~🕊~
#تلنگر⚠️
رفیقم...؟
چند ساعت #فیلم میبینی👀؟
چند ساعت #بازی میکنی🕹؟
چند ساعت وقتت بیهوده داخل #فضایمجازی گذشت📱؟
حساب کردم اگر ما
"روزی 5 دقیقه" مطالعه
برای شناخت امام زمان بگذاریم؛
هفته ای 35 دقیقه،
ماهے 150 دقیقه
و سالی 1825 دقیقه
درباره امام زمان مطالعه کردیم🍃:)
اینطوری ساݪ دیگه اسم سرباز امام زمان بیشتر بهمون میاد✌️🏻🕊
╔═...💕💕...══════╗
@TarighAhmad
╚══════...💕💕...═╝
#خاطره
✍حاجقاسم سرزده آمد به جلسهی قرآن روستا.
مثل بقیه نشست یک گوشه و شروع کرد به خواندن ؛ از حفظ.
با تعجب پرسیدم: شما با این همه مشغله
چه طور فرصت حفظ قرآن داشتید؟
گفت: در ماموریتها ، فاصلهی بین شهرها را
عقب ماشین مینشینم و قرآن میخوانم.
#بشیم_مثل_شهدا
┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
@TarighAhmad
┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
زندگی من دوحالت داره رفیق :
یا پیشتم،یا فکرم پیشته
تمام :)🌸
#رفیق_خاص 💝
j๑ïท➺°
.•|@TarighAhmad
🕊 | #رفیقشهیدم
دلم بدجور هوای شهادت داره
میخواستم شهید بشم |🍃
ولی…!
میترسم با شهادتم آبروی شهدا روهم ببرم|😢
درسته اهل شهادت نیستم فقط عاشق شهادتم
اما…!
آرزو که عیب نیست
اونم برای جوونا است
مرا دریابید ای شهیدان خدایی…💔
🌸•┄═•═┄•🌸
@TarighAhmad
🌸•┄═•═┄•🌸
namaaz62.mp3
3.74M
#نماز_سکوی_پرواز ۶۲
❣با نمــــاز،
لحظاتی در آغوش خدا آرام می گیری!
و این هم آغوشی آرام و مهربانت میکنه،
درست شبیه خـ❤️ــدا.
اگر مهربانتر شدی...
یعنی نمازت، داره بالا می بَرَدِت
#استادشجاعی
#سکوی_پرواز 🕊
╔═🍃🕊🍃═════╗
@TarighAhmad
╚═════🍃🕊🍃═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
با آرامش بشین برای امتحان مطالعه کن ...
گور بابای نمره...😎
یادگیری رو عشقه...✌
تمااام
#انگیزشی
#پوریا_مظفریان
...💕💕...
@TarighAhmad
...💕💕...
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃 #قسمت_چهلم #هوالعشق دیگر وقتش بود: گفتم: _سلام علی! خوبی عزیزم؟
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت #چهل_یکم
#هوالعشق
#۵سال_بعد
خانم دکتر پایدار به بخش سی سی یو....
_ژاله به خانم مهدوی بگو بیاد سریع.
- باشه
در راهرو بیمارستان میدویدم تا به بخش سی سی یو برسم، این بیمار کودکی بود به سن #نرگس من، خیلی دلم برایش میتپید. سر راه به اتاق سپیده رفتم
- سپیده بدو لعیا حالش بد شده
- وای باشه برو اومدم..
به اتاق که رسیدم لعیا چشمانش بسته بود و صدای گوش خراش توقف نبض در مغزم میپیچید، نه ... سریع همه را کنار زدم، سی پی آر را شروع کردم، تنفس دستگاه مهم جواب نداد خودم با آن نفس دادم، گریه میکردم و دستم را روی قفسه سینه اش میفشردم، تمنا میکردم زنده بماند، نبضش بر نمیگشت، لحظه ای به یاد دخترم افتادم،
علی را واسطه کردم این دختر بماند اگر میشود... یک، دو، سه شوک... برگشت... حضور علی را احساس کردم که میگوید: خسته نباشی خانوم دکتر
و با لبخند دور میشود....،
همیشه بعد از هر عمل که انجام میدهم این صحنه را میبینم... شکر.. همه متعجب این معجزه نگاه میکردند.. واقعا معجزه ای بود از سمت خدا.. الحمدالله... با لبخند به طرف سپیده برگشتم، همدیگر را در آغوش گرفتیم... من از سر شوق گریه میکردم، دست لعیا را بوسیدم و از اتاق بیرون امدم، همیشه احساست میکنم... هستی همینجا... تلفن همراهم زنگ خورد، نرگسم بود
- الو ، مامانی
- جان دلم نرگسم! خوبی عشق مامان؟ غذاتو خوردی؟
- اره مُمانی. عمه جون بهم داد
- عه مگه عمه اومده؟
- اله مامانی اینجاست، اما عمو نهومده، نالاحتم قرار بوت بیات.نیستش
- اشکال نداره مامانی حتما کار داشته،شما برو با عمه بازی کن منم میام. باشه نفسم؟
- باشه خوشچل خانوم
- چیییییییی؟؟
- خوشچل خانوم دیه! عمه میگه بابا میتفته خوشچل خانوم منم خو موخوام بگم مته چیه؟
- الهی دورت بگردم عزیز مامان ، بگو .. فقط عمرو اذیت نکنی ها خب؟ خدافظ عزیز دلم
- باشه خوشچل. اودابظ
خخ شیطون.. علی... سپیده کنارم امد، با لبخند گفت:
_نرگس بود؟
گوشی را در جیبم گذاشتم و گفتم:
_کی جز نرگس میتونه لبخندو به لبم بیاره سپیده؟
با ملایمت نگاهم کرد و گفت:
_ان شاءالله وقتی بشه عروس خودم بهت میگم ..
– اووو فکر کردی، شرایط داره خخ. داخل اتاقم رفتم، لباس فرمم را در اوردم و چادرم را پوشیدم،قران روی میزم را بوسیدم و صلواتی فرستادم، عادت بعد از اتمام شیفتم بود،از راهرو که رد شدم مادر لعیا را دیدم که داشت به همه شیرینی میداد تا مرا دید به سمتم دوید :
- سلام خانم دکتر، خوبید؟ واقعا نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم، شما دخترمو بهم برگردونید ممنونم ازتون واقعا ممنونم
خانمی جوان با حجابی متوسط که مادر لعیا بود، در این چند وقت فهمیده بودم عقایدی به مذهب و دین ندارد و فقط خدارا در حد اسمش قبول دارد، امسال از ونکوور امده بودند برای عید به ایران که همینجا لعیا قلبش درد شدیدی میگرد و مجبور میشود دوره درمانش را همینجا بگذراند،من هم دکترش شده بودم، اول اجتناب کرد از اینکه خانمی چادری دکتر دخترش باشد اما خداروشکر رضایت داد.
- سلام گیسو جان، من که کاری نکردم عزیزم، این یه معجزه بود از طرف خدا برای تو و دخترت، باید از خدا تشکر کنی برای برگشت دوباره لعیا به تو. وقتی من اومدم نبض نداشت اما به طور ناگهانی نبضش بعد 5 دقیقه برگشت که این یه معجزه تو پزشکی به حساب می آید. الانم تو ریکاوریه و حالش خیلی خوبه، کنارش باش و خداروشکر کن خانوم.
گیسو همانطور نگاهم میکرد اشک در چشمانش حلقه زده بود که گفت:
-خداروشکر.
لبخندی از رضایت زدم و خداحافظی کردم، سوار ماشین شدم و به سمت خانه حرکت کردم،سر راه 4 تا بستنی شکلاتی خریدم تا با زینب بخوریم، یک ماهی میشود ندیدمش، مشغول زندگی خودش است و جالب تر اینکه دوقولو باردار است؛
بعد گذشت سال علی در دانشگاه تهران برای ادامه دوره ام ثبت نام کردم و ازمون تخصص دادم، علاقه شدیدی به قلب داشتم و ان تیر که به قلب علی خورد قدمم را محکم تر کرد، همان اول یکضرب قلب و عروق قبول شدم و ادامه دادم، بعد 8 ماه نرگسم به دنیا امد،
نرگس سادات نیایش دختر شهید سید علی نیایش... دخترم حال بزرگ ترین امید زندگیم شده و پدرش خاطره ای که هروز برایم تکرار میشود،
به خوابم می اید، حسش میکنم کنارم هر لحظه...
ادامه دارد...
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/13817
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛نهال سلطانی
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت آخر #چهل_دوم
#هوالعشق
به خانه که میرسم، در را باز میکنم زینب به سمتم می اید و با لبخند در اغوشش میگیرم ، نرگس با دو به بغلم میپرد و بوسه بارانم میکند. موهایش را نوازش میکنم و نوک بینی اش را میگیرم،
- نرگس خانوم من چطورره؟؟ نیگا بستنی شکلاتی گرفتم بخوریم خانوم کوچولو من
-مُمانی من اوچولو نیسم، بزرت شدم دیه. نیگا، عمه میگه من از نی نیش بزرت ترم، دیدی حالا!
امان از دست تووووو روبه مامان ملیحه میکنم و میگویم:
_سلام مامانی گل خودم، چه بو برنگی را انداختیا.
– سلام دختر برو زود لباساتو عوض کن بیا غذا تو بخور سرد نشه.
_چششششششششششششششم ملیحه خاتون.
با زبان درازی برای زینب به طبقه بالا میروم، خانه من و علی هنوز همانطور مانده، دست به وسایلی که تزیین کرده بود نزدم،چادرم را در میاورم،
به عکسمان نگاه میکنم، 5 سال است که ندارمت عزیز دل. هنوز هم عاشقم .... عاشق.
بعد 5 سال زندگی تازه روی روال عادیش افتاده، هنوز شب ها با تصویر علی میخوابم و برای نرگس سادات از بابای قهرمانش میگویم، پدری که از همه عشقش کذشت تا دین بماند تا نرگسی که ندید راحت بخوابد،
موقعی که نرگس به دنیا آمد در کنار خودم احساسش کردم، بود اما در میان ما نبود... تمام سعیم را کردم که نرگسمان کمبود نبیند، اما هرچه باشد دلش برای پدرش تنگ میشود،
در نامه ات نوشته بودی:
اگر نبودم تو باش، تو زینب گونه زندگی کن، صبور باش، من بدون تو به بهشت هم نمیروم...
از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشق تری از من
دلبستهات بودم من و دلبسته ام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من
آتش شدی، رفتی و گفتی: «عشق سوزان است
باقی نماند کاش جز خاکستری از من»
رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقیمانده چشمان تری از من
فالله خیر حافظا خواندم که برگردی
برگشته ای با حال و روز بهتری از من
من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خنده های زخمیات دل می بری از من
عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/13817
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛نهال سلطانی
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
🌴یا غیاثَ مَن لا غِیاثَ لَه 🌴
💫خدايا بر محمّد و آلش رحمت فرست، و مرا به قبول هر سود و زياني که دربارهام تقدير کردهاي موفقدار،
💕و به آنچه به نفع من از ديگران
و به نفع ديگران از من گرفتهاي خشنودم ساز،
💕به آن راهي که راستتر است
رهبريام کن
💕و به کاري که سالمتر و بيزيانتر است بگمار.
جمعه 🌨
۵ دی ماه ☃
°•≈•≈•≈•_💜_•≈•≈•≈•°
@TarighAhmad
°•≈•≈•≈•_💜_•≈•≈•≈•°
#سلام_امام_زمانم
ای که آمدنت حتمی است
کدام دعا در حق ظهور تو
به اسمان می رود؟!
ای فرزند "طور" و "عادیات"
ای پسر "یس" و "الذاریات"
تو را با کدام نام خدا زمزمه کنیم؟
در کدام سوره به تلاوت بنشینیم؟
آقا جانم زمین تشنه باران عدالت توست!
السلام علی القائم المنتظر و العدل المشتهر
مولاجان جهانی چشم انتظار شماست
لحظه های انتظار چه سخت میگذرد😔
🌿°• تعجیل درظهور ۳ صلوات
#مهدویت
╔═.🍃.══════╗
@TarighAhmad
╚══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باران و باد و
برف و زمستان بهـانہ اند 🌨
این شهــر را
نبودِ شما سرد می كند ...💔
☘☘☘
#برادر_شهیدم
#کلیپ_شهید_مشلب
╔═.🍃.══════╗
🇮🇷@TarighAhmad🇱🇧
╚══════.🍃.═╝
#حجاب ✨
#ریحانه 🌸
🌺 متن شبهه 🌺
چرا رنگ چادر مشکی است ؟مگر استفاده از رنگ مشکی از نظر اسلام کراهت ندارد؟
🌸 پاسخ به شبهه 🌸
* آیا می دانید کراهت رنگ مشکی شامل چادر نمی شود .
امام صادق علیه السلام فرمودند :پوشیدن لباس مشکی کراهت دارد مگر در سه چیز کفش ،عمامه و کساء (و کساءبه لباس بزرگ مثل عبا و چادر و امثال آن می گویند. )
وسائل الشیعه ج۲ص۲۷۹
* آیا می دانید استفاده از رنگ مشکی برای حجاب توصیه مستقیم اسلام نبوده و زنان خودشان این رنگ را انتخاب کرده اند؟
* آیا می دانید از نظر علمی ویژگی رنگ مشکی ،دفع نگاه هاست و این دقیقا با فلسفه حجاب که دفع نگاه نامحرم هست سازگاری دارد؟
جواهرانه ص۸۸
╔═...💕💕...══════╗
@TarighAhmad
╚══════...💕💕...═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از آثار نماز اینه که
گناهای انسان رو پاک میکنه🙃
طوری که به گفتهٔ رسول خدا (ص)
گناهان فرد مثل برگ های درخت میریزند ...
#پر_پرواز 🦋
🦋•🦋•🦋
صوت کامل :
#سکوی_پرواز 👈🏻 «۱۹»🕊
┈┈••✾••✾••┈┈
@TarighAhmad
┈┈••✾••✾••┈┈
💕🦋 یه روز یه آقایی نشسته بود و روزنامه میخوند که یهو زنش با ماهیتابه میکوبه تو سرش.
مرد میگه: برای چی این کارو کردی؟
زنش جواب میده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه کاغذ پیدا کردم که توش اسم سامانتا نوشته شده بود. مرد میگه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم
اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش سامانتا بود.
زنش معذرت خواهی میکنه و میره به کارای خونه برسه.
👈نتیجه اخلاقی اول: خانمها همیشه زود #قضاوت میکنند!
💠 سه روز بعد،
مرد داشت بازم روزنامه میخوند که زنش این بار با یه قابلمهی بزرگ دوباره میکوبه تو سرش!
بیچاره مرد وقتی به خودش میاد میپرسه: چرا منو زدی؟
زنش جواب میده: آخه اسبت زنگ زده بود!😐
👈نتیجه اخلاقی دوم: متاسفانه خانمها بعضی مواقع درست حدس میزنند😐
#بخند_مومن 😂
╔═••⚬😁⚬••══╗
@TarighAhmad
╚══••⚬😁⚬••═╝
⭕️ارئول مارک گرچت
تحلیل گر اسبق سازمان سیا در امور خاورمیانه :
ولی فقیه و شخص
آیت الله خامنه ای
از جمله قدرتمند ترین افراد در جهان کنونی است 💯
#نائب_برحق_مولا
━━𖡛⪻𖣔🌺𖣔⪼𖡛━━
@TarighAhmad
━━𖡛⪻𖣔🌺𖣔⪼𖡛━━
[• #تلنگر⚠️ •]
هرگاه مایل به گنـاه بودے
این سه نڪته را فراموش مڪن :
⇦الله مےبینـد
⇦ملائڪ مےنویسد
⇦درهرحـال مـرگ مےآید..🌿
#حواسمونبهاعمالمونهست؟💔
╔═...💕💕...══════╗
@TarighAhmad
╚══════...💕💕...═╝
به زخم ناخن آن دستهای بسته قسم
به ماهیان اسیر به گل نشسته قسم
به کشته ای که نشد سیر دست و پابزند
به واپسین دم خود، با دو دست بسته قسم
به دانههای عقیقی که مثل یک تسبیح
شدند با ستم از یکدگر گسسته قسم
درآن سیاهی گودال، تاسپیده صبح
به ناله صدو هفتاد و پنج خسته قسم
به گریه صدو هفتاد و پنج مادر پیر
به آه واشک رفیقان دلشکسته قسم
به فوجی ازپرو خاکستر پرستوها
که از جنوب میآیند، دسته دسته قسم
که دست بسته و پا بسته و گرفتاریم
به خیل غواصان زبند رسته قسم
به یاد آن لاله های پر پر
به یاد آنان که گرچه اینجا
دست هایشان بسته بود ؛ اما...
آنجا دست هایشان جایگاه
شفاعت ماست...
به یاد شب سرد سوم دیماه سال ۱۳۶۵، سالگرد عملیات کربلای چهار و به یاد همه به آب زدگانی که هرگز باز نگشتند.💔😭
#بشیم_مثل_شهدا
✾✾✾══♥️══✾✾✾
@TarighAhmad
✾✾✾══♥️══✾✾✾
#آیه_گرافی💡
وَ الَّذیــنَ جٰـــــــہَدوا فیـنا لَنَــــہدِیَنَّـــــہُم سُبُلَنا وَ اِنَّ اللَّـــــــــــــــہ لَمَعَ المُحسِنیــــنَ💫🌱
و کسانی ڪہ در راه ما بکوشند؛ قطعا به راه هاے خود هدایتشان خواهیم کرد و خدا همراه و یاور نیکوڪاران👥 اســــټ.
|•عنـڪبوت 69•|
@TarighAhmad •[❄️]•
🌱چهارده ساله بودم که اومدند خواستگاری.
وقتی باهم صحبت کردیم،فقط ازجنگ گفت وانقلاب.
جلسه بعدکه اومدن،مهریه تعیین شد.
نظر کاظم چهارده تاسکه بود،
به همراه نهج البلاغه وکتاب های امام خمینی(رحمت الله علیه) وشهید مطهری(رحمت الله علیه).
روز خرید همراهم نیومد، گفت:《هنوز به هم محرم نیستیم،لزومی نداره بیام.》
خریدم خیلی ساده بود؛
حتی چیزهایی راکه انموقع معمول بود ودخترها سرعقد میخریدند، نخریدیم...🌺☺️
🌺شهیدحاج کاظم نجفی رستگار🌺
#عاشقانہهاےالهے ....♥️
┈┈••✾••✾••┈┈
@TarighAhmad
┈┈••✾••✾••┈┈
••
خونشهید،
جاذبهےخاڪ را
خواهدشڪست؛
وظلمٺرا خواهددَرید؛
ومعبرےازنورخواهدگشود؛
وروحشرا از آن،
بہسفرےخواهدبردڪهبراے پیمودنآن،
هیچراهےجزشهادتوجودندارد.
| #رفیقشهیدم |~~
✗🌱✘
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@TARIGHAHMAD |√←
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
•• خونشهید، جاذبهےخاڪ را خواهدشڪست؛ وظلمٺرا خواهددَرید؛ ومعبرےازنورخواهدگشود؛ وروحشرا از آ