eitaa logo
کانال روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.5هزار دنبال‌کننده
63 عکس
80 ویدیو
49 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته : کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی http://eitaa.com/yousofarjone مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•بیا که گنبد خضرا... وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده فاطمیه ۱۴۰۱ به نفس حاج‌مهدی صالحی کرمانی•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ بیا که گنبد خضراست دیده بر راهت بیا که حیدر تنهاست دیده بر راهت چقدر منتظران تو بی صدا رفتند نگاه مضطرب ماست دیده بر راهت به هر دیار عزادار مادرند همه بیا که عترت طاهاست دیده بر راهت قسم به خاک نشسته به چادر مادر سکوت غربت دنیاست دیده بر راهت * خدا رحمت کنه علامه امینی رو، فرمودند: وقتی توی خونه پشت در حضرت زهرا سلام الله علیها روی زمین افتاد، بچه اش سِقط شد، قبل از اینکه بگه "یا ابتاه یا رسول الله!" قبل از اینکه شوهرش علی و فضه رو صدا بزنه، یه جمله فاطمه گفته، صدا زده: پسرم مهدی بیا...* هنوز ناله ی مادر به گوش می آید بیا که حضرت زهراست دیده بر راهت * حضرت زهرا سلام الله علیها دامنِ علی رو گرفت، گفت: نمیذارم علی رو با این وضع مسجد ببرید، هر چه کردن نتونستن دستِ فاطمه رو کوتاه کنند، یا صاحب الزمان! یه کاری کردن با دستور اون دومیِ نانجیب، با غلاف شمشیر، زبانم لال... وقتی بیماری حضرت زهرا سلام الله علیها شدت گرفت دیگه نتونست از بستر بلند بشه، این بیماری کار رو به جایی رساند که فقط پوست و استخوان از بی بی به جای ماند، بازو و پهلوی فاطمه شکسته است، از اینها بالاتر یه جلمه روضه داره آیت الله کمپانی، از ایشون سئوال کردن قضیه میخِ در چی بوده؟ ایشون می فرمایند:" وَ لَسْتُ أدْرِى خَبَرَ المِسْمَار، سَلْ صَدْرَهَا خِزَانَة الأسْرَار" یعنی من نمی دونم برید از سینه ی فاطمه سئوال کنید این میخ چی بوده.... امام صادق علیه السلام می فرمایند: آن میخِ در به سینه ی فاطمه فرو رفت، نزدیک به نود و پنج روز، هر وقت مادر ما فاطمه نفس میکشید از سینه اش خون می اومد... امشب این دلهای عاشق مدینه باشه ، به یاد آن یتیمان بی مادر، جلوی چشم بابا گریه نمی کردند، اما همین که بابا از خانه بیرون می رفت، یکی سجاده ی مادر رو می آوُرد، یکی چادرِ مادر رو می آوُرد، اینقدر گریه می کرند که فضه ی خادمه صبرش تموم شد، یه روز امیرالمؤمنین وارد خانه شد دید فضه اثاثیه اش رو جمع کرده میخواد بره، صدا زد: فضه! چه خبره، کجا میخوای بری؟ گفت: آقا! من دیگه طاقت ندارم، آقا این گریه ی بچه ها، جای خالیِ فاطمه من رو رنج میده.... خدا میداند و دلِ بچه های فاطمه... یه شب ابی عبدالله صدا زد: بابا! دلم برا مادرم تنگ شده، آخه حسین خیلی مادری بود، آورد حسین رو کنار قبر مادر، دستش رو رها کرد، دید حسین صورت روی خاک قبر گذاشته تویِ دلِ شب، هی می گفت: مادر! مادر! من حسینِ تو هستم، یه جمله با حسینت حرف بزن، اما اینجا جوابی نشنید، حسینی ها! اما توی گودی قتلگاه، اون نانجیب گفت: وقتی خواستم سَرِ حسین رو جدا کنم از بدن، ناله ی یه خانمی رو شنیدم، هی میگفت: غریبِ مادر حسین!... شهیدِ مادر حسین!... برای خوشنودی دلِ مادرش فاطمه، به نیت فرجِ آقامون، آقایِ مظلوممون، دستت رو بیار بالا چند بار ناله بزن: یا حسین!... به آبروی فاطمه و حسینِ فاطمه قسمت میدهیم، این دستا رو امروز نا امید بر مگردان، فرجِ آقامون امام زمان برسان...
یک ✏️ فاطمیه آمد و آن مونس و همدم کجاست شمع می‌پرسد ز پروانه گل نرگس کجاست ✏️ در عزای مادرت یابن الحسن یک‌دم بیا تا نپرسد این جماعت بانی مجلس کجاست وجود نازنین پیغمبر ص فرمود: فاطمه جان، هر کس بر تو صلوات بفرستد خداوند او را می آمرزد و در هر جای بهشت که باشم او را به من ملحق می‌کند امشب این صلوات را با هم زمزمه کنیم اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک ✏️ هرکه با زهراست احساس سخاوت می‌کند مور این وادی سلیمان را ضیافت می‌کند دست پخت فاطمه نان است و نانش جذبه است هر که شد یک بار سائل کم‌کم عادت می‌کند فرشیان نه عرشیان هم رو به او می‌ایستند در میان خانه‌اش وقتی عبادت می‌کند ✏️ هرچه مولا مدح خود را کرد مدح فاطمه است آینه از شان همتایش روایت می‌کند روز محشر که بیاید کار دست فاطمه است مرتضی می‌ایستد زهرا قیامت می‌کند ✏️ رشته‌ای از چادرش هم دست ما باشد بس است رشته‌ای از چادرش آری قیامت می‌کند آره والله همین‌طوره__ رشته‌ای از چادرش آری شفاعت می‌کند__ اما کدوم چادر؟... همون چادری که ابن شهرآشوب و قطب راوندی نقل می‌کنند : یه روزی امیر المؤمنین محتاج به قرض شد... یه چادر پشمی از حضرت زهرا رو به یه مرد یهودی به امانت داد.. یه مقدار جو قرض گرفت یهودیه چادر و برد تو خونه‌اش.. داخل حجره گذاشت.. نیمه‌های شب زن یهودیه دید تمام حجره نورانی شده.. شوهرش رو صدا زد.. هر دوتایی سراسیمه اومدن تو حجره... دیدند تمام این انوار مقدس از چادر حضرت فاطمه داره ساطع می‌شه.. همون شب خبر پیچید.. همه فامیل و همسایه‌ها شون خبردار شدند.. تو روایت اومده هشتاد نفر یهودی اون‌شب مسلمان شدند چادرت وقتی یهودی را مسلمان می‌کند یک نگاهت عالمی را مثل سلمان می‌کند اما بمیرم یه روزی اومد.. همین چادری که یهودی مسلمان کرد.. حسنین دیدند زیر دست‌وپا افتاده یا زهرا این‌جا یه خانم بود وقتی از خواب بیدار شد دید نوری به آسمان ساطع شد و به برکت این نور مسلمان شد.. اما من یه خانم رو می‌شناسم.. نیمه‌شب از خواب بیدار شد.. دید از تنور خانه نوری به آسمان ساطع می‌شه... زن خولی می‌گه وقتی اومدم کنار تنور.. دیدم هودجی از آسمان به زمین داره نازل می‌شه.. یه بانوی قد خمیده ای روی هودج ایستاده.. یه حوریه ای صدا می‌زد راه بدید_ راه بدید.. فاطمهٔ زهرا برا دیدن سر فرزندش حسین می‌آید.. وقتی کنار تنور رسید دست برد میان تنور.. سر نورانی را بیرون آورد.. سر رو بغل گرفت و با گریه صدا زد ولدی ولدی یا حسین.. أیها الشهید أیها مظلوم... قتلوا که وما عرفوک.. و من شرب الماء منعوک ... کشتنت ولی آبت ندادند.. حسین.... ✏️ شب است و مادری پهلو شکسته کنار مطبخ خولی نشسته بریز ای دیده خون دل ز دیده که رنگ از صورت زهرا پریده بگوید از غمت در شور و شینم حسینم وا حسینم وا حسینم مولف فیش:حجت الاسلام سمیعی
بیمار چندین روزه ی این خانه دارد در پیش چشمان علی جان می سپارد برو مدینه این جا نباش، مرحبا به تو شیعه ی مادری، شیعه مادری ، آی اونایی که با کنایه بهتر گریه می کنید، ببینم با کنایه پیدا می کنید، شخص مورد نظر این بیتُ. شب ها کنار بستر او یک فرشته کیه این فرشته؟ آی کربلایی ها، گرفتی کیه؟ وقتی مادرش می خوابه ، آروم آروم میاد کنار بستر مادر، آروم ملحفه رو از رو صورت مادر کنار می زنه، بابا من دارم می گم، آروم ملحفه رو کنار میزنه، شما بلند بلند گریه میکنید، مگه شما می دونید زینب چی میدیده؟ خوب چه میکنه این فرشته؟بگم یا نه؟آره میگم شب شهادت ، امشب مُردیم هم ، مُردیم، خوب چی می خوای بگی، بگو راحتم کن؟ شب ها کنار بستر او یک فرشته می آید و زخم تنش را می شمارد این مشتت رو گره کن بکوب به سینه ات، بگو وای مادر، تا چشمش به صورت مادر می افتاد، ناله اش در می اومد، تا دستش به بازوی مادر می رسه، اشکش سرازیر میشه، وای از اون زمانی که چشمش می افتاد به سینه ی مادر.این ها دارن میشنوند بعد هزار و چهارصد سال، طاقت نمیارن، چه کردی با دل علی، بگم رفقا؟ پهلو به پهلو آدمی که دنده اش شکسته باشه، نفس کشیدن براش مرگ ، وقتی می خواد بخوابه چند نفر باید بگیرن، آروم بخوابوننش، هر وقت می خواد از این پهلو به اون پهلو بشه:فضه، اسماء، زینب نفهمه، بیا، بیایید زیر پهلوم رو بگیرید، این پهلو فقط شکسته نبوده، این پهلو مجروح بوده. پهلو به پهلو می شود وقتی به بستر امکان ندارد لاله ی سرخی نکارد روضه ی بی بی می خونیم اما بعضی ها ناخداگاه میگن حسین، زینب رو این یه زخم پهلو بیچاره کرد، هی لباس مادر رو عوض میکنه، تا مادر پهلو به پلو میشه لباس دوباره غرق خون میشه، اما لا یوم کیومک یا ابا عبدالله، حسین… خوشنودی آقا امام زمان صلوات
❣﷽❣ ⚫️ ⚫️ (4) 🔅ما هدیه کنیم به روح احمد صلوات 🔅بر آدم و نوح و هم محمد صلوات 🔅بر جمله انبیا و اوصیا باد سلام 🔅بر خاتم انبیا محمد صلوات (دعای فرج) ◽️ ◽️ ◾ای بر دل هر غمزده غمخوار رقیه ◾بر سینه ی ماتم زده دلدار رقیه ◾مرغ دل من گرد حریم حرم تو ◾از روز ازل گشته گرفتار رقیه ◾با قافله عشق چو رفتی به اسارت ◾شد عمه ی تو قافله سالار رقیه ⬅️امروز کیا با سه ساله حسین ع کار دارند کیا مریض دارن...کیا جوون دارن.. کیا حاجت به دل دارند.. سه ساله ی حسین باب الحوایجه... ⬅️یکی از آقایون تفحص شهدا می‌گفت بهمون گفتن برید به خانواده شهیدی خبر بدید که استخوانهای شهیدتون معراج شهداست.. بیایید تحویل بگیرید.. میگه رفتیم در خونه شهید خبر بدیم.. دختری درو باز کرد... گفتم تو با این شهید چه نسبتی داری (گفت بابامه... چی شده) گفتم جنازه شو پیدا کردن می‌خوان پنج‌شنبه ظهر بیارن .. (میگه دیدم دختر شروع کرد گریه کردن گفت آقا یه خواهش دارم تو رو خدا رد نکنید نه نیارید) میگه دختر شروع کرد گریه کردن آقا میشه یه خواهشی بکنم..گفتم چی میگی؟ خانم های داغ دیده منو ببخشین .. اونایی که داغ بابا دیدن منو ببخشند .. (گفت حالا که بعد این همه سال بابام اومده میشه ظهر نیاریدش... میشه شب جنازه رو بیارید گفتم نمیشه... ما معذوریم نمی‌تونیم.. باید ظهر برسونیم...گفت خواهش میکنم به عنوان فرزند شهید ازتون می‌خوام.) قبول کردیم گفتیم حتما سری داره.. میگه روز مدنظر تابوتو با استخوانها برداشتیم.. بردیم به همون آدرس.. تا رسیدیم دیدیم کوچه رو چراغونی کردن.. ریسه کشیدن.. ( شلوغه..میان میرن..گفتیم چه خبره؟ اون روز اومدیم خبری نبود رفتیم جلو گفتیم اینجا چه خبره.. گفتند عروسی دختر این خونه است..میگه تا اومدیم برگردیم دیدیم دختره با چادر دوید تو کوچه) گفت تو رو خدا بابامو نبرید.. من آرزو داشتم بابام سر سفره عقدم بیاد... بابامو بیارید داخل.. (میگه تابوتو بردیم داخل.. چند تا تیکه استخون بابارو گذاشت کنار سفره عقد.. همه گریه کردند عجیب بود اون مجلس) ⬆️(اوج) هی ناله میکرد می‌گفت بابا به مجلس عروسی دخترت خوش اومدی بابا..آرزوم برآورده شد بابا... آرزو داشتم بابام سر سفره ی عقدم بشینه.. 🏴امان امان دلتو ببرم خرابه شام ..ناله بزن برا سه ساله حسین.. قربون اون نازدانه ای که بی تاب بابا بود.. تو خرابه خیلی بی قراری کرد ..اینقدر بهانه بابا گرفت.. تا سر بریده بابا براش آوردن.. (آخ دختر ۴_۳ ساله تحمل نداره یه خراش رو صورت بابا ببینه ..حالا سر باباشو براش آوردن) با دوتا دستای کوچولوش سر بریده بابا رو بغل گرفت ▫️عمه بیا گمشده پیدا شده ▫️کنج خرابه شب یلدا شده2 (اوج)آخ.. ▪️مونس شامو سحرم آمد ▪️ازسفرباب منه خونجگرآمد ▪️کودکان آیید مهمان دارم ▪️با سر بابا گرم دیدارم ▪️آخ ..پدرم آمد پدرم آمد ▪️با سر بابا راز دل گویم ▪️باگلاب اشک روی اوشویم ▪️جان من بود و در برم آمد ▪️پدرم آمد پدرم آمد2 ⬇️(فرود) قربون ناله های دلت خانم جان.. صدا زد بابا.. بابا.. بابا... هر وقت سراغتو از عمه جانم زینب می‌گرفتم می‌گفت بابات سفر رفته .. بابا خوش اومدی بابا .. (بابا یادته میگفتی تو نازدانه بابایی.. دردانه بابایی.. ) بابا پاشو ببین تو خرابه جای گرفتم بابا.. (اوج) آخ بابا .. پاشو بابا... پاشو ببین با عمه جانم زینب چه کردند بابا.. بابا عمه مو سیلی زدند بابا.. سکینه رو سیلی زدند بابا.. خیمه هامونو آتش کشیدند بابا.. ➖(حاجت دارا کجا نشستند..جوون دارا کجا نشستند ..ناله دارا کجا نشستند باب الحوائجه ها) همینطور با بابا درد دل میکرد.. ⬇️(فرود)آخ بابا...بابا... کجا بودی کجا بودی بابا... شنیدم رو نیزه ها بودی بابا.. شنیدم زیر دست و پا بودی بابا... گفت.. ➖ای ماه کمان ابرویم ➖من با تو سخن میگویم ➖ای روی تو قرص ماهم ➖ای گرمی اشک و آهم ➖امشب سر پر خون تو ➖گردیده زیارت گاهم ➖من از لبت بوسه بگیرم ➖دورت بگردمو بمیرم2 ✔️اینقدر گوشه خرابه با سربریده حرف زد... اینقدر ناله کرد..اینقدر بابا بابا گفت.. ⬅️ یه وقت دیدن صدای نازدانه ابی عبدالله نمیاد.. رقیه آرام شد .. (گفتن رقیه خسته شده از بس ناله زده گریه کرده حتما خوابش برده) اما یه وقت نگاه کردند دیدن سر یه طرف افتاد.. رقیه یه طرف افتاد.. ◾️ناله داری به سوز ناله های سه ساله ی حسین ع به دردای دل بی بی رقیه صدای ناله تو بلند کن سه مرتبه بگو یا حسین .. حاجتمندی سه مرتبه ناله بزن بگو یا رقیه.. ( أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِین) (هود ۱۱) وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ) (الشعراء: ۲۲۷) 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
31410-attachment-fatemiye-rasooli-roze2.mp3
2.83M
ای مادر زینبین! برگرد بی تو چه کند حسین؟‌ برگرد صِدام ميلرزه، تكون بده دستتو دست و پام ميلرزه ببين تنِ تمومِ بچه هام ميلرزه صِدام ميلرزه پَرِت شكسته مگه چه جوري زدنت سرت شكسته قرار بود كه عُمري قرارم باشي كه بيقرارِ همو غمگسارم باشي مي بارم مثه آسمون برات ميكُشي منو با اشكِ بي صدات عليِ نشسته بالاي سرت، كَلِّميني بگو تو كوچه چي اومد سرت، كَلِّميني شباي فاطميه از غربتت صورتم كبودِ مثلِ صورتت *تو خونه ي علي هر كي يه گوشه اي زانو بغل گرفته، صداي ضجه ها و ناله ها بلندِ: واي مادرم... :"أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوء" مادرم بِره ما بيچاره ميشيم، خدايا! به غربتِ بابام رحم كن... اما يكي يه جور ديگه حرف ميزنه...* نشد تو كوچه دستشو بگيرم شدتِ ضربه اش رو بگيرم * شبِ آخرِ، وصيت هاش رو ميكنه: علي جانم! بگو بچه هام رو از خونه بيرون ببرن، دست زينب و اُم كلثوم رو فضه گرفته، بچه ها بريم بيرون، حسن و حسين از حجره رفتن بيرون، صدا زد: پسر عمو! بشين كار دارم باهات... علي نشست، سر رو گذاشت تو بغلِ علي، جانم خانوم! چي ميخواي بگي؟ يه چي گفت، بندِ دلِ علي پاره شد، يه نگاه به صورت علي كرد گفت: علي جان! ديگه دارم ميميرم، اما علي!... "یا اَبَالحَسَن! اِبْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَ لَا تَنْسَ قَتِیلَ بِطَفِّ الْعِرَاق‌ "...* قتلگاهت نگو كه غوغا بود سَرِ پيراهنِ تو دعوا بود كاش مادر نبود در گودال از بدِ روزگار اما بود هر چه ميخواهي تو با جانم بكن مادرم اينجاست عُريانم نكن همه بلند صدا بزنن: حسين!. 😭😭😭😭😭😭
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم.... *چه شبیه امشب برای امیرالمومنین و بچه هاش...امشب آدم می مونه از حال بچه ها بگه....از حال امیرالمومنین بگه...اگه یکی از زینب کبری بپرسه مادرتون مریضی خاصی داشت از این دنیا رفت؟سنی داشت از این دنیا رفت؟می فرمایند:نه به خدا...هجده سال بیشتر نداشت...مریضی خاصی هم نگرفت...اما این روزا هر چی نفس می کشید خون از سینه اش جاری می شد.... غربت وتنهایی یعنی این آدم تو شیش، هفت سالگی مادر از دست بده...دنبال اون آخرین خاطره، آخرین باهم بودنه ..مثل امام حسن و امام حسین که آخرین خاطره شون این باشه که مادر با بدن خونین ، وسط کوچه افتاد...مگه دیگه از یاد میره....* *حرفهای آخرِ مولا با حبیبه اش فاطمه زهرا سلام الله علیها...* ای بال و پر شکسته! مرا بال و پر مَبند بردار بارم از دل و بارِ سفر مَبند پای فراق را تو در این خانه وا مکن دستی که بسته بود، تو بار دگر مَبند ای قبله ی علی! ز چه رو، رو به قبله ای؟ راه امید را به منِ، محتضر مبند *خانم جان! اگر این جور مجروح بری،من یه عمر با شرمندگی چه کنم؟!جواب بابات رسول الله رو چی بدم....؟ هی تو حیاط خانه علی قدم میزد ...دست روی دست میزد...سرش رو پایین می انداخت...* این غم کجا بَرم که تو را مَردها زدند شرمنده ام که خانهٔ امنی نداشتم *قرار ما این نبود فاطمه‌جان منو ببخش.* یه خونه می سازم، دوباره برا تو که شاید ببینم بازم خنده هاتو یه خونه می سازم که توش غم نباشه یه خونه که قدّت دیگه خم نباشه یه خونه که تو اون برا غصه جا نیست یه خونه که روی درش، جای پا نیست یه خونه می سازم درش گُر نگیره که آتیشِ هیزم به چادر نگیره ببین زندگیمو سوزوندن یه روزه علی مُرده باشه که سینه ات بسوزه بسوزه همونی که هیزم آورده الهی بمیرم به پهلوت چی خورده تو اون دود و شعله چه زجری کشیدی از امروز تو دیگه یه مادر شهیدی یه خونه می سازم برات ای بهارم همون موقع از در میخ و در میارم بمون تا بسازم بازم زندگیمو یه خونه می سازم برات ای بهارم علی رو حلال کن، واسه زخم بازو علی رو حلال کن، واسه درد پهلو علی رو حلال کن واسه دست بسته اش نتونست که برداره اون در رو از روت *حالا فاطمه چی میگه...علی جانم !* دیگر کنار بستر من دیده تر نکن *هی نشین‌ کنار بستر فاطمه اشک بریز.من همه زندگیمو دادم تو گریه نکنی...سرت رو بالا بگیر...درسته من خواب ندارم شبا...یه طرف بازوم یه طرف پهلوم ...اما اگر پاش بیفته اون دستمم میدم تو گریه نکن علی جان...* دیگر کنار بستر من دیده تَر مکن درد دلِ غریب مرا بیشتر مکن وقتی که من به روی تو در باز می کنم این قدر بر زمین زِ خجالت نظر مکن هنگام غسل دادن و دفنم فقط علی یک تن ز دشمنانِ خودت را خبر مکن در کوچه ها مغیره به تو خنده می کند از کوچه ای که می گذرد او، گذر مکن با زینبم وصیت من شد که بعد از این از کوچه های تنگ مدینه گذر مکن کجا بودی شام؟! زینب و یه مشت حرامی. زینب و سنگای شامی تو بازار برده ها آوردن و شامیا خندیدن و رقصیدن و رفتن حسین.....*
[[ اللهم صل على فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمك.]] اجرو مزد شما عزاداران بابی بی دوعالم فاطمه زهرا (س) انشالا به برکت ایام فاطمیه حاجت روا بشید شفای همه مریض ها انشالا دلها آمده شد بریم مدینه پرستویِ مهاجرم، چرا زلانه می روی؟ اگر ز لانه میروی، چرا شبانه می روی؟ قرارِ من، شَکیبِ من، مهاجرِ غریبِ من فدای غربتت شوم، که مخفیانه می روی حیاتِ جان، امیدِ دل، علی بُود ز تو خِجل که با کبودیِ بدن، زتازیانه می روی کبوترِ شکسته پر، مرا به همرهت ببر چرا بدونِ جُفتِ خود، ز آشیانه می روی چهار طفلِ خون جگر، زنند از غمت به سر تو بر زیارتِ پدر، چه عاشقانه می روی اَلا به رُخ نشانه ات، مگر شکسته شانه ات که مویِ زینبین خود، نکرده شانه می روی فتاده بر دلم شرر، که تو در این دلِ سَحَر ز همسرت غریب تر، برون زخانه می روی امشب شب شهادت بی بی دو عالم زهراست ، بمیرم برای بچه ها ی بی مادر زهرا ، امشب غریبانه غسل مادر را نظاره می کنند ، اشک می ریزند . اگر با چشم دل نظاره کنی می بینی امام حسن یک طرف ، امام حسین یک طرف ، زینب و ام کلثوم یک طرف دیگر نشسته اند گریه می کنند . یک وقت علی کنار بدن فاطمه فرمود : عزیزانم بیائید یک بار دیگر مادرتان راببینید یک وقت بچه ها خودشان را روی بدن مادر انداختند یکدفعه بی بی دستهاش گشود ، یک دست به گردن حسن یک دست به گردن حسین ، یک وقت منادی صدا زد یا علی بچه ها را از روی سینه زهرا ،بلند کن ملائکه ها ی آسمان بی طاقت شدنداما امشب هرگوشه ای ازاین مجلس نشسته ای شب شهادت بی بی بلند بلند گریه کنید .. آخه تو مدینه کسی براش گریه نمیکنه .. خدا میدونه وقتی مجلس بی بی رو پر رونق میگیرید دل بچه هاش شاد میشه .. خدا رو شکر بچه شیعه ها جای ما بلند بلند گریه میکنن .. آخه بچه هاش پیراهن های عربی رو به دهان گرفته بودن آروم آروم گریه میکردن . یادشهدا امام شهدا اموات جمع حاضر فیض ببرند اما عزادارن کجای عالم دیدی کسی را شب تشیع کنند اما علی به وصیت زهراعمل کرد نیمه های شب آقا امیرالمومنین(ع) حسن و حسین رو فرستاد در خونه سلمان .. گفتند سلمان بخدا مادرمون از دنیا رفت... جگر سلمان آتش گرفت .. آخه سلمان همون کسیه که شب عروسی حضرت علی(ع) و فاطمه(س) افسار ناقه حضرت زهرا(س) رو به دستور پیغمبر گرفته بود و به خانه علی برد...امانت پیغمبر رو به علی داد؛ . راه افتادند به سمت خانه علی . روایت شده هفت مرد در تشییع جنازه حضرت زهرا(س) شرکت داشتند؛ سلمان، مقداد، ابوذر، عمار ، علی(ع)، حسن(ع) و حسین(ع) چند تا از زنان و کنیزان هم بودند. زینب(س) سه ساله هم بود...آرام آرام . بی سر و صدا در دل شب جنازه حضرت فاطمه دختر پیغمبر را تشییع می کنند.. اما همچین که به قبرستان نزدیک شدند صدای شیون زینب بلند شد. آقا امیرالمومنین سلمان رو فرستاد برو زینب رو آرام کن..سلمان رفت هر کاری کرد نتونست زینب رو آرام کنه، داد و شیون زینب بلندتر شد. حسن رو فرستاد اما حسن هم نتونست خواهرش رو آرام کنه. آقا امیرالمومنین، حسین رو فرستاد حسینم تو برو خواهرت رو آرام کن. حسین رفت لحظاتی بعد زینب رو آرام کرد. این خواهر و برادر خوب حرف دل هم رو می فهمند {آه اینجا یه صحنه بود حسین زینب رو آرام کرد یه صحنه دیگه هم تو کربلا عصر عاشورا .حسین می خواد به میدان بره خواهرش زینب خیلی بی تابی میکنه.حسین با دست یداللهی خودش یه اشاره ای به قلب زینب کرد زینب رو آرام کرد لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم
⇦•خدایا مادرم زهرا..... وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده فاطمیه ۱۴۰۱ به نفس حاج جواد حسینخانی •✾• *خانم ها امشب پاشيد بريد مدينه كنار زينب و اُم كلثوم بشينيد، حال و هواي خونه ي علي خيلي بارونيه، مي دونيد چرا؟ چون اومدن دَم خونه در زدن، گفتن: علي! به خانومت بگو يا روز گريه كنه، يا شب، اگه ميخواد گريه كنه آرام گريه كنه، صداي گريه اش مارو آزار ميده، خانم ها بريد كنار زينب، نگاهش به رد تازيانه ي روي بازوي مادر كه مي افته دلش خون ميشه... خدايا! مادرم زهرا جوان است چرا پس سروِ قد او كمان است   چرا از زندگاني سير گشته چرا در نوجواني پير گشته * ما آقايون كجا بريم؟ ما بريم كنارِ امام حسن و امام حسين، نزديكِ نود و پنج روزِ  اين بچه ها هي نگاه ميكنن تا بتونن سرشون رو بذارن رويِ سينه ي مادر تا آروم بشن، ميدوني چرا نميشه؟ اين مسمار آتشين بد جور سينه ي مادرشون رو مجروح كرده، نفس كه ميكشه يه لكه ي خون ميشينه رويِ پيرهن... درد اون رو دلِ من حس ميكنه نفساش تو سينه خس خس ميكنه *به امام حسن بگي حالِ مادرتون چطوره؟ بهت ميگه: نبوديد بين كوچه با مادرم ميرفتم، قباله ي فدك دستش بود، دومي از راه رسيد، قباله رو از دست مادرم گرفت كشيد، مادرم نفرينش كرد، نانجيب جلو اومد، مادر رسيد به ديوار، دستش بالا رفت.. الهي بشكنه دستِ مغيره كه بين كوچه ها بي مادرم كرد *يه جوري زد كه ديدم مادرم افتاد روي خاكِ كوچه، هي مي گفتم: بلند شو مادر! دارم دق ميكنم چرا پا نميشي؟ گفت: حسن! آخه دستش خيلي سنگين بود، بي هوا تو صورتم زد، گفتم: مادر! چرا روي خاكا مي گردي؟ گفت: حسنم! گوشواره ام شكسته روي زمين افتاده... يكي رسيد به امام حسنِ مجتبي، گفت: آقاجان! چرا محاسنِ شما سفيد شده؟ آقا فرمود: ارثيه... گفت: نه آقاجان! خيلي زوده محاسن شما سفيد شده، آقا فرمودن: تو هم مادرت رو جلو چشمت كتك بزنن محاسنت زود سفيد ميشه... روزگارم رو شب كردن... امام حسن هر وقت از اون كوچه رد ميشد، دست رو دست ميزد ميگفت: اي كاش مادر حسنت مي مُرد...
|⇦•ای روشنايیِ سحرِ فاطميه ام... به امام زمان عجل الله و روضۀ حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس حاج اسلام میرزایی•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ ای روشنايیِ سحرِ فاطميه ام صاحب عزایِ خونجگرِ فاطميه ام ايام می رود به اميد ديدنت يك بار رد شو از گذرِ فاطميه ام دست مرا بگير و به دنبال خود ببر تا با تو طی شود سَفرِ فاطميه ام *مگه میشه برای مادری مجلس ختم بگیرن پسرش نیاد، دَمِ در واینسته، به همه خوش آمد نگه، آقا! امشب یه سری به مجلس ما هم بزن، به ما بیچاره ها هم یه نظری کن...* آقا! گناه، روزیِ چَشمِ مرا گرفت رزقی بده به چشم ترِ فاطميه ام با خود هميشه گفته ام آيا نمی شود ديدار روی تو ثمرِ فاطميه ام * این روزا اومدم تو مجلسِ مادرت، گفتم شاید به منم نگاهی کردی...* وقتی شنيده ام كه ميايی به روضه ها هر شب اسير و در به درِ فاطميه ام پايان راه سينه زنی ها شهادت است ای كاش گُل كُند هنرِ فاطميه ام در می زنم كه اِذن عيادت دهی به من با اين اميد پُشتِ دَرِ فاطميه ام محمد بیابانی *روزای آخرِ عُمرِ بی بی، زنهای مدینه اومدن برای عیادتش، اما فاطمه کسی رو راه نمیداد، اومدن خانم اُمِّ اَیمَن رو واسطه کردن، اُمِّ اَیمَن اومد گفت: خانوم! زنهای همسایه میخوان شمارو ببینن، خیلی اصرار دارن، بی بی اجازه عیادت دادن، این خانوم ها اومدن دورِ بسترِ زهرا، گفتن: دخترِ پیغمبر حلالمون کن، اختیارِ ما دستِ مردامونه، اجازه ندادن بیاییم عیادتت، بی بی فرمود:من از شما یه گلایه ای ندارم، چرا اون لحظه ای که من روی زمین افتادم، می دیدید دورم نامحرما جمع شدن، چرا نیومدید من رو کمک کنید؟ خواستم علی رو صدا بزنم، دیدم دستاش رو بستن، صدا زدم:" یا فِضَّهُ خُذینی" فضه من رو دریاب بخدا محسنم رو کشتن، هیچ کسی نیومد زهرا رو یاری کنه...اما نه یه عده اومدن زهرا رو یاری کردن..* ای که در کوچه ها افتادی زیرِ دست و پا جلوی چشمای بابا افتادی چهل تا بی حیا بی خبر از خدا میزدنت تو را چرا چرا چرا *چهل تا مرد جنگی اومدن کمک، هر کی میرسید یه ضربه به زهرا میزد، اینجا دیدن دستِ علی بسته است، مادر رو غریب گیر آوُردن، کربلا هم دخترش زینب رو غریب گیر آوُردن، هر کی میرسید زینب رو میزد، ای حسین!...* هر چه او بیشتر نفس میزد بیشتر میزدن زینب را یک نفر مانده بود در گودال صد نفر میزدن زینب را تیغ هاشان که ماند در گودال با سپر میزدن زینب را خوابشان برد بچه ها در شب اما تا سحر میزدن زینب را * با تمام وجودت صدا بزن: حسین!...*