eitaa logo
نمونه کلاس نوجوان و فیش و ...
145 دنبال‌کننده
758 عکس
388 ویدیو
234 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال حسین دارابی
2.تربیت دینی فرزندان.mp3
32.04M
روزه و اعمال عبادی کودک و نوجوان نکات طلایی و کاربردی
هدایت شده از کانال حسین دارابی
3.تربیت دینی فرزندان.mp3
21.22M
روزه و اعمال عبادی کودک و نوجوان نکات طلایی و کاربردی
هدایت شده از کانال حسین دارابی
4.تربیت دینی فرزندان.mp3
14.4M
روزه و اعمال عبادی کودک و نوجوان نکات طلایی و کاربردی لطفا این فایل‌های صوتی را منتشر نفرمایید. متن پیام قبل از صوتها رو مطالعه کنید
کارگاه شب های روشن ویژه دختران 🧕🏻 ✅12 جلسه همراه با استاد ابراهیم اخوی ⭕️ظرفیت : 27 نفر 🔻زمان:17 الی 31 فروردین به مدت 12 شب 🔻ساعت: 20 الی 21 ⚠️تمام جلسات ضبط می شود و در صورت تمایل در اختیار کاربران دوره قرار می گیرد. موضوعات و مهارت‌های آموزشی دختران در دوره ماه رمضان: 1. خودباوری 2. افزایش اطلاعات 3. والدین حساس 4. خانه ابری(وقتی والدین اختلاف دارند) 5. صرفه جویی ذهنی 6. رفاقت؛ انتخاب، امتحان و نگهداری دوستان 7. ارزشمندی وقت، برنامه ریزی و راز شکست در برنامه‌ها 8. مثبت نگری 9. آینده نگری 10. مقابله با اضطراب و وسواس 11. مدیریت ارتباط با نامحرم 12. طرحی برای منظم شدن 🌱هزینه سرمایه گذاری: 200 هزارتومان جهت ثبت نام می توانید:(روی گزینه مورد نظر کلیک کنید.) 🌱بعد از ثبت نام از طریق روش 1️⃣ و 2️⃣ به آیدی زیر پیام دهید تا لینک را دریافت کنید. @hamno_net 1️⃣ پرداخت و ثبت نام با یک کلیک 2️⃣ ثبت نام در سایت همنو 3️⃣ ثبت نام توسط ادمین @hamno_net حتما جهت اطلاعات تکمیلی عضو کانال توضیحات دوره های همنو شوید. 📮 کانال همنو |سایت همنو ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ https://eitaa.com/joinchat/758448440Cc242939ea4 ╰─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧕مصاحبه‌ای که در آن افراد کم حجاب به چالش کشیده می‌شوند‼️ 💠➣┅──────── @mahdietollab
😭مادرم وقتی جامعه را بی غیرتی و بی حجابی گرفت گریه کن....
یکی از سؤالاتی که از ابتدای نوجوانی در ذهنم بود این بود که چرا بعضی اعمال ساده و راحت ثواب‌هائی بسیار زیاد و فراتر از حد معمول دارند مثلاً چرا گفته شده که ثواب خواندن سه بار سوره توحید با ثواب یک ختم قرآن برابر است! راستش منطق و حکمت این کار خداوند را درک نمی‌کردم مدتی پیش در سخنرانی يكی از روحانیون پاسخی بسیار زیبا برای این سؤال یافتم که در قالب خاطره‌ای از کودکی‌های آن روحانی مطرح شده بود ایشان می‌گفت: بچه‌تر که بودم شیطنت‌هایم بیشتر از امروز بود یک روز شیشه این همسایه را می‌شکستم و فردا سر پسر همسایه دیگر را یک روز صبح عمویم که از کارهایم عاصی شده بود صدایم زد و پیشنهاد داد با پولی که می‌دهد کاری اقتصادی دست و پا کنم پیشنهاد خودش فروختن بیسکوئیت به بچه‌های محل بود من هم از خدا خواسته پول‌ها را از عمو گرفتم و از عمده فروشی ده بیست تائی بیسکوئیت خریدم یک جعبه چوبی میوه هم سرو ته شد و سر کوچه خودمان که از قضا گلوگاه محل نیز محسوب می‌شد اولین دکان بیسکوئیت فروشی من پا گرفت اولین روز کسب و کار تعریفی نداشت و بیشتر وقت من به بطالت گذشت بچه ده ساله‌ای را در نظر بگیرید که از صبح تا ظهر جلوی ده بیسکوئیت بنشیند و گرسنه شود طبیعی است که شیطان در جلدش برود و به بیسکوئیت‌ها دست درازی کند ظهر که شد پدر از سر کار آمد و با دیدن من که نان آور خانه شده بودم خندید نزدیک آمد و پرسید که چه می‌کنم و از صبح چقدر کاسب بوده‌ام من هم گفتم بیسکوئیت را خریده‌ام سه تومن و می‌فروشم پنج تومن دروغ می‌گفتم! خریده بودم پانزده ریال و می‌فروختم دو تومن پدر با شنیدن این حرف گفت: خوب یکی هم به ما بده من هم زرنگی کردم و بیسکوئیتی که از صبح به آن نوک زده بودم را به دستش دادم پدر بیسکوئیت را زیر و رو کرد ظاهراً می‌خواست چیزی بگوید اما نگفت دست دیگرش را در جیب فرو برد و یک ده تومنی بیرون آورد و به من داد من ایستادم و جیب‌هایم را گشتم و دست آخر گفتم: پنج تومنی ندارم که بقیه پول را پس بدهم پدر هم گفت: اشکال ندارد بعداً با هم حساب می‌کنیم و این بعداً هرگز نرسید تا عصر پشت دکانم بودم و پس از آن به خانه رفتم و بیسکوئیتی که به پدر فروخته بودم را از سر طاقچه برداشتم و خوردم امروز که من پدر شده‌ام و پسری دارم که شیطنت می‌کند فهمیده‌ام که آن روزها پدر قیمت بیسکوئیت را می‌دانست می‌دانست که بیسکوئیت را دوتومن می‌فروشم می‌دانست که پنج تومنی دارم که پولش را پس بدهم، می‌دانست که بیسکوئیت نوک زده را به او انداخته‌ام و می‌دانست که بیسکوئیت را خودم خواهم خورد و من امروز فهمیده‌ام که پولی که عمو به من داد را پدر داده بود فهمیده‌ام که این بازی برای این بود که من دست از «خبط و خطا» بردارم و آدم شوم فهمیده‌ام که پدر به دنبال «راه انداختن» من بود آری اینجا بود که فهمیدم خداوند نیز قیمت و ارزش کارهای اندک ما را خوب می‌داند خوب می‌داند سه بار خواندن سوره توحید با ختم کل قرآن فرق دارد خوب می‌داند یک درهم صدقه در ماه رمضان با هزار درهم صدقه فرق دارد خوب می‌داند روزه گرفتن در پنج‌شنبه اول و وسط و آخر ماه با روزه گرفتن در تمام روزهای ماه فرق دارد ولی ثواب آنها را برای ما یکی می‌کند تا امثال من که از لحاظ معنوی یک بچه شیطون و خطاکار به حساب می‌آئیم دست از «خبط و خطا» برداریم و آدم شویم می‌خواهد حداقل ما را راه بیندازد تا کم کم با پاک شدن دلمان مزه عبادت و لذت مناجات ما را خود بخود در نیمه‌های شب بیدار کند و به پای سجاده بکشاند و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند بگو من نزديكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند اجابت می‌كنم پس آنان‏ بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند باشد كه راه يابند ↲سوره بقره، آیه 186
9.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️این یه ایده ی آسون برای هدیه ی کاغذی که میتونید در اردو های تربیتی ، یا برنامه های فرهنگی یا حتی به عنوان تذکر حجاب ازش استفاده کنید ‌☺️‌ خیلی ساده است و وسیله ی خاصی نمیخواد، و تو نوروز خیلی جوابه 😍‌ بفرست برای فعالین فرهنگی🌹‌ ‌ ‌ کانال رسمی تجمعات خواهران مطالبه گر اصفهان (بانوی فاطمی)👇 🍃 @banooye_faatemi
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امر به معروف اثر نداره که! شرط تاثیر چیه؟ این کلیپ بسیار توصیه میشه👆
هدایت شده از احمدحسین شریفی
29.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤احمدحسین شریفی 🔴نکات اخلاقی 🔸احسان و نیکوکاری @Ahmadhoseinsharifi 🌹
هدایت شده از احمدحسین شریفی
21.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤احمدحسین شریفی 🔴نکات اخلاقی 🔸محکم‌کاری @Ahmadhoseinsharifi 🌹
هدایت شده از حامیان انقلاب
♦️قطار انقلاب 🖊محمدعلی رنجبر کاروان ما قرار بود در ایام نوروز از تهران عازم شلمچه شود بعد از شلمچه به سمت کربلا و از کربلا به مدینه و از مدینه به قدس راه و مسیری طولانی باید پشت سر می گذاشتیم رهبر و لیدر کاروان همه را جمع کرد از تجربیات و احساسات و عواطف گذشتگانی که به این سفر رفته بودند و از حس شیرینی که به انسان دست می دهد گفت وقتی این شیرینی ها بیان می شد برخی ها اشک شوق در چشمانشان جمع شده بود گویی خودشان را در شلمچه و کربلا و مدینه و قدس می دیدند رهبر کاروان بعد از دقایقی بسیار حکیمانه از سختی و دشواری و موانع مسیر هم گفت و اینجا بود که عده ای دچار تردید شده و خیلی زود انصراف دادند می گفتند طاقت سختی نداریم اما بازماندگان کاروان را تکمیل کردند و همگی سوار قطار شدند پیر و جوان مرد و زن کودک و نوجوان سفید و سیاه غنی و فقیر با سواد و بی سواد خلاصه از همه قشری سوار شده بودند ما هم واگن 14 کوپه 5 بودیم فرزندانم خوشحال بودند میگفتند بابا ممنونیم سوار قطار شدیم خیلی کیف میده بالا و پایین میپریدند و خوشحال بودند تقریبا یک ساعتی که گذشت دختر کوچیکه گفت بابا کِی میرسیم؟ گفتم بابا هنوز خیلی مونده و برای اینکه حوصله اش سر نره گفتم بیا برات قصه بگم شروع کردم به قصه گفتن قصه های قرآنی از نوح و هود و صالح و شعیب و موسی و عیسی سلام الله علیهم اجمعین گفتم اینکه چگونه صبر کردند تا به هدفشان رسیدند بالاخره توانستم با ادبیات داستانی قانعش کنم اما یک ساعتی گذشت و قطار در ایستگاه بین راه توقف کرد تا عده ای پیاده شوند و عده ای دیگر سوار مجدد گفت بابا فکر کنم رسیدیم چون عده ای پیاده شدند گفتم عزیزم اینها هدف و مقصدشان همینجاست ما هنوز خیلی راه داریم کمی به فکر فرو رفت و لحظاتی بعد در حین بازی با گوشی خوابش برد از فرصت استفاده کردم و آمدم بیرون کوپه از کوپه ها عبور کردم و وارد واگن بعدی شدم جالب بود هر کوپه و واگنی یک بحثی بود یکی از مشکلات اقتصادی اش می گفت یکی از گرانی یکی از فساد یکی از بی عدالتی یکی از بی انضباطی یکی از بی نظمی یکی هم از بی حجابی اما جالبتر اینکه قطار، امن و استوار به مسیرش ادامه می داد کمی جلوتر رفتم و به واگنی رسیدم که عده ای می گویند امکانات قطار خوب نیست و ما می خواهیم پیاده شویم عده ای دیگر می گفتند ما فکر نمی کردیم این مسیر اینقدر طولانی باشد و می خواهیم پیاده شویم روحانی کاروان هم داشت برایشان توضیح میداد که برای پیاده نشدن قانع شان کند عجیب بود اینها هم مثل فرزند کوچکم بی تابی می کنند به ناگاه یاد این کلام امیرالمومنین ع افتادم که خطاب به یارانش می فرمود حلوم الاطفال شما عقلتان به مانند بچه هاست یعنی انسانها گرچه بزرگ اند اما برخی ها عقلشان همان عقل بچگی است بزرگ نشده اند سعی کردم برایشان توضیح دهم همان حرفهایی که برای فرزندم زدم به آنها نیز گفتم برخی ها قانع شدند اما برخی دیگر گفتند مگر ما بچه ایم شما می خواهید ما را به ناکجاآباد ببرید ما هم نمی خواهیم با شما بیاییم قطار به ایستگاه رسید برخی از اینها پیاده شدند و البته عده ای دیگر سوار شدند خلاصه قطار پیش می رفت و عده ای هم غُر می زدند ناگهان قطار به صورت عجیبی با سر و صدا و تکان بسیار متوقف شد همه منتظر بودند که چه اتفاقی افتاده به یکباره صدای اعتراض و سر و صدا از دو کوپه بلند شد می گفتند ما پیشمان شده ایم می گفتند شما دیوانه اید ما در اینستا و توییتر دیده و خوانده ایم این قطار، قطار مرگ است و همه ی شما را نابود می کند می گفتند شما جلوی آزادی انتخاب ما را گرفتید و ما هم ترمز اضطراری را کشیده ایم حال باید اینها را قانع می کردیم برخی شون که پا را فراتر گذاشته و شعارهای هنجارشکنی هم می دادند اصرار هم داشتند که همان وسط بیابان پیاده شوند انسان تاسف می خورد از این مصدومین شبکه های اجتماعی که نمی دانستند چه بلایی در این بیابان سرشان می آید خلاصه برخی را قانع کردیم و برخی هم پیاده شدند قطار مجدد به حرکت افتاد و چند ساعتی پیش رفتیم تا اینکه باز هم قطار را متوقف کردند مردی داد میزد یا جای من اینجاست یا جای این آدمها و این قصه ادامه داشت و هر از چندی عده ای با یک بهانه ای ترمز قطار را می کشیدند و داد و بیداد راه می انداختند و عده ای هم از قطار پیاده می شدند اما خب خودشان ضرر میکردند چون ایستگاه بعدی نفرات جدیدی که شوق این سفر را داشتند سوار می شدند خدایا چقدر سخت است راهبری این قطار... بله دوستان راهبری قطار انقلاب سخت است دشوار است چه می کشد رهبر این قطار هر چه فریاد میزند اولویت ها را دریابیم اما عده ای کار خودشان را می کنند و هر بار ترمز اضطراری را می کشند که یا جای ما اینجاست یا جای اینها حواسمان باشد ترمز را بی خود و بی جهت نکشیم نیاز باشد رهبر انقلاب ترمز را می کشد و عده ای را پیاده می کند و مسیر را ادامه می دهیم 🆔 @Binesh_Rahbordi