4⃣3⃣کاروان #امام_حسین_علیه_السلام روز بیست و هفتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری به منزلگاه «ذو حُسَم» رسیدند و با لشگر هزار نفری حر بن یزید ریاحی رو به رو شدند!👇
#روز_شمار_عاشورا
@TarikhEslam
✅در این روز امام حسین(ع) به منزل «ذو حُسَم»، ذو حُسی، ذو خشُب، ذو جشمی رسیدند.
هنگامی که خبر آمدن امام حسين(ع)، در کوفه منتشر شد، حرّ بن يزيد به سِمَت فرماندهی هزار نفر از سربازان، برگزيده شد و عبيدالله به او دستور داد، از ورود امام(ع) به کوفه جلوگيری و او را وادار کند که با يزيد بيعت کند.
وقتی کاروان امام حسین(ع) از منزلگاه «شراف» حرکت کرد، اول روز را با شتاب راه پیمودند تا این که روز به میانه رسیدند.
در این هنگام ناگهان مردی از میان کاروان فریاد زد : «الله اکبر!»
امام حسین(ع) نیز تکبیر گفتند و سپس خطاب به آن مرد فرمودند :
📋《لِمَ كَبَّرْتَ؟》
♦️برای چه تکبیر گفتی؟
آن مرد گفت : درخت خرما میبینم!
برخی اصحاب گفتند :
📋《وَ اَللَّهِ إِنَّ هَذَا اَلْمَكَانَ مَا رَأَيْنَا بِهِ نَخْلَةً قَطُّ》
♦️ما هیچگاه در این جا، حتّی یک نخل هم ندیدهایم.
امام(ع) به آنها فرمود : پس به نظر شما او چه دیده است؟
گفتند : اینها طلایه داران لشکر دشمن و گردنهای اسبان آنهاست.
امام (علیهالسّلام) فرمود :
📋《أَنَا وَ اَللَّهِ أَرَى ذَلِكَ!》
♦️به خدا که نظر من نیز همین است.
پس امام حسین(ع) فرمود : آیا در این منطقه پناهگاهی هست که بدان جا پناه ببریم و آن را پشت سرِ خویش نهیم و با این قوم، از یک سمت، مقابله کنیم؟
گفتند : آری! در ناحیهی چپ، منزلی است به نام «ذو حُسَم»!
پس امام حسین(ع) به سرعت در قسمت چپ جاده به طرف «ذو حُسَم» روان شد، سپاه دشمن نیز به طرف این منزل میتاخت، ولی امام حسین(ع) و همراهانش زودتر به این منزل رسیدند.
هنگامي که امام حسين(ع) به منزل ذی حِسم رسيد، دستور داد در آنجا اتراق کرده و خيمه ها را برافراشتند.(۱)
📚منبع :
۱)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، ص۷۶
@TarikhEslam
5⃣3⃣کاروان #امام_حسین_علیه_السلام توسط لشگر هزار نفری حر بن یزید ریاحی محاصره شد!👇
#روز_شمار_عاشورا
#حر_بن_یزید_ریاحی_رحمه_الله
@TarikhEslam
✅ساعتی نگذشت که لشکر حرّ سر رسید و کاروان امام(ع) را محاصره کردند و مقابل حضرت(ع) ایستادند.
از طرفی گرما به شدت آنان را اذیت میکرد.
از آنجایی که امام(ع) در منزلگاه «شراف»، آب بسیار برداشته بودند، امام حسین(ع) رو به یارانش فرمودند :
📋《اِسْقُوا الْقَوْمَ وَ أَرْوُوهُمْ مِنَ الْمَاءِ وَ رَشِّفُوا الْخَيْلَ تَرْشِيفاً》
♦️این قوم را آب دهید، آنان را از آب گوارا سیراب کنید و دهان اسبانشان را نيز تَر كنيد.
📋《فَقَامَ فِتيَانُهُ فَرَشَّفُوا الخَيلَ تَرْشِيفَاً، فَقَامَ فِتيَةُ وَ سَقَوا الْقَوْمَ مِن الْمَاءِ حَتَّى أَرْوُوهُمْ وَ اَقبَلُوا يَملَئُونَ القَصَاعَ وَ الاَتوَارَ وَ الطَّسَاسَ مِن الْمَاءِ ثُمَّ يَدنُونَهَا مِن الفَرَسِ، فَإِذَا عَبَّ فِيهِ ثَلَاثَاً اَو أَربَعَاً اَو خَمسَاً عُزَلَت عَنهُ وَ سَقَوا آَخَرَ حَتَّى سَقَوا الخَيلَ كُلَّهَا!》
♦️پس جوانان برخاستند، و به آنها آب دادند تا اينكه سيرابشان كرده و قدح ها و كاسه ها و طشت ها را پر كردند، و نزد اسبهايشان گذاشتند، وقتى اسب سه يا چهار و يا پنج نفس از آن آب می خورد آن را از پيش او می گرفتند و اسب ديگر را سيراب می كردند تا اينكه همه اسبها سيراب شدند.(۲)
دو لشکر، در این مکان توقف کردند.
هنگامی که وقت نماز ظهر شد، امام حسین(ع) به «حجّاج بن مسروق» فرمود :
📋《أَذِّنْ رَحِمَکَ اللهُ! حَتّى نُصَلِّی》
♦️اذان بگو! خداوند تو را رحمت کند، تا نماز بگزاریم.
حجّاج برخاست و اذان گفت، آنگاه امام(ع) به حرّ فرمود :
📋《یَابْنَ یَزیدَ! أَتُریدُ أَنْ تُصَلِّىَ بِأَصْحابِکَ وَ أُصَلِّی بِأَصْحابِی؟》
♦️آیا تو قصد دارى با یاران خویش نماز بگزارى و من نیز با یاران خود نماز بگزارم؟
حر پاسخ داد : شما با یارانت نماز بگزار، ما نیز به تو اقتدا مى کنیم!
امام حسین(ع) جلو ایستاد و هر دو سپاه به او اقتدا کردند.
امام(ع) پس از نماز از جاى خویش برخاست و به شمشیرش تکیه داد و خطبه خواند و پس از حمد و ثناى الهى چنین فرمود :
📋《أَیُّهَا النّاسُ! إنَّها مَعْذِرَةٌ إِلَى اللّهِ وَ إِلى مَنْ حَضَرَ مِنَ الْمُسْلِمینَ، إِنِّی لَمْ أَقْدِمْ عَلى هذَا الْبَلَدِ حَتّى أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَىَّ رُسُلُکُمْ أَنْ اَقْدِمَ إِلَیْنا إِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا إِمامٌ، فَلَعَلَّ اللّهُ أَنْ یَجْمَعَنا بِکَ عَلَى الْهُدى، فَإِنْ کُنْتُمْ عَلى ذلِکَ فَقَدْ جِئْتُکُمْ، فَإِنْ تُعْطُونِی ما یَثِقُ بِهِ قَلْبِی مِنْ عُهُودِکُمْ وَ مِنْ مَواثیقِکُمْ دَخَلْتُ مَعَکُمْ إِلى مِصْرِکُمْ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ کُنْتُمْ کارِهینَ لِقُدوُمی عَلَیْکُمْ اِنْصَرَفْتُ إِلَى الْمَکانِ الَّذِی أَقْبَلْتُ مِنْهُ إِلَیْکُمْ》
♦️اى مردم! این اتمام حجتى است در پیشگاه خداوند و مسلمانان حاضر، من خود به سوى دیار شما نیامدم مگر آن که نامه هاى شما به دستم رسید و فرستادگانتان به سویم آمدند و گفتند :
به سوى ما بیا چرا که ما پیشوایى نداریم بدان امید که خداوند به وسیله تو ما را در مسیر هدایت گرد آورد.
اگر همچنان بر دعوت خود باقى هستید که اکنون آمدم. بنابراین، اگر با من پیمان و میثاق هاى محکم مى بندید به گونه اى که مایه اطمینان خاطرم گردد، با شما وارد شهرتان مى شوم و اگر چنین نکنید و از آمدنم به این دیار ناخشنودید به مکانى که از آنجا آمده ام باز مى گردم.(۳)
سپس فرمود :
📋《اِنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الاَمْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ، وَ إِنَّ الدُّنْیا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُها، وَ اسْتَمَرَّتْ جِدّاً وَ لَمْ یَبْقَ مِنْها إِلاّ صُبابَةً کَصُبابَةِ الاِناءِ، وَ خَسیسِ عَیْش کَالْمَرْعَى الْوَبیلِ، اَلا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لا یُعْمَلُ بِهِ، وَ إِلَى الْباطِلِ لا یُتَناهى عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً، فَإِنّی لا أَرىَ الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً، وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إِلاّ بَرَماً》
♦️همه شما مى بینید که چه پیش آمده است، مى بینید اوضاع زمانه دگرگون و نامشخّص شده، خوبى آن روى گردانیده و با شتاب درگذر است، و از آن جز اندکى همانند ته مانده ظرف ها و زندگى پستى همچون چراگاه دشوار و خطرناک، باقى نمانده است.
آیا نمى بینید به حق عمل نمى شود، بر مومن لازم است، شیفته دیدار پروردگارش باشد. به یقین من مرگِ در راه حق را جز سعادت، و زندگى در کنار ستمگران را جز ننگ نمى بینم.(۴)
👤علاّمه مجلسى افزوده است که امام(ع) در ادامه چنین فرمودد:
📋《إِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدّینُ لَعِقٌ عَلى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانوُنَ》
@TarikhEslam
ادامه مطالب :👇
♦️مردم بندگان دنیایند، و دین همانند چیز خوش طمع و لذیذى بر زبانشان است که تا آنگاه که زندگى شان (به وسیله آن) پر رونق است، آن را نگه مى دارند، ولى هنگامى که به بلا (در امر دین) آزموده شوند، تعداد دین داران اندک گردند.(۵)
سپس فرمود :
شما مرا دعوت کردید، اگر حاضر به همکارى نیستید به جایگاه اصلى ام باز مى گردم، در واقع براى اتمام حجّت بر آن گروه پیمان شکن است، زیرا اگر امام(ع) مى خواست بازگردد، بعد از خبرهاى قطعى که از شهادت مسلم و هانى و پیمان شکنى اهل کوفه به او رسیده بود و هیچ مانعى در ظاهر وجود نداشت، باز مى گشت.
او به خوبى مى داند مسیر او به سوى کربلا، میدان جانبازى و شهادت او است، و این خبر از جدّش رسول خدا(ص) به او رسیده بود.
مطابق روایتى حضرت(ص) فرمود :
📋《أَیُهَا النّاسُ! أَنَا ابْنُ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ(ص)!
وَ نَحْنُ أَوْلى بِوِلایَةِ هذِهِ الاُمُورِ عَلَیْکُمْ مِنْ هؤُلاءِ الْمُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ وَ السّائِرینَ فیکُمْ بِالظُّلْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَإِنْ تَثِقُوا بِاللّهِ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَهْلِهِ فَیَکُونُ ذلِکَ لِلّهِ رِضىً، وَ إِنْ کَرِهْتُمُونا وَ جَهِلْتُمْ حَقَّنا وَ کانَ رَأْیُکُمْ عَلى خِلافِ ما جاءَتْ بِهِ کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ بِهِ رُسُلُکُمْ اِنْصَرَفْتُ عَنْکُمْ》
♦️اى مردم! من فرزند دختر رسول خدایم، ما به ولایت این امور بر شما (امامت بر مسلمین) از این مدّعیان دروغین که در میانتان به ظلم و ستم و تجاوز رفتار مى کنند سزاوارتریم.
اگر به خدا اعتماد کنید و صاحبان حق را بشناسید، مایه خشنودى خداوند است و اگر ما را ناخوش داشته و حقّ ما را نشناسید و عقیده شما برخلاف آن باشد که در نامه هایتان نوشته اید و فرستادگانتان گفتند، از نزد شما باز مى گردم.
حرّ بن یزید در پاسخ عرض کرد :
اى اباعبدالله(ع)! ما از این نامه ها و فرستادگان بى خبریم!
امام(ع) به یکى از خدمت گزاران به نام عقبة ابن سمعان، رو کرد و فرمود :
📋《یا عُقْبَةُ! هاتِ الْخُرْجَیْنَ اللَّذَیْنِ فِیهِمَا الْکُتُبُ》
♦️اى عقبه! آن دو خورجین نامه ها را بیاور.
عقبه نیز نامه هاى شامیان و کوفیان را حاضر کرد و پیش روى آنان ریخت، آنان پیش آمده، به نامه ها نگاه کرده و مى گذشتند!(۶)
هنگامی که سخنان امام حسین(ع) به پایان رسید، سپاه حر همچنان ساکت بودند و سخنی نمی گفتند چون آنان مأمور بودند به هر قیمتى شده اجازه ندهند که امام حسین(ع) به کوفه نزدیک شود، و اجازه بازگشت به مدینه را هم نداشته باشد، بلکه امام(ع) را در یک منطقه دور از آبادى ها فرود آورند تا لشکریان دیگر فرا رسند و امام(ع) را در محاصره کامل قرار دهند.
پس در این هنگام؛ حرّ بن یزید ریاحی به عنوان فرمانده اعزامی عبیدالله بن زیاد گفت :
ما دستور داريم كه وقتی تو را ديدار كرديم از تو جدا نشويم، تا اینکه تو را در كوفه به عبيدالله تحویل دهیم.
امام حسین(ع) در پاسخ به او فرمود :
📋《الْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ》
♦️مرگ براى تو نزديك تر از اين آرزو است.
سپس امام(ع) به اصحاب فرمود :
📋《قُومُوا فَارْكَبُوا》
♦️برخیزید و حرکت کنید.
همین که خواستند حرکت کنند، حرّ و لشکریانش راه را بر آنها بستند و مانع حرکت آنان شدند.
امام(ع) در این هنگام خطاب به حرّ فرمود :
📋《ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ! مَا تُرِيدُ؟》
♦️مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟
حُرّ جواب داد :
📋《أَمَا لَوْ غَيْرُكَ مِنَ الْعَرَبِ يَقُولُهَا لِي وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ الْحَالِ الَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا مَا تَرَكْتُ ذِكْرَ أُمِّهِ بِالثُّكْلِ كَائِناً مَنْ كَانَ وَ لَكِنْ وَ اللَّهِ مَا لِي إِلَى ذِكْرِ أُمِّكَ مِنْ سَبِيلٍ إِلَّا بِأَحْسَنِ مَا يُقْدَرُ عَلَيْه!》
♦️اگر كسى از عرب جز تو در چنين حالى كه تو در آن هستى، اين سخن را به من می گفت، من نيز هر كه بود نام مادرش را به عزا گرفتن مي بردم، ولى به خدا من نمى توانم نام مادر تو را جز به بهترين راهى كه توانائى بر آن دارم، ببرم.(۷)
زهیر بن قین به امام(ع) پیشنهاد جنگ با آنان را داد، اما حضرت(ع) نپذیرفت.
📚منابع :
۲)تاريخ الأمم و الملوك طبری، ج۵، ص۴۰۱
۳)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۳۵
۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۱۹۲
۵)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۸۱
۶)مقتل الحسین(ع) خوارزمى، ج۱، ص۲۳۷
۷)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، ص۷۸
@TarikhEslam
✅به هر حال حرّ بن یزید ریاحی به امام حسین(ع) پیشنهاد داد، اکنون که از آمدن به کوفه خودداری می کنی، راهی غیر از راه کوفه و مدینه در پیش گیر، تا وی بتواند از ابن زیاد کسب تکلیف کند.
آنها در مسیر خود به منزلگاه قصر بنی مقاتل رسیدند، و سرانجام در روز دوم محرم، کاروان امام حسین(ع) به همراه لشگر حرّ وارد کربلا شدند.(۱)
سرانجام روز عاشورا فرا رسید.
در این روز امام حسين(ع) با صداي بلند ياری خواست و فرمود :
📋《أَ مَا مِنْ مُغِيثٍ يُغِيثُنَا لِوَجْهِ اللَّهِ؟
أَ مَا مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ(ص)؟》
♦️آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به یاری ما بشتابد؟
آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟
حُر با شنيدن سخنان جانسوز امام(ع)، مضطرب و پريشان شد، با ناراحتي نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت :
آيا مي خواهي با حسين(ع) بجنگی؟
عمربن سعد با کمال بي شرمی گفت:
📋《إِي وَ اللَّهِ قِتَالًا أَيْسَرُهُ أَنْ تَطِيرَ الرُّءُوسُ وَ تَطِيحَ الْأَيْدِي》
♦️آری، چنان نبردی کنم که کمترين آن، بريده شدن سرها و جدا شدن دستها را به دنبال دارد.
حرّ که دوست نداشت با امام(ع) روبه رو شود، به او گفت : بهتر نيست او را به حال خود واگذاری تا اهل بيت(ع) خود را از اينجا دور کند؟
عمر سعد که جيره خوار عبيدالله بود، در جواب گفت :
اگر کار دست من بود، پيشنهاد تو را عملی می کردم، ولی امير اجازه نمی دهد.
حرّ در كنار سربازان ايستاد، به طورى كه لرزه بر اندامش افتاده بود.حرّ با خود گفت :
📋《وَ اللَّهِ إِنِّي أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ لَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ أُحْرِقْتُ》
♦️به خدا قسم، خود را در ميان بهشت و جهنم مي بينم، ولي چيزي را بر بهشت ترجيح نخواهم داد، اگر چه مرا بکشند و پاره پاره کرده و بسوزانند.
حرّ سرانجام در صبحگاه روز عاشورا از لشکر ابن سعد دور شد و در نهایت ندامت و پشیمانی از عملکرد خویش، توبه کنان در حالی که دو دست خود را بر سر گذاشته بود و در نقلی سپر خود را واژگون کرده بود، به سوی خیمه گاه امام حسین(ع) حرکت کرد.
در حالی که حرّ با خود چنین زمزمه می کرد :
📋《اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَيَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِيِّكَ》
♦️بار الها بسوى تو بازگشتم، توبه ام را بپذير كه من دلهاى دوستان تو و فرزندان دختر پيغمبر تو را لرزاندم.
هنگامي که نزد امام(ع) رسيد با ناراحتی و پشيمانی گفت :
جانم فدايت، اي فرزند رسول خدا(ص)، منم کسي که راه را بر تو بستم و سايه به سايه با تو آمده و از تو جدا نشدم و تو را در اين سرزمين پر آشوب نگه داشتم. به خدايي که هيچ معبودی جز او نيست، هرگز گمان نمی کردم اين قوم چنين رفتاری با تو داشته باشند و به حرفهايت گوش نکنند.
به خدا قسم اگر می دانستم نمی پذيرند، درباره ات خطايی مرتکب نمی شدم.
سپس گفت :
📋《أَنَا تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى! فَهَلْ تَرَى لِي مِنْ تَوْبَةٍ؟》
♦️حال پشيمان و توبه کنان آمده ام، آيا توبه ام پذيرفته مي شود؟
حضرت اباعبدالله(ع) فرمود :
آری، توبه ی تو پذیرفته است.
حرّ گفت :
📋《فَإِذَا كُنْتُ أَوَّلَ مَنْ خَرَجَ عَلَيْكَ فَأْذَنْ لِي أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ قَتِيلٍ بَيْنَ يَدَيْكَ لَعَلِّي أَكُونُ مِمَّنْ يُصَافِحُ جَدَّكَ مُحَمَّداً(ص) غَداً فِي الْقِيَامَةِ》
♦️از اون جایی که من نخستين كسی بودم كه سر راه بر تو گرفتم، اجازه بفرما تا اوّلين شهيد راه تو باشم، شايد فرداى قيامت از افرادى باشم كه با جدّت محمّد(ص) مصافحه مى كنند.
امام(ع) به او اجازه میدان رفتن داد و پس از آنکه به ميدان آمد، شروع به رجز خواندن كرد و جانانه جنگید.
لشکریان یکی پس از دیگری به او حمله ور شدند، تا اینکه درگيرى شدّت گرفت.
ساعاتى به همين گونه جنگيد، تا اینکه پياده نظام دشمن بر حرّ يورش بردند و حرّ به شهادت رساندند.
هنگام شهادت حرّ، امام حسین(ع) به بالین او رسید.
📋《فَجَعَلَ يَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ》
♦️با دست مبارک خود، گَرد و غبار از صورت حرّ پاك مي كرد و مي فرمود :
📋《أَنْتَ الْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ》
♦️همچنان كه مادرت تو را ناميد واقعاً تو آزاد مردى، آزاد در دنيا و آخرت.(۲)
بعد از این توبه، حُر به جایگاهی رسید که امام زمان(عج) در زیارت ناحیه مقدسه از او نام بردند و فرمودند :
《السَّلَامُ عَلَيْكَ يَاحُرَّ بْنَ يَزيدَ الْرِّيَاحِى》(۳)
📚منابع :
۱)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، صص۷۸-۸۰
۲)اللهوف ابن طاووس، صص۱۰۲-۱۰۳
۳)المزار الکبیر ابن مشهدی، ص۵۰۴
@TarikhEslam
📆بیست و هفتم ذی الحجه سال ۱۳۲ هجری قمری، انقراض حکومت بنی امیه پس از قتل مروان حمار به دست بنی العباس!
✅در این روز با عبدالله سفّاح اوّلین خلیفه عبّاسی بیعت شد، و با انقراض دولت بنی مروان، دولت بنی امیّه به کلّی منقرض شد.
#وقایع_ماه_ذی_الحجه
📚منبع :
۱)تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۵
@TarikhEslam
#بنی_امیه
♦️بغض و کینه بنی امیه با بنی هاشم!
دشمنى دیرینه بنى امیه با بنى هاشم از جمله مسائل مهم تاریخ صدر اسلام است.
دو تیره بنى هاشم و بنى امیه که خونین ترین برخوردها بین آنان رخ داده است، از قبیله قریش بودند، و با اینکه رسول اکرم(ص) خود از قبیله قریش بود، ولى سر سخت ترین دشمنان اسلام نیز از همین قبیله برخاسته اند.
مهمترین اختلافات این دو طایفه ناشى از بزرگى و عظمت چشمگیر بنى هاشم از یک سو، و تحمل حقارت و بدنامى بنى امیه از طرف دیگر بود.
✍جستارهایی از تاریخ درباره بغض و کینه بنی امیه نسبت به بنی هاشم :
۱)ابوسفیان در مقابل رسول اکرم(ص)
۲)معاویه در مقابل امام علی(ع)
۳)یزید در مقابل امام حسن(ع)
۴)مروان در مقابل امام حسین(ع)
۵)عبدالملک در مقابل امام سجاد(ع)
@TarikhEslam
✅ابوسفیان از سرسخترین دشمنان حضرت رسول اکرم(ص) محسوب می شد، و از مخالفین رسالت حضرت(ص) در مکه بود، و آزار و اذیتهای زیادی در قبال رسول اکرم(ص) انجام داد و حتی قصد کشتن حضرت(ص) را داشت که ایشان به مدینه هجرت کردند و باز مستقیما جنگ بدر و احد و خندق را بعد از هجرت بر حضرت(ص) تحمیل کردند و تا آخرین لحظه دست از دشمنی بر نداشت و حتی در اواخر عمر خود نیز بنی امیه را به این امر تحریک می کرد.
در فرمایشی امام علی(ع) به ابوسفیان فرمود :
📋《يَا اَبَاسُفيَانَ! طَالِمَاً عَادَيتَ اللهَ وَ رَسُولَهُ》
♦️ای ابوسفيان! ديری است که کينه ی خدا و پيامبرش در اعماق و زوايای دلت ريشه دوانده است.(۱)
ابوالفرج اصفهانی می نویسد :
📋《لَمَّا وَلَّي عُثمَانُ الخَلافَةَ، دَخَلَ عَلَيهِ أبُوسُفيَان فَقَالَ : يَا مَعشَرَ بَنِي أُمَيَّةِ! إِنَّ الخَلَافَةَ صَارَت إِلَيكُم فَتَلَقَّفُوهَا بَينَكُم تَلقَّفَ الكُرَةَ، فَوَ اللّهِ مَا مِن جَنَّةِِ وَ لَا نَارِِ》
♦️زمانی که عثمان بن عفان به خلافت رسید، ابوسفیان نزد او و در جمع امویان گفت :
ای بنی امیه! اکنون که گوی خلافت به دست شما افتاده، آن را در میان خود بگردانید و نگذارید که از دستتان بیرون افتد، که به خدا، دوزخ و بهشت افسانه بوده و اساس درستی را ندارد.(۲)
📚منابع:
۱)الاغانی ابو الفرج إصفهانی، ج۶، ص۹۹
۲)الاغانی ابو الفرج إصفهانی، ج۶، ص۵۲۹
@TarikhEslam
✅بغض بنی امیه در زمان معاویه بیشترین نمود را پیدا کرد.
تا جایی که ابن ابی الحدید معتزلی می نویسد :
📋《إِنَّ مَعَاوِيَةَ أَمَرَ النَّاسَ بِالعَرَاقِ وَ الشَّامِ وَ غَيرِهِمِا بِسَبِّ عَلِي(ع) وَ البَرَاءَةِ مِنهُ وَ خَطَبَ بِذَلِكَ عَلَى مَنابِرِ الِإسلَامِ وَ صَارَ ذَلِكَ سَنَةً فِي أَيَّامِ بَنِي أُمَيَّةِ إِلَى أَن قَامَ عُمَرُ بنُ عَبدِالعَزِيزِ فَأَزَالَهُ》
♦️معاویه به مردم عراق و شام و دیگر بلاد دستور داد، تا علی(ع) را در خطبه های منبرهای اسلام سب و لعن کنند و از او برائت بجویند!
تا اینکه این سنتی شد در ایام حکومت بنی امیه تا زمانی که عمر بن عبدالعزیز بر حکومت نشست.(۱)
جاحظ می گوید :
📋《أَنَّ قَوْماً مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ قَالُوا لِمُعَاوِيَةَ : إِنَّكَ قَدْ بَلَغْتَ مَا أَمَّلْتَ فَلَوْ كَفَفْتَ عَنْ لَعْنِ هَذَا اَلرَّجُلِ》
♦️جمعی از بنی امیه به معاویه گفتند :
تو که به آرزویت رسیدی، اگر از لعن این مرد دست برداری بهتر است!
معاویه گفت :
📋《لاَ وَ اَللَّهِ حَتَّى يَرْبُوَ عَلَيْهِ اَلصَّغِيرُ وَ يَهْرَمَ عَلَيْهِ اَلْكَبِيرُ》
♦️هرگز! به خدا سوگند! که دست از سبّ او نمی دارم تا زمانی كه اطفال امَّت با سبِّ علی(ع) جوان گردند و با آن سبّ رشد و نمو كنند، و بزرگان به صورت پيران فرتوت درآيند.(۲)
ابن حجر مي گويد :
📋《كَانَ بَنُو أميَّةِ إذَا سَمَعوا بِمَولُودِِ اسمُهُ عَليِِّ قَتَلُوهُ》
♦️بنی امیه هنگامی که متوجه می شدند که نام کودکی را علی گذاشته اند، او را می کشتند.(۳)
📚منابع :
۱)شرح نهج البلاغة ابن أبی الحديد، ج۴، ص۵۷
۲)بحارالأنوار مجلسی، ج۳۳، ص۲۱۴
۳)تهذيب التهذيب ابن حجر ،ج۷، ص۲۸۱
@TarikhEslam
✅یزید نیز همانند اجدادش، بغض و کینه شدید به بنی هاشم داشت.
ابن عباس نقل می کند که؛
روزی امام حسن مجتبی(ع) و یزید بن معاویه نشسته بودند و خرما می خوردند.
یزید گفت :
📋《يَاحَسَنُ(ع)! إِنِّي مُنْذُ كُنْتُ أُبْغِضُكَ》
♦️ای حسن(ع)! از آن روز که به وجود آمده ام تو را دشمن می دارم.
امام حسن(ع) فرمود :
📋《اِعْلَمْ يَا يَزِيدُ! إِنَّ إِبْلِيسَ شَارَكَ أَبَاكَ فِي جِمَاعِهِ فَاخْتَلَطَ اَلْمَاءَانِ فَأَوْرَثَكَ ذَلِكَ عَدَاوَتِي لِأَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ : وَ شٰارِكْهُمْ فِي اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَوْلاٰدِ وَ شَارَكَ اَلشَّيْطَانُ حَرْباً عِنْدَ جِمَاعِهِ فَوُلِدَ لَهُصَخْرٌ فَلِذَلِكَ كَانَ يُبْغِضُ جَدِّي رَسُولَ اَللَّهِ(ص)》
♦️بدان ای یزید! شیطان در آمیزش پدر تو شریک شد؛ و هر دو نطفه به هم آمیختند و در وجود تو دشمنی مرا نهادند.
زیرا خدای متعال [خطاب به شیطان] می فرماید : در مالها و فرزندانشان شرکت جو!(اسراء ۶۴)
و نیز شیطان در آمیزش «حرب» شرکت کرد و «صخر» از آن زاده شد.
از این رو او جدّم رسول خدا(ص)را دشمن می داشت.(۱)
یزید که واقعه کربلا را فرصتی مناسب برای انتقام از خون عثمان می دانست، در اوج بغض و کینه در نامه ای به ولید حاکم مدینه نوشت :
📋《اِنَّ اللهَ تَعالی مُنتَقِمُ لِلمَظلُومِ عُثمانَ بنَ عَفَّانِ مِن آلِ اَبی تُرابِ بِآلِ سُفیانِ》
♦️خداوند انتقام عثمان مظلوم را به وسیله آل سفیان، از آل ابی تراب خواهد ستاند.(۲)
بعدها هنگامی که اسرای کربلا را وارد مجلس یزید کردند، آن لعین در حالت مستی، با خویش شعری کفرآمیز زمزمه می کرد و میگفت :
📋《لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْر شَهِدُوا
جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَسَلْلْ》
♦️ای کاش بزرگانی از قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند، هم اکنون بودند و زاری قبیله خزرج را از زدن شمشیرها و نیزه ها می دیدند!
📋《لاََهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً
وَ لَقالُوا یا یَزِیدُ لاَ تَشَلْ》
در آن هنگام از شدت فرح و خوشحالی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید دستت درد نکند!
📋《قَدْ قَتَلْنَا القَرْمَ مِن سَادَاتهِمْ
وَ عَدَلْناه بِبَدْرٍ فَاعتَدَلْ》
♦️ما بزرگان اینها را به جای کشتگانمان در بدر کشتیم که سربه سر شد.
📋《لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ
خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ》
♦️بنی هاشم با سلطنت و حکومت بازی کردند و گرنه خبری نیامده بود و وحیی نازل نشده بود.
📋《لَسْتُ مِنْ خِنْدِف إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ
مِنْ بَنِی أَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ》
♦️اگر من نتوانم از فرزندان احمد انتقام کارهایشان بگیرم، از دودمان خندف نیستم!(۳)
📚منابع :
۱)مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۲۲
۲)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۱، ص۲۶۲
۳)الاحتجاج طبرسی، ج۲، ص۳۰۷
@TarikhEslam