مرا کسی نخواست!
فدای سرت نخواست
تا با توایم
منت همدم نمیکشیم
اربابم حسین🤍
🔴 آغاز ثبتنام اینترنتی کتب درسی از ۹ اردیبهشت
🔹معاون سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی:امکان ثبت سفارش کتب درسی برای دانشآموزان میان پایه از تاریخ ۹ اردیبهشت از طریق سامانه www.irtextbook.ir یا www.irtextbook.com آغاز میشود و تا ۲۶ خرداد ادامه دارد.
🔹بقیه پایهها یعنی پایههای ورودی از پنجم تیرماه آغاز میشود و تا ۱۸ شهریور ادامه دارد.
🔹به طور میانگین قیمت کتابهای درسی ۳۰ درصد افزایش یافته است.
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆🏻جالبه... !
مسیر #موفقیت این شکلیه ، انتظار نداشته باش بدون شکست به موفقیت برسی🍃
🔺پس ناامید نشو و ادامه بده👏🏻👌🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼✨کلاس های تابستانی دبستان ترنم موعود
°🌻°
دنیای رنگی منـ🎈
🧸مناسب سنین ۴تا۷ سال
°•آموزش نقاشی های مختلف فانتزی با مداد ✏️ رنگی
°•آموزش کاردستی خلاقانه با لوازم بازیافتی و...
°•کاردستی های مختلف با مقوا رنگی و...
شادی ساختنی است🌈🥰😍
✅جهت ثبت نام تا تاریخ۱۲خرداد ماه به دفتر مدرسه 🏫 مراجعه کنید
•°🟠مهارت جستجو و اختراع را در کوکان خود پرورش دهیم🟣°•
https://eitaa.com/Taranom_muood
✅لطفا منتظر اطلاعیه های بعدی ما در مورد سایر کلاس ها باشید
#مدیر_نوشت
💐 به نام خدای قصه های قشنگ 💐
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود 😊
پسر کوچولو دلش می خواست یک جعبه مداد رنگی داشته باشد.
مداد سبز، آبی، بنفش، نارنجی… اما فقط یک مداد داشت. آن هم سیاه بود.✏️
پسر کوچولو با مداد سیاهش نقاشی می کشید. دریای سیاه، کوه سیاه، جنگل سیاه و دشت سیاه.😔
مداد سیاه، پسر کوچولو را دوست داشت. توی دلش می گفت: کاش می توانستم آسمان نقاشی اش را آبی کنم. جنگل را سبز و دشت را طلایی… اما نمی توانست. او فقط یک مداد سیاه بود.
پسر کوچولو از صبح تا شب نقاشی می کشید. مداد سیاه کوچک و کوچک تر می شد. سرانجام، خیلی کوچک شد؛ آن قدر که پسر کوچولو نتوانست آن را بین انگشت هایش بگیرد.✏️
پسر کوچولو بغض کرد. مداد را برد و توی باغچه گذاشت. مداد توی دلش گفت: چه قدر مهربان است! حتی دلش نیامد مرا دور بیاندازد و گریه اش گرفت.
همان موقع باران بارید.🌧
بعد، رنگین کمان شد.🌈
رنگین کمان بالای حیاط کمانه زد. توی باغچه مداد سیاه کوچک را دید که گریه می کرد.
رنگین کمان پرسید: چرا گریه می کنی؟🥺
مداد سیاه گفت: توی این خانه پسر کوچولویی زندگی می کند. پسر کوچولویی که نقاشی را خیلی دوست دارد. دلم می خواست بهترین رنگ ها را به نقاشی هایش بدهم، اما نتوانستم. همیشه همه چیز را سیاه نقاشی کردم.
رنگین کمان گفت: غصه نخور… تو یک مداد سیاه دوست داشتنی هستی و لبخند زد.😌
هوا پر از رنگ شد. رنگین کمان از هر رنگ، ذره ای به مداد بخشید. بعد آرام آرام از آن جا رفت.🌈
مداد مثل یک درخت توی باغچه سبز شد. قد کشید. شاخه داد. هر شاخه اش یک مداد کوچک بود. مداد سبز، سرخ، بنفش، آبی…
وقتی پسر کوچولو به حیاط آمد، مداد سیاه کوچکش سبز شده بود. هفت شاخه رنگی هم داشت. هفت تا مداد رنگی قشنگ.😍
پسر کوچولو کنار باغچه نشست. با تعجب به درخت مداد نگاه کرد. درخت مداد به سمت او خم شد. خودش را تکان داد. مدادهای رنگی مثل میوه پایین افتادند.
پسر کوچولو با شادی مداد رنگی ها را از توی باغچه جمع کرد.
مداد سیاه گفت: حالا می توانی آسمان را آبی بکشی… جنگل را سبز و دشت را طلایی!
آن وقت پسر کوچولو، اولین نقاشی رنگی اش را کشید. یک درخت سیاه که هفت شاخه رنگی داشت.😊
#قصه_شب
╔═°•.🍭 .•╗
@ترنم موعود
╚═ °•.🍭 .•╝
درس زندگی ❤️
و متن قشنگی که معلمشان برایشان خواند تا یادشان بماند دیگر بزرگ شده اند و باید حواسشان باشد که هر اشتباهی رو دیگه نمیشه پاک کرد ......
https://eitaa.com/Taranom_muood