eitaa logo
تاملی در تاریخ اسلام
2.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
178 ویدیو
307 فایل
﴾﷽﴿ 🕌امام علی(علیه السلام) خطاب به امام حسن(علیه السلام): «وَاعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ..» 📚نهج البلاغه، نامه۳۱ ✅روزی نه چندان دورِ دور، ماهم در تاریخ، ورق خواهیم خورد. @hosseinifazel نشر و کپی بدون ذکر منبع🚫 📚مقتل : @AsnadolMasaeb
مشاهده در ایتا
دانلود
3⃣3⃣ 🔍 🔹🔷«اسامة بن زید بن حارثه»🔷🔹 @TarikhEslam
✅نامش «اسامة بن زید بن حارثة» است که از آنجا که سن اسامه را به هنگام شهادت رسول اکرم(ص) «۱۹ سال» ذکر کرده‌اند، او می‌ بایست در حدود سال چهارم بعثت به دنیا آمده باشد. 👤پدر اسامة : نام پدرش زید بن حارثه بن شراحیل از قبیله بنی کلب بود. در ایام جاهلیت قبیله مادر زید مورد هجوم دشمن قرار گرفت و زید اسیر شد. و حدود هشت سال داشت که حکیم بن حزام او را در بازاری از نواحی مکه برای حضرت خدیجه(س) خرید. خدیجه(س) پس از ازدواج، او را به رسول خدا(ص) هدیه کرد و حضرت(ص) نیز زید را آزاد کرد. زید آزاد شده رسول خدا(ص) بود و به همین سبب، زید و فرزندش اسامه را از موالی رسول اکرم(ص) می‌خواندند. رسول اکرم(ص) او را بعد از آزادی مخیّر کرد که بماند یا به نزد خانواده خویش برگردد. اما زید ترجیح داد که همواره پیش رسول خدا(ص) بماند و به دیگران گفت : من از آن وقتی که پیامبر(ص) را دیده‌ام دیگر هرگز کسی را بر آن حضرت(ص) اختیار نخواهم کرد. حضرت(ص) وقتی این سخن از زید شنید او را به حجر مکه آورد و فرمود :‌ زید فرزند من است، از من ارث می‌برد و من نیز از او ارث می‌برم. در منابع تاریخی، زید بن حارثه را در زمره نخستین گروندگان به اسلام نام برده‌اند. زید در سال هشتم قمری از سوی رسول اکرم(ص) فرماندهی سپاه سه هزار نفری اسلام را در «جنگ موته» برعهده داشت. رسول اکرم(ص) فرموده بود که اگر زید کشته شد، «جعفر بن ابی طالب(ع)» پرچم را در دست گیرد و اگر او نیز کشته شد «عبدالله بن رواحه» فرمانده باشد. زید در سال هشتم هجری در جنگ موته، همراه با جعفر بن ابی طالب و عبدالله بن رواحه شهید شد. رسول اکرم(ص) با شنیدن خبر مرگ او متأثر شد و برایش طلب مغفرت کرد.(۱)(۲) 👤مادر اسامة : نام مادرش «امّ ایمن» بَرَکة دختر ثعلبة مشهور به‌ امّ ایمن، کنیزی حبشی و متعلق به عبدالله بن عبدالمطلب، پدر رسول اکرم(ص) بوده و سپس به پیامبر اکرم(ص) ارث رسیده است و و پیامبر(ص) پس از ازدواج با حضرت خدیجه(س) او را آزاد کرد. ام ایمن همچنین پس از درگذشت آمنه، مادر حضرت محمد(ص) در ابواء، وظیفه مراقبت از رسول اکرم(ص) را تا ورود به مکه و پس از آن تا سنین بلوغ و رشد، بر عهده داشت. ام ایمن پیش از اسلام در مکه با عبید بن عمرو ازدواج کرد و از او فرزندی به نام أیمَن به دنیا آورد که در غزوه حنین در سپاه اسلام بود و کشته شد. پس از درگذشت عبید بن عمرو، رسول اکرم(ص) روزی در بین اصحاب فرمود : 📋《مَن سَرَّهُ أَن يَتَزَوَّجَ امرَأَةً مِن أَهلِ الجَنَّةِ فَليَتَزَوَّج أُمَّ أَيمَنَ》 ♦️هر کس می‌خواهد با زنی بهشتی ازدواج کند، ام ایمن را به عقد خود درآورد.(۳) پس؛ ام ایمن با زید بن حارثه ازدواج کرد و اسامة بن زید، فرزند آن دو است. پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) ام ایمن همچنان به خانه حضرت فاطمه(س) تردّد داشت و حتی به همراه امام علی(ع) برای بازپس‌ گرفتن فدک از ابوبکر، شهادت داد که پیامبر(ص) فدک را به فاطمه(س) بخشیده است.(۴) 1⃣اسامة در زمان رسول اکرم(ص) : از جمله مهم‌ترین قضایای مربوط به اسامه، تعیین او به فرماندهی سپاه اسلام است.(۵) 2⃣اسامة در زمان خلفاء : ۱)زمانی که ابوبکر خلیفه شد، اسامه را به همان ماموریتی فرستاد که پیامبر(ص) او را مأمور کرده بود.(۶) ۲)در خلافت عمر، درباره اسامه آگاهی چندانی در دست نیست. ۳)در خلافت عثمان نیز اسامه در زمره اصحابی بود که خلیفه به هر یک از آنان قطعه زمینی بخشید. او در به دستور عثمان ماموریت یافت تا به بصره رود و از مسائل و مشکلات آن شهر آگاهی یابد.(۷) 3⃣اسامة در زمان امام علی(ع) : زمانی که امام علی(ع) خلیفه شد، اسامه جزء چند تن از صحابه مانند سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه و دیگران بود که از بیعت با امام سرباز زدند و امام علی(ع) در خطبه‌ای از این تخلف وی به تلخی یاد کرد.(۸) و نیز هنگامی که امیرالمومنین(ع) عزم پیکار جمل کرد، اسامه که سوگند یاد کرده بود با هیچ گوینده «لااله الاالله» نبرد نکند، از جنگ کناره گرفت.(۹) در گذشت : درباره تاریخ دقیق مرگ اسامه اختلاف است. برخی آن را در آخرین سال‌های خلافت معاویه (۵۸ یا ۵۹ ق) دانسته‌اند.(۱۰) 📚منابع : ۱)انساب الاشراف بلاذری، ج۱، ص۴۶۷ ۲)اسدالغابه ابن اثیر، ج۲، ص۱۲۹ ۳)صحيح بخاری، ج۵، ص۲۱۴۰ ۴)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۱۳۸ ۵)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۷۹ ۶)المغازی واقذی، ج۳، ص۱۱۲۲ ۷)تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۱ ۸)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۲۴۴ ۹)الطبقات الکبری ابن سعد، ج۳، ص۳۱ ۱۰)أسد الغابة ابن اثیر، ج۱، ص۶۶ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚✍📚✍📚✍📚✍📚✍📚 4️⃣9️⃣1⃣ :📚 کتاب «سیره نبی اعظم» شرح سیره و سنت تاریخ زندگانی و حیات طیبه حضرت رسول اکرم(ص) در بیانات ✍📚👇 @TarikhEslam
سیرة نبی اعظم(ص).pdf
1.4M
📚✍📚✍📚✍📚✍📚 کتاب «سیره نبی اعظم(ص)» @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅همانطور که گفته شد، سپاه «اسامه بن زید» در منطقه «جُرف» در نزدیکی مدینه اردو زد، اما این انتصاب با مخالفت برخی از صحابه مواجه شد. آنان از اینکه جوانی نوخاسته به فرماندهی چنین لشکری گمارده شده بود، ناخشنود بودند. از آنجایی که فرمان رسول اکرم(ص) به حرکت لشکر، مصادف با بیماری خود حضرت(ص) بود، از این جهت این امر، برای برخی بهانه ای شده بود که مدینه را یا ترک نکنند یا از سپاه سرپیچی کرده و به مدینه بازگردند. پس از روزها هنوز بسیاری در مدینه مانده بودند یا سپاه نیز در «جرف» اردو زده و توقف نموده بود و فراخوانده‌ شدگان به سپاه تا زمان شهادت رسول اکرم(ص) به نبرد نرفتند. حتی پس از آنکه ابوبکر به خلافت انتخاب می‌شود، سپاه «اسامه» برای نبرد حرکت می‌کند. شیخ مفید می نویسد : «عایشه بنت ابوبکر» به خانه «ام سلمه» آمد و درخواست کرد که حضرت رسول اکرم(ص) به خانه او منتقل شود تا خود پرستاری آن حضرت(ص) را بر عهده بگیرد. پس با موافقت ام سلمه، حضرت(ص) را به خانه عایشه منتقل کردند. در یکی از روزها «بلال حبشی» هنگام نماز صبح به منزل عایشه آمد و در حالى كه بيمارى حضرت(ص) شدت یافته بود، به ایشان عرض کرد : خدايتان رحمت كند هنگام نماز است. اهل منزل سخن بلال را به گوش مبارک آن حضرت(ص) رساندند، و ایشان فرمود : 📋《يُصَلِّي بِالنَّاسِ بَعْضُهُمْ فَإِنَّنِي مَشْغُولٌ بِنَفْسِي》 ♦️امروز ديگرى با مردم نماز بخواند زيرا كه من به خويشتن سرگرم هستم.[و بيمارى تاب رفتن مسجد را از من برده است.] عايشه گفت : 📋《مُرُوا أَبَا بَكْرٍ!》 ♦به ابوبكر بگوئيد به مسجد رود! و همچنین حفصه گفت : 📋《مُرُوا عُمَرَ!》 ♦️به عمر بگوئيد به مسجد رود! [به این ترتیب، هر كدام پدر خود را براى خواندن نماز تعيين كردند!] رسول اکرم(ص) كه سخن آن دو را شنيد و حرص هر يك را براى بلند كردن پدر خود و دلبستگى آن دو را به اين كار ديد، در حالی که هنوز آن حضرت(ص) زنده هستند، فرمودند : 📋《اُكْفُفْنَ فَإِنَّكُنَّ صُوَيْحِبَاتُ يُوسُفَ!》 ♦️از اين سخنان خوددارى كنيد، زيرا كه شما همانند زنانى هستيد كه با يوسف(ع) همدم بودند.[شايد مقصود آن حضرت(ص) اين بود كه چنانچه زنان مصرى يعنى زليخا و ديگران هر كدام به تنهائى مي خواست «يوسف» را ديدار كند و از آن پيامبر پاكدامن بهره گيرد؛ شما نيز هر كدام می خواهيد در اين جريان براى خود به تنهائى بهره بردارى كنيد.] سپس حضرت(ص)؛ 📋《قَامَ مُبَادِراً خَوْفاً مِنْ تَقَدُّمِ أَحَدِ اَلرَّجُلَيْنِ وَ قَدْ كَانَ أَمَرَهُمَا بِالْخُرُوجِ إِلَى أُسَامَةَ وَ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ أَنَّهُمَا قَدْ تَخَلَّفَا》 ♦️با شتاب از بستر برخاستند و ترسيدند که مبادا يكى از آن دو مرد [ابو بكر و عمر] در نماز بر مردم پیشی بگيرند، در صورتى كه آن حضرت(ص) آن دو را دستور به بيرون رفتن با اسامة فرموده بود و نمي دانست كه آن دو در مدينه مانده‌اند و هنوز نرفته‌اند. پس آن حضرت(ص) براى؛ 📋《لِكَفِّ اَلْفِتْنَةِ وَ إِزَالَةِ اَلشُّبْهَةِ》 ♦️فرو نشاندن فتنه و برطرف ساختن شبهه از ذهن مردمان مبادرت جست و روانه مسجد شد. با اينكه حضرت(ص)؛ 📋《أَنَّهُ لاَ يَسْتَقِلُّ عَلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلضَّعْفِ فَأَخَذَ بِيَدِهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبِِ(ع) وَ اَلْفَضْلُ بْنُ عَبَّاسٍ فَاعْتَمَدَهُمَا وَ رِجْلاَهُ تَخُطَّانِ اَلْأَرْضَ مِنَ اَلضَّعْفِ》 ♦️از بی حالى و ناتوانى و از شدت ضعف نمى‌ توانست روى پای خود بايستد، برخاست و دستهاى مباركش را على بن ابى طالب(ع) و فضل بن عباس گرفت. پس حضرت(ص) با همین حال وارد مسجد شدند. سپس؛ 📋《فَلَمَّا خَرَجَ إِلَى اَلْمَسْجِدِ وَجَدَ أَبَا بَكْرٍ قَدْ سَبَقَ إِلَى اَلْمِحْرَابِ فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ بِيَدِهِ أَنْ تَأَخَّرْ عَنْهُ》 ♦️حضرت(ص) ديدند ابوبكر در محراب ايستاده با دست مبارك به او اشاره فرمودند كه از محراب بیرون رود. 📋《فَتَأَخَّرَ أَبُو بَكْرٍ وَ قَامَ رَسُولُ اَللَّهِ(ص) مَقَامَهُ فَكَبَّرَ وَ اِبْتَدَأَ اَلصَّلاَةَ اَلَّتِي كَانَ قَدِ اِبْتَدَأَ بِهَا أَبُو بَكْرٍ وَ لَمْ يَبْنِ عَلَى مَا مَضَى مِنْ فِعَالِهِ فَلَمَّا سَلَّمَ اِنْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ》 ♦️پس ابو بكر به كنارى رفت و رسول اکرم(ص) به جاى او ايستاد. پس تكبير نماز گفت و نمازى را كه ابوبكر شروع كرده بود را از سر گرفت و دنبال نماز او را نگرفت. وقتی سلام نماز را داد، حضرت(ص) به خانه بازگشتند.(۱) 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۰ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅شیخ مفید می نویسد : حضرت رسول اکرم(ص) ابوبكر و عُمَر و گروهى از آنان را كه در مسجد بودند، را پيش خود فرا خواند. حضرت(ص) از آنان پرسید : 📋《أَ لَمْ آمُرْ أَنْ تَنْفُذُوا جَيْشَ أُسَامَةَ؟》 ♦️مگر من به شما دستور ندادم كه با لشكر «اسامة» بيرون رويد؟ آنان گفتند : آری یا رسول الله(ص)! حضرت(ص) این بار پرسید : 📋《فَلِمَ تَأَخَّرْتُمْ عَنْ أَمْرِي؟》 ♦️پس چرا دستور مرا انجام نداده و نرفتيد؟ ابوبکر گفت : 📋《إِنَّنِي كُنْتُ خَرَجْتُ ثُمَّ رَجَعْتُ لِأُجَدِّدَ بِكَ عَهْداً》 ♦️من بيرون رفتم ولى دوباره بازگشتم تا يك بار ديگر شما را ببينم و تجديد عهدى كنم! عمر نیز گفت : 📋《يَا رَسُولَ اَللَّهِ(ص)! لَمْ أَخْرُجْ لِأَنَّنِي لَمْ أُحِبَّ أَنْ أَسْأَلَ عَنْكَ اَلرَّكْبَ》 ♦️اى رسول خدا(ص)! من بيرون نرفتم زيرا دوست نداشتم وضع حال شما را از سوارانى[كه از مدينه مى‌آيند] بپرسم [و مي خواستم خود را از نزديك نگران حال شما باشم.] حضرت(ص) فرمودند : 📋《فَانْفُذُوا جَيْشَ أُسَامَةَ! فَانْفُذُوا جَيْشَ أُسَامَةَ》 ♦️به لشگر اسامة بپيونديد و از آن باز نمانيد، به لشگر اسامة بپيونديد! 📋《يُكَرِّرُهَا ثَلاَثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ أُغْمِيَ عَلَيْهِ مِنَ اَلتَّعَبِ اَلَّذِي لَحِقَهُ وَ اَلْأَسَفِ فَمَكَثَ هُنَيْهَةً مُغْمًى عَلَيْهِ وَ بَكَى اَلْمُسْلِمُونَ وَ اِرْتَفَعَ اَلنَّحِيبُ مِنْ أَزْوَاجِهِ وَ وُلْدِهِ وَ اَلنِّسَاءِ اَلْمُسْلِمَاتِ وَ مَنْ حَضَرَ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ》 ♦️حضرت(ص) سه بار اين سخن را تكرار فرمود، آنگاه بواسطۀ رنجى كه از رفتن مسجد به او رسيده بود و از اندوه بسيارى كه به او دست داده بود از هوش برفت،پ و ساعتى به همين منوال بود و مسلمانان گريستند و آواز گريه از زنان آن حضرت(ص) و فرزندان ایشان و زنان مسلمانان و هر كه در آن مجلس بود، بلند شد.(۱) 👤طبری در تاریخ خود می نویسد : حضرت رسول اکرم(ص) خطاب به آنان فرمودند : 📋《..جَهِّزُوُا جَیْشَ اُسَامَةَ! لَعَنَ اللهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ》 ♦️سپاه اسامه را مجهّز کنيد، خدا لعنت کند هر کس را که از سپاه اسامه تخلف کند.(۲) 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۰ ۲)تاریخ طبری، ج۳، ص۶۸۱ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا