#پندانہ
حاج حسین یڪتا:
گفت شب عملیات ستون غواصا به صف شدن زدن به اروند رود؛ نفر جلوییه #طناب رو #زیاده رها کرده بود، بهش گفتن چرا سر طناب رو زیادی رها کردی؟!🤔
گفت: «چون میخوام خود #امام_زمان مارو از این رودخونه نجات بده!»❤️
بچه ها!
پشت روخونهی زندگی که گیر کردی تنها #امام عصر هست که میتونه هُل بده توروها...
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
@TrighAhmad🌾
╰━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯
#وصیت_شهید
✍برادران و خواهران من ،
#امام_زمان (عج) غریب است ، نباید آقا را فراموش کنیم ، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای #خیرش هستیم.
🌀 از شما بزرگواران خواهشی دارم ، بعد از #نمازهای یومیه ، #دعای_فرج فراموش نشود و تا #قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید ، زیرا #امام منتظر دعای خیر شما است.
💠هر گناه ما ، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)
و سلام را به #امام_زمان (عج) بفرستید تا رستگار شوید....
مدافع حرم
#شهیدسجاد_زبرجدی
➖🔝🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂🔝➖
@TrighAhmad
سلام عاشقان و منتظران مولا ✋💚
صبح آدینه تون پرخیر و برکت ومهدوی 😊 #ان_شاءالله 🌹❣
❇️ امروز ⬇️
⚜ جمعه ⚜
☀️ ۱۸ بهمن ١۳۹۸ خورشيدی
🌙 ۱۲ جمادی الثانی ۱۴۴۱ قمری
🎄 ۷ فوریه ۲۰۲۰ میلادی
📿 ذکر روز 💯
☘اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ☘
#حدیث_روز 🦋
👈#امام صادق (ص):
🌸 دعایی که با آن خداوند خوانده می شود
از آسمان ها پوشیده است (مستجاب نمی شود)
تا زمانی که صلوات بر محمد وخاندانش فرستاده شود.🌸
📚 کافی۲، ۴۹۳🍂
✅سلامتی وجود نازنین مولامون و تعجیل در ظهورشون #صلوات 🌹
🦋اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَهُم🦋
~┄┅┅✿❀🖤❀✿┅┅┄~
@TrighAhmad
🌸🍃
#امام منهای #خط_امام، آن امامی نیست که ملت ایران به نفس او، به هدایت او جانشان را کف دست گرفتند، فرزندانشان را به کام مرگ فرستادند،🥀 از جان و مالشان دریغ نکردند و #بزرگترین_حرکت_قرن_معاصر را در این نقطهی عالم به وجود آوردند. امام منهای خط امام، امام بی هویت است. سلب هویت از امام، خدمت به امام نیست.
💫#مبانی_امام، مبانی روشنی بود.
این مبانی - اگر کسی نخواهد مجامله کند، تعارف کند - در #کلمات امام، در #بیانات امام، در #نامههای امام، و بخصوص در #وصیتنامهی امام - که کوتاه شدهی همهی آن مواضع است - منعکس است.
🌸🍃
امام خامنه ای
1389/3/14
...°∞°🌸•❀•🌸°∞°...
@TarighAhmad
...°∞°🌸•❀•🌸°∞°...
چگونهشهیدشویم ؟!
وقتے از چیزےڪہ دوست داشتے #گـذشـتے❤️🚫
با#هواےنفست مقابلہ ڪردے ✊🏻
همہ ڪارهات روبراے #رضاےخدا ☝️🏼
یعنے فقط وفقط رضاےخدا انجام دادے✅
وقتی #بدےڪردن بهت 🔥فقط #خوبےڪردے..! 💕
وقتی بجز #عشق_خدا_و_اهلبیت_وشهدا
تودلت نبود💚
وقتی عاشق فداڪردن جونت و سرت
درراه #امام حسین شدے💫
وقتی تونستے نگاهتوروےڪفشات ثابت ڪنے
و راه برے👣
و خیلےوقتےهاےدیگه
اونوقتہ ڪہ #شهید_میشی ...💖
شهادتتـــ مبارڪـــ باشہ🦋
اللهـــم الرزقنا شهادة...🙏😢
#شهیدنشویم_میمیریم
#کپی_با_ذکر_صلوات📿 برای ظهور مولا
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨ 🌷رمان محتوایی ناب😍👌 🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے 🌷 قس
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷رمان محتوایی ناب😍👌
🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے
🌷 قسمت #چهل
یه قرار دیگه گذاشتن تا درمورد عقد و عروسی صحبت کنیم...
قرار شد اسفند ماه تو محضر عقد کنیم،🙈پنج فروردین جشنی خونه بابا بگیریم.یکسال بعد عروسی کنیم.☺️💞امین از ارثیه پدریش خونه و ماشین داشت که قرار شد تو همون خونه زندگی کنیم.💝👌
اون شب خاله امین یه جعبه کوچیک 🎁بهم داد و گفت:
_اینو امین داده برای شما.😊
وقتی رفتن،بازش کردم.یه انگشتر عقیق😍💍 زنانه بود.خیلی زیبا بود.☺️😍زیرش یه یادداشت بود که نوشته شده بود:
✍با ارزش ترین یادگاری مادرم.✍
انگشتر به دستم کردم.خیلی به دستم میومد.☺️
برای عقد بزرگترها همه بودن....
عمه ها،عمو و خاله ی امین.پدربزرگ و مادربزرگ ها؛عمه و دایی و خاله ی من.مامان و بابا و علی و محمد و خانواده هاشون.
محضر خیلی شلوغ شده بود...
قبل از اینکه عاقد برای بار سوم بپرسه آیا وکیلم،
👈تو دلم گفتم ✨ #خدایا خودت خوب میدونی من کی ام.😞فقط تو میدونی من چقدر گناهکارم.😞اینا فکر میکنن من خیلی خوبم،😞کمکم کن #آبروی_دینت باشم.🙏✨
-عروس خانم آیا وکیلم؟
👈تو دلم گفتم✨ #خدایا با اجازه ی #خودت،با اجازه ی #رسولت(ص)،با اجازه ی #اهلبیت رسولت(ع)،با اجازه ی #امام زمانم(عج)، گفتم:
_با اجازه ی خانم زینب(س)، پدرومادرم، بزرگترها،شهید رضاپور👣و همسرشون.. بله...💓☺️
صدای صلوات بلند شد.
امین هم بله گفت☺️ و عاقد خطبه رو شروع کرد.... بعد امضاها و مراسم حلقه ها و پذیرایی،خیلی از مهمان ها رفته بودن.
💓امین💓 و محمد یه گوشه ای ایستاده بودن و باهم صحبت میکردن..اطرافم رو خوب نگاه کردم.هیچکس حواسش به من نبود...🙈
منم از فرصت استفاده کردم و خوب به امین نگاه کردم.❤️👀
جوانی بیست و چهار ساله،لاغر اندام که موها و ریش مشکی و نسبتا کوتاه و مجعدی داشت.☺️کت و شلواری که به سلیقه ی من بود خیلی به تنش قشنگ بود.😍
اقرار کردم خیلی دوستش دارم.😍
مریم اومد نزدیکم.آروم و بالبخند گفت:
_بسه دیگه.خجالت بکش.پسر مردم آب شد.😉
امین متوجه نگاه من شده بود و از خجالت سرشو انداخته بود پایین.☺️😅به بقیه نگاه کردم.همه چشمشون به من بود و لبخند میزدن...
از شدت خجالت سرخ شده بودم.سرمو انداختم پایین و دلم میخواست بخار بشم تو ابرها.😬🙈
سوار ماشین امین شدم...
فقط من و امین بودیم.با آرامش واحترام گفت:
_کجا برم؟😊
-بریم خونه ما.☺️☝️
دوست داشتم با امین بریم بهشت زهرا (س)پیش پدرومادرش...
گرچه بهتر بود با لباس عقدم میرفتم ولی دوست #نداشتم همه #نگاهم کنن.
ترجیح دادم چادر مشکی و لباس بیرونی بپوشم.لباس عقدم پوشیده بود ولی سفید بود و #جلب_توجه میکرد.
گل خریدیم و رفتیم سمت بهشت زهرا(س).
تو مسیر همش به امین نگاه میکردم👀❤️ ولی امین فقط به جلو نگاه میکرد. بهتر،منم از فرصت استفاده میکردم و چشم ازش برنمیداشتم.😇
یک ساعت که گذشت بالبخند گفت:
_خب صحبت هم بفرمایید دیگه.همه ش فقط نگاه میکنید.😍😉
دوست داشتم زودتر باهام خودمونی حرف بزنه.از کلمات شما و افعال سوم شخص استفاده نکنه.🙈میدونستم امین خیلی با حجب و حیائه و اگه خودم بخوام مثل دخترهای دیگه رفتار کنم،این روند طولانی تر میشه.😬پس خودم باید کاری میکردم.
گرچه #خیلی_برام_سخت_بود ولی امین #همسرم بود و معلوم نبود چقدر کنار هم میموندیم.نمیخواستم حتی یک روز از زندگیمو از دست بدم.دل و زدم به دریا و گفتم:
_امین.☺️
بدون اینکه نگاهم کنه،سرد گفت:
_بله.😐
این جوابی که من میخواستم نبود.🙁شاید زیاده روی بود ولی من وقت نداشتم.دوباره گفتم:
_امین.☺️
بدون اینکه نگاهم کنه،بالبخند گفت:
_بله.😊
نه.این هم نبود.🙈برای سومین بار گفتم:
_امین.☺️
نگاهم کرد.چشم تو چشم.با لبخندگفت:
_بله☺️
خوشم اومد ولی اینم راضیم نمیکرد.🙈برای بار چهارم گفتم:
_امین.☺️
چشم تو چشم،بالبخند،با اخم ساختگی، گفت:
_بله😠☺️
نشد.پنجمین بار با ناز گفتم:😌
_امییییین.☺️
به چشمهام نگاه کرد و بالبخند و خیلی مهربون گفت:
_جانم😍
این شد.از ته دل لبخند زدم...😌😍
و همونجوری که چشم تو چشم بودیم، گفتم:...
ادامه دارد..
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/9746
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷رمان محتوایی ناب😍👌
🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے
🌷 قسمت #نود_وهشت
ولی زندگی من و وحید و سختی هامون تازه شروع شد...😊
قبل عروسی وحید بهم گفت:
_دوست داری ماه عسل کجا بریم؟
گفتم:
_جاهایی که #میتونیم بریم #بگو،تا من #انتخاب کنم... ☺️👌
-هر جایی که #توبخوای میتونیم بریم.😍
-هر جایی؟!!😅
یه کم دقیق نگاهم کرد.لبخند زد و گفت:
_کربلا؟😍🌴
از اینکه اینقدر خوب منو میشناخت خوشحال شدم.گفتم:
_میتونیم؟😍😳
یه کم مکث کرد و گفت:
_یه کاریش میکنم.😉
بخاطر شرایط امنیتی کاریش بهش اجازه همچین سفری رو نمیدادن.خیلی تلاش کرد تا بالاخره تونست هماهنگ کنه که بریم.
دو روز بعد عروسی راهی کربلا شدیم.
😍🌴🕌😍
دل تو دلم نبود.حال وحید هم مثل من بود.هیچ کدوممون روی زمین نبودیم. وقتی وحید روضه میخوند 😢هیچ کدوممون آروم شدنی نبودیم.😭😭حس و حالمون تعریف کردنی نبود.وقتی با هم بودیم باهم گریه میکردیم.هیچ کدوممون اصراری برای پنهان کردن اشک ها و بغض هامون نداشتیم... 😭🙏😭نگران ریا شدن نبودیم.
💝من و وحید یکی بودیم.💝
کافی بود اسم حسین(ع)رو بشنویم اشک مثل سیل از چشمهامون جاری میشد. ساعت ها تو بین الحرمین می نشستیم،به گنبد امام حسین(ع)نگاه میکردیم، گریه میکردیم.👀😭👀به گنبد حضرت اباالفضل(ع)نگاه میکردیم، گریه میکردیم.👀😭
خیلی ها گفتن اونجا برای ما هم دعا کنید ولی ما اونجا حتی به خودمون هم فکر نمیکردیم.اونجا فقط #امام حسین(ع) بود و #مصائبشون.
👈اصلا وحید و زهرا مطرح نبود.👉
فقط حسین(ع) بود و اشک.💖😭اونجا حتی نیاز نبود کسی روضه بخونه.به هر جایی نگاه میکردیم روضه بود.آب..خیمه گاه..آفتاب سوزان...داغی زمین..تل...بچه ها..گودال....همه روضه بود.
هردومون برای اولین بار بود که میرفتیم. هردو مون داشتیم دق میکردیم.نفس کشیدن تو کربلا واقعا سخت بود.زنده بودن تو کربلا باعث شرمندگی بود. شرمنده بودیم که چرا با این همه مصیبت ما هنوز زنده ایم.شرمنده بودیم که خدا،حسینش(ع) رو فدای تربیت شدن ما کرد و ما هنوز................😭😓😭
اون سفر برای هردومون سفر عجیبی بود. وقتی برگشتیم هم قلب و روحمون😣 اونجا بود.
قبل از سفر کربلا مداحی های وحید سوزناک و با گریه بود.خودش هم گریه میکرد ولی بعد از سفر کربلا مداحی کردن براش خیلی سخت شده بود.😣😭وقتی مداحی میکرد خودش هم آروم شدنی نبود.مجلس ملتهب میشد.😫😭دیگه هیچ وقت روضه گودال نخوند.وقتی روضه میخوند همه نگران سلامتیش بودن.دیگه کمتر بهش میگفتن مداحی کنه.من حالشو میفهمیدم.بعد از سفر کربلا منم تو روضه ها دلم میخواست بمیرم از غصه.😣😭
هروقت وحید میرفت هیئت، منم باهاش میرفتم.همه میدونستن من و وحید با هم ازدواج کردیم و منو خانم موحد😍 صدا میکردن.
یه شب که هیئت تموم شد نزدیک ماشین با یه خانمی که تو هیئت با هم دوست شده بودیم،صحبت میکردم.وحید با آقایی نزدیک میشد.قبل از اینکه وحید چیزی بگه اون آقا گفت:
_سلام خانم روشن.
از اینکه کسی تو هیئت منو به فامیل خودم صدا کرد تعجب کردم.نگاهش کردم.سهیل صادقی بود.
سرمو انداختم پایین و سلام کردم.بعد احوالپرسی همسرش رو معرفی کرد.همون خانمی که قبلش داشتم باهاش صحبت میکردم.دختر خیلی خوبی بود.بعد احوالپرسی وحید به آقای صادقی گفت:
_ماشین آوردی؟😊
آقای صادقی گفت:
_آره.ممنون.مزاحمتون نمیشیم.☺️
خداحافظی کردیم و رفتن.وقتی تو ماشین نشستیم وحید گفت:
_سهیل پسر خیلی خوبیه.به اون چرا جواب رد دادی؟😊
از حرفش تعجب کردم.لبخندی زد و گفت:
_این روزها خیلی ها وقتی میفهمن با تو ازدواج کردم یه جوری نگاهم میکنن.از نگاهشون معلومه قبلا خاستگار تو بودن.
-چند وقته میشناسیش؟😅
-چند سالی هست.😊
-از گذشته ش چیزی بهت گفته؟
-یه چیزایی.
-چی مثلا؟😅
-گفته بود تو یه مسائل دینی ابهاماتی داشته و یه دختری کمکش...
حرفشو نصفه گذاشت و به من نگاه کرد.
-تو کمکش کردی؟؟!!!!!😳
-آقای صادقی بهت گفته بود دختری که به نامحرم نگاه بیجا نمیکنه لایق این هست که با کسی ازدواج کنه که اون هم به نامحرم نگاه نمیکنه؟
وحید با تعجب گفت:
_تو بهش گفته بودی؟؟!!!!!!!😧😳
-میبینی خدا چقدر حواسش به ما هست. یه حرف رو خودش به زبان من میاره،بعد با واسطه به شما میرسونه که من و شما الان اینجایی باشیم که هستیم.☺️
سه هفته بعد از اینکه از کربلا برگشتیم، وحید یه مأموریت یک ماهه رفت....
دلم خیلی براش تنگ شده بود....
ادامه دارد..
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/9746
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
👤 شیخ عبدالله الجبری
عالم مشهور اهل سنت
و دبیرکل جنبش الامة لبنان
در گفتگو با کنگره جهانی محبان اهل بیت(ع):
🔹ایمان دارم حداکثر سه سال دیگر با رهبر عزیزمان
#امام خامنه ای،
پیروزمندانه وارد مسجد الاقصی خواهیم شد/
#نائب_برحق_مولا
@TarighAhmad 🍃✨
جورج سمعان جرداق
نویسنده و شاعر و نمایشنامه نویس مسیحی :
ایشان (آیت الله خامنه ای )
انسانی بزرگ است
و ایران بخاطر وجود چنین شخصی باارزش است
به صورت کلی میتوانم بگویم
که
#امام خمینی و #امام خامنه ای
بر راه و روش امام علی ع حرکت کرده اند
#نائب_برحق_مولا
⤵️
@TarighAhmad
✍شهید حاج قاسم سلیمانے:
از اصول مراقبٺ ڪنید. ✅
اصول یعنے⬅️ "ولایٺ فقیه" ...
#امام خامنه اے عزیز را
عزیزجان خود بدانید👌😍
#بخشیازوصیتنامه
#سرداردلها
#نائب_برحق_مولا
@TarighAhmad ✨🍃
افتخار، متعلق به آن انسان، ملت و جماعتی است که پای حرفشان بایستند نگذارند پرچمی که آنها بلند کرده اند طوفانها از بین ببرد و بخواباند.
#امام حسین علیه السلام
این پرچم را محکم نگه داشت .
#نائب_برحق_مولا
✨🌱@TarighAhmad