختم...
فهمیدم چرا جناب کریمی میگفت:
دشمن از دیدن عباس، دلش میلرزد🖤
تࢪاۅُش🫀✍🏻
بگذارید اینو بگم که استاد معصومه امیرزاده این استوری رو گذاشته بودن:) و صحبت من پیرو این استوری...
خوب شد دل به عشقت مبتلا شد...
وقتی ازم میپرسن تو از اول به نوشتن علاقه داشتی؟!
میخندم و میگم:معلومه که نه! من انشاهامو یا میدادم یکی بنویسه یا از گوگل مینوشتم...
از نوشتن متنفر بودم. چون نوشتن رو درحد همون انشا میدونستم نه بیشتر!
اما وقتی که با دنیای بزرگ نوشتن آشنا شدم، نتونستم ازش دل بکنم!!
چون این دنیا، تنها دنیاییه که من توش خودم بود. خود واقعیم.
خودی که بارها از جانب این آدمایی که تو سرم هستن و پچپچ میکنن که منو بنویس، از من بنویس و مردمو با من آشنا کن، مورد سرزنش قرار گرفتم، تحسینم کردن، باهام قهر کردن، آشتی کردن
با خندهها و خوشحالیاشون منو غرق شادی کردن و از غصهها شون من تمام مدت اون بغض رو توی گلوم حس میکردم و دیگه برای اشک نریختن براشون مقاومت نمیکردم...
نویسنده ها مینویسند چون با نوشتن عشق میکنند و نوشتن تنها چاره اونهاست برای نوشتن حرفهایی که نتونستن به زبونش بیارن.
سوگند به قلم، که بر کاغذ میآورد
هر آنچه که نتوانستی بر زبان بیاوری:))
نویسنده ها مینويسند، چون نوشتن براشون تنها راه رهایی از دنیا و آدماشه...
دنیای نویسندهها عجیبه...
خوب شد دل به عشقت مبتلا شد.
اسم مستعار من مبتلاست، من مبتلام. مبتلا به عشق. مبتلا به عشقهایی که شیرین تر از اونا هیچجا پیدا نکردم:))
مبتلا به عشق خدا و دردونههاش،
مبتلا به قلم و نوشتن
از طرف کسی که یه قطره از دریای نویسندگی ونوشتن رو چشیده:)
🌿♥️
یهجا تو زیارت آلیاسین میگه:
يَا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خالَفَكُمْ
وَسَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُم
ای مولای من بدبخت شد
هرکسی که با شما مخالفت ورزید
و سعادتمند شد هرکسی که به اطاعت شما برخاست
هدایت شده از تࢪاۅُش🫀✍🏻
🌿✨
[مـٰا خَلَقَ اللهُ ذالِکـَ اِلاّٰ بِالْحَق
ّ
خدا چیزی نیافرید مگر به درستی]
سورهیونُس|۵
#رفیقِجان
هدایت شده از نخل و نارنجِ خصوصی.
میگین آزادی؟ کدوم آزادی که من دیگه نمیتونم تنها از هیئت برگردم و برا برگشتن از مسجد عزا میگیرم؟ خواهرتون فقط اونیه که روسری از سرش بر میداره؟ اونی که چادر داره چون شبیه چیزی نیست که شما میخواین حتی آدم هم نیست چه برسه به خواهر. هه.🚶🏻♂
هدایت شده از کانال حسین دارابی
مردمی که تو حرم #شاهچراغ به خاک وخون کشیده شدند که مردم نیستند تا سلبریتیها بخواهند برایشان یقه پاره کنند. مردم فقط اون کسانی هستند که تو خیابونها و دانشگاهها وحشیبازی درمیارن، فحش ناموس میدن و شعارشونم اینه #زن_زندگی_آزادی
#حسین_دارابی
@hosein_darabi
هدایت شده از مجله قلمــداران
حتما نشسته بود روبروی ضریح!
کودکش را نشانده بود روی پا. شاید دستی روی سرش کشید و برای عاقبت بخیریاش دعایی خواند.
صدای جیغ آمد و شلیک.
دعایش مستجاب شد!
#شیراز
#شیرازتسلیت
#زن_زندگی_شهادت
#شاهچراغ
م. رمضان خانی