eitaa logo
زهره بهرامی| تربیت آگاهانه
365 دنبال‌کننده
428 عکس
141 ویدیو
8 فایل
من 🧕زهره بهرامی مشاور کودک و نوجوان هستم (با رویکرد دینی) کارشناسی ارشد 🔴قراره با آموزشام 👇 ✅ بهت یاد بدم چطور با فرزندت رابطه بهتری داشته باشی ✅ یه مادر دارای عزت نفس بالا باشی و... سوالی داشتی من اینجام👇 @Bahrami_Zohreh
مشاهده در ایتا
دانلود
همسر شهيد حاج محمد ابراهيم همت مي گويد:« ابراهيم بعد از چند ماه عمليات به خانه آمد. سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود. به محض اينكه آمد، وضو گرفت و رفت كه نماز بخواند. به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ايستاد و در حالي كه آستين هايش را پايين مي زد، به من گفت: من باعجله آمدم كه نماز اول وقتم از دست نرود. اين قدر خسته بود كه احساس مي كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود». https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
تقریبا اوایل محرم سال هفتاد و شش بود. ظهر بعد از خواندن نماز راهی خانه شدم. به محض اینکه وارد شدم مادرم با عجله و با هیجان جلو آمد. مثل همیشه نبود. رنگش خیلی پریده بود. خیلی ترسیدم. فکر کردم اتفاقی افتاده. با تعجب گفتم: مادر چی شده!؟ با صدائی لرزان گفت: باورت نمی شه. گفتم: چی رو؟! نفس عمیقی کشید وگفت: علیرضا برگشته!!! احساس می کردم بی خودی اینقدر ترسیده بود. کمی تو صورتش نگاه کردم. خیره شدم تو چشماش. گفتم: آخه مادرم، چرا نمی خوای قبول کنی پسرت شهید شده. همه رفیقاش هم دیدن که عراقیا زدنش. از اون موقع هم این همه سال گذشته، بس کن دیگه! یکدفعه مادرم گفت: ساکت! الان بیدار می شه. با تعجب گفتم: کی؟! گفت: علیرضا! وقتی اومد تو خونه بعد از سلام و احوالپرسی دستم رو بوسید و گفت: خیلی خسته ام. می خوام بخوابم. بعد هم رفت پتوش رو از تو انباری برداشت. رفت تو اتاق و خوابید. تو دلم می گفتم: پیرزن ساده دل، یا خواب دیده یا دوباره خیالاتی شده. اما پتوی علیرضا!! این پتو حالت عجیبی داشت. بوی عطر علیرضا را می داد. اوایل شهادتش، مامان همیشه این پتو را بر می داشت. بغل می کرد و با پسرش حرف می زد و گریه می کرد. ما هم برای اینکه اذیت نشه، پتو را داخل انباری زیر رختخوابها مخفی کردیم. کسی هم خبر نداشت. تو همین فکرها بودم. کسی نمی دانست پتو کجاست. خودمان مخفی اش کرده بودیم. پس مادر از کجا فهمیده؟! نکنه واقعا علیرضا برگشته!؟ یکدفعه و با عجله دویدم سمت اتاق، در را باز کردم. خیره خیره به وسط اتاق نگاه می کردم. رنگم پریده بود. صورتم عرق کرده و پاهام سست شده بود. همان جا نشستم. مادرم هم وارد اتاق شد. کمی به من نگاه کرد. با تعجب گفت: کجا رفته، علیرضا کو؟! وسط اتاق پتوی علیرضا پهن بود. گوشه پتو کنار رفته بود. انگار یکی اینجا خوابیده بوده. حالا پتو را کنار زده و رفته. بوی عطر عجیبی اتاق رو پر کرده بود. جلوتر آمدم. بالشی روی زمین بود. روی آن، یک دایره به اندازه یک سر فرو رفته بود. کاملا مشخص بود که یکنفر اینجا خوابیده بوده!! مو بر بدنم راست شده بود. اصلا حال خوشی نداشتم. مادرم با تعجب می پرسید: کو، کجا رفت؟ از اتاق آمدم بیرون. بوی عطر به خاطر پتو نبود. همه خانه بوی عطر عجیبی گرفته بود. با تعجب اینطرف و آنطرف می رفتم. اصلا گیج شده بودم. نمی دانستم چه کار باید بکنم. بعد از کمی قدم زدن و آرام کردن مادر، برای اینکه حال و هوا عوض شود به سراغ اخبار ساعت دو عصر رفتم. خبر دوم یا سوم نمی دانم. گوینده اخبار اعلام کرد: امروز به طور رسمی اولین کاروان راهی کربلا شد! بعد هم توضیح داد که این کاروان شامل خانواده شهدا و... می باشد. دوباره ذهن من به سالها قبل برگشت. همان زمانی که علیرضا مشغول خداحافظی بود. برای آخرین بار راهی جبهه می شد. دقیقا در جلوی همین در ایستاده بود. علیرضا گفت: راه کربلا که باز شد بر می گردم. حالا راه کربلا باز شده! علیرضا هم که امروز برگشته!! تو همین فکرها بودم. گوینده اخبار اعلام کرد: جمعه این هفته پیکرهای مطهر شهدا پس از نماز جمعه تهران تشییع می شود. با خودم گفتم حتما علیرضا با این سری از شهدا برگشته.سریع گوشی تلفن را برداشتم. شماره شوهر خواهرم را گرفتم. او کارمند بنیاد شهید بود. بعد از سلام و احوالپرسی گفتم: اسامی شهدائی که قراره تشییع بشن رو دارین؟ بعد ادامه دادم: من مطمئنم علیرضا توی اونهاست! با تعجب گفت: از کجا اینقدر مطمئنی؟! گفتم: بعدا توضیح می دم. او هم گفت: نه، اسامی رو ندارم، ولی الان پیگیری می کنم و بهت زنگ می زنم. یک ربع بعد خواهرم زنگ زد. به سختی حرف می زد. مرتب گریه می کرد. اما بالاخره گفت که علیرضا برگشته. منبع: کتاب مسافر کربلا "زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی" کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی"نشر پیام آزادی" https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
شهید خلیلی برای نماز اول وقت اهمیت بسیاری قرار می دادند و همواره دوستان خود را به اول وقت بودن نماز سفارش می کردند؛ در ادامه یکی از خاطرات اهمیت این شهید به نماز اول وقت را می خوانید که یکی از دوستان ایشان وحید جلال پور تعریف کردند. رسم خوبی داشتیم ماه رمضون ها بعضی شب ها چندتا از مربی ها جمع میشدیم افطاری میرفتیم خونه ی دانش آموزا. یه بار تو یکی از شبا تو ترافیک گیر کردیم اذان گفتند. علی گفت:وحید بریم نماز بخونیم؟ وقت نمازه. من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا میخونیم.نشون به اون نشون که یک ساعت و نیم بعد رسیدیم به خونه ی بنده خدا! از ماشین که پیاده شدیم زد رو شونمو گفت: کاری موقع نماز اول وقت انجام بشه ابتر میمونه!!!! https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
بسم رب شهدا در روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان تمام اعمال و عبادات مون را هدیه میکنیم به شهید سید جواد موسوی داشتیم خانه مان را میساختیم و عمله و بنای کار خودمان بودیم عصر بود خسته از کار نشستیم به استراحت، آنقدر کار کرده بود که دست‌هایش تاول زده بود .گفت کار ساختمان دیگر تمام است اگر اجازه بدهید بروم جبهه. گفتم تو که زیاد رفته‌ای این بار جبهه نرفته‌ها بروند. ساکت شد. چیزی نگفت جانمازم را که باز کردم آمد و جمعش کرد گفت این همه نماز خوانده‌ای اجازه بده کمی هم بی‌ نماز ها نماز بخوانند جوابی نداشتم .رفت. شادی روحشون صلوات https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
در روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان تمام اعمال و عبادات مون را هدیه میکنیم به شهید محمودرضا بیضایی شادی روحشون صلوات https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
در روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان تمام اعمال و عبادات مون را هدیه میکنیم به شهید والامقام شهید حسین جمالی شادی روحشون صلوات https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
بسم رب الشهدا در روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان تمام اعمال و عبادات مون را هدیه میکنیم به شهید والامقام شهید مصطفی احمدی روشن شادی روحشون صلوات https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
در روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان تمام اعمال و عبادات مون را هدیه میکنیم به شهید سید مرتضی آوینی شادی روحشون صلوات https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
بسم رب الشهدا در بیست و ششم ماه مبارک رمضان تمام اعمال و عبادات مون را هدیه میکنیم به شهید والامقام حسن تهرانی مقدم شادی روحشون صلوات https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
بسم رب الشهدا در روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان تمام اعمال و عبادات مون را هدیه میکنیم به شهید نوجوان گشتاسب گشتاسبی شادی روحشون صلوات🤲 https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
بسم رب الشهدا در روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان تمام اعمال و عبادات مون را هدیه میکنیم به شهید نوجوان ، محمد معماریان شادی روحشون صلوات برای آشنایی با این شهید والامقام کتاب تنها گریه کن را مطالعه کنید، خیلی عالیه👌 https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
در روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان تمام اعمال و عبادات مون را هدیه میکنیم به شهید والامقام شهید عباس دانشگر شادی روحشون صلوات 🤲 https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane