eitaa logo
تاملی در تاریخ اسلام
2.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
178 ویدیو
307 فایل
﴾﷽﴿ 🕌امام علی(علیه السلام) خطاب به امام حسن(علیه السلام): «وَاعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ..» 📚نهج البلاغه، نامه۳۱ ✅روزی نه چندان دورِ دور، ماهم در تاریخ، ورق خواهیم خورد. @hosseinifazel نشر و کپی بدون ذکر منبع🚫 📚مقتل : @AsnadolMasaeb
مشاهده در ایتا
دانلود
👤 سپر بلای شیعه! ✅از امام موسى بن جعفر(ع) نقل شده است که فرمودند : 📋《إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي》 ♦️خداوند عزوجل بر شيعیان غضب كرد، پس مرا مخيّر ساخت كه يا من و يا آنها فدا شويم، به خدا من با دادن جان خودم ايشان را حفظ كردم.(۱) 👤مرحوم علامه مجلسى در شرح این روایت می نویسد : غضب خدا بر شيعه يا براى اين بود كه ايشان تقيه را از دست دادند و امامت آن حضرت(ع) را فاش كردند. پس خليفه وقت هارون الرشيد چاره‏ ای نداشت، جز اينكه يا شيعيان را تعقيب كند و بكشد و يا آن حضرت(ع) را زندانى و مسموم كند، و حضرتش سلامت شيعه را به قيمت جان خود خريد. يا آنكه علت غضب خدا اين بود كه شيعيان از آن حضرت(ع) اطاعت و پیروی خالصانه نكردند در نتیجه خداى تعالى آن حضرت را مخير ساخت كه يا بر علیه هارون قیام کند و جماعتى از شيعیان کشته شوند و يا گوشه‏ گيرى كند و تن به زندان و شهادت دهد.(۲) 📚منابع : ۱)الكافی مرحوم کلینی، ج‏۱، ص۲۶۰ ۲)مراة العقول مجلسی، ج۳، ص۱۲۷ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅امام باقر(ع) و امام صادق(ع) از انقراض بنی امیه و تاسیس بنی عباس به احسن وجه استفاده کردند و توانستند هزاران شاگرد تربیت کنند. اما وقتی نوبت به موسی ابن جعفر(ع) رسید، ورق برگشت. وقتی دشمن دید از دو امام در ملاعام در مسجد و در ملاقات های عمومی و خصوصی بیش از شصت هزار حدیث نقل کرده اند. لذا گفتند اگر موسی بن جعفر(ع) را رها کنیم ریشه این حکومت زده شده است. دائما حضرت(ع) را از مدینه به عراق و شام و بغداد تبعید می کردند. در روایت آمده است که با امام(ع) کاری کردند که موسی ابن جعفر(ع) مدت ها در بیابان های شهر شام و در غار با لباس مبدل و چهره بدلی زندگی می کردند که کسی امام(ع) را نشناسد. در تاریخ آمده است که؛ 📋《لَا يَزَالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ》 ♦️امام(ع) پیوسته از زندانی به زندان دیگر منتقل می شدند.(۱) سندی ابن شاهک زندان بان حضرت(ع) شد. روایت شده بچه های سندی ابن شاهک از روزنه زندان به حضرت(ع) نگاه می کردند در حالی که امام(ع) در سجده بودند و بسیار نحیف شده بودند. یک لحظه امام(ع) از روزنه ی در به بچه های سندی نگاه کرد از همین فرد یهودی یک نوه ای به دنیا آمد که از اعلام تشیع شد. لذا امام(ع) بخواهد دستگیری کند از یهودی هم دستگیری می کند. در دوره امام کاظم(ع) از آل ابی طالب هر کسی که می توانست قیام کرد و تنها فرد مهمی که قیام نکرد، امام موسی ابن جعفر بود. امام کاظم(ع) بخشی از سناریوی امامت شیعه است، چرا که یک سری کارهای بر زمین مانده دارد و یکسری کار برای امام(ع) بعدی. اگر قیام می کرد و کشته می شد دستاوردی به همراه نداشت و حضرت(ع) به اندازه ای نیرو نداشت که بتواند مقابل هارون بایستد. راهبردی که حضرت(ع) استفاده کرد این بود که سازمان وکالتی تشکیل دادند که از شیعیان خمس می گیرند. عمده شروع مسئله خمس از زمان امام کاظم(ع) است. حضرت(ع) این وجوهات را به صُرّه تبدیل می کردند. این مسئله در کتب اهل سنت هم آمده است. کیسه های طلا دویست تا چهارصد سکه ای، که روایت شده ؛ 📋《إَذَا أَعطَی المَرءَ فَقَد استَغنَی》 ♦️ایشان به هر کسی می داد، آن طرف بی نیاز می شد.(۲) این یک استراتژی بود. هارون هم به این مسئله اشاره کرده بود که عجیب است برای اینها خراج می آید و ما دو خلافت داریم! حضرت(ع) شیعیان را دسته بندی کرده بودند. حضرت(ع) این مبالغ را بخشی به فقرا می دادند و بخشی به بغداد یا مدینه سرازیر می شد. حضرت(ع) اگر کوچک ترین موضع گیری سیاسی و نظامی می کرد کشته می شد. کمک امام(ع) تنها به شیعیان نبود. 👤«محمد بن‌ شمس‌ الدین‌ معروف به ابن حجر مکی»(۱۵۰۳ق) یکی‌ از علمای‌ سنی مذهب در حدیث‌ و فقه‌ شافعی‌ که در رد شیعه کتاب نوشته است و وقتی در معرفی ائمه اطهار(علیهم السلام) به امام موسی کاظم(علیه السلام) می رسد، می گوید : 📋«يُدْعَى بِبَابِ قَضَاءِ حَوَائِجِ المُومِنِینَ أَی أَهْلِ سُنَّةِِ» ♦️اهل سنت از موسی بن جعفر(علیهما السلام) به عنوان «باب الحوائج» یاد می کردند. و در عبارتی دیگر آمده است؛ 📋«کَانَ مَعْرُوفَاً عِنْدَ أَهْلِ الْعَرَاقِ بِبَابِ قَضَاءِ الْحَوَائِج عِنْدَاللهِ» ♦️موسی بن جعفر(علیهما السلام) در عراق به «باب الحوائج» معروف بود.(۳) 📚منابع : ۱)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۲ ۲)أنوار البهیّه محدّث قمّی، ص۱۹۴ ۳)الصّواعق المحرقه ابن حجر مکی، ج۲، ص۵۹۰ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1⃣ماجرای و صفوان جمّال :👇 ✅صفوان بن مَهران شتران زیادی داشت که از کرایه دادن آنها، معیشت و زندگی خود را می‌گذراند و از همین جهت به او جمّال می‌گفتند. نقل می کند که؛ روزی خدمت حضرت امام موسی کاظم(ع) رسیدم. آن حضرت(ع) به من فرمود : 📋«یَا صَفْوَانُ! کُلُّ شَیْ‏ءٍ مِنْکَ حَسَنٌ جَمِیلٌ مَا خَلَا شَیْئاً وَاحِداً!» ♦️ای صفوان! همه چیزِ تو خوب و نیکو است جز یک چیز! سؤال کردم : فدایت شوم آن چیست؟ امام(ع) فرمود : 📋«إِکْرَاؤُکَ جِمَالَکَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ یَعْنِی هَارُونَ!» ♦️اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون خلیفه وقت) کرایه می‌دهی! عرض کردم : 📋«وَ اللَّهِ مَا أَکْرَیْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِلصَّیْدِ وَ لَا لِلَّهْوِ وَ لَکِنِّی أَکْرَیْتُهُ لِهَذَا الطَّرِیقِ(یَعْنِی طَرِیقَ مَکَّةَ) وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِی وَ لَکِنِّی أَبْعَثُ مَعَهُ غِلْمَانِی» ♦️به خدا سوگند! من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمی‌کنم. چون او به راه حج می‌رود، شتران خود را به او کرایه می‌دهم. خودم هم خدمت او را نمی‌کنم و همراهش نمی‌روم، بلکه غلام خود را همراه او می‌فرستم. امام(ع) فرمود : 📋«یَا صَفْوَانُ! أَ یَقَعُ کِرَاؤُکَ عَلَیْهِمْ؟!!» ♦️آیا از او کرایه طلب داری؟ گفتم : فدایت شوم. آری! امام(ع) فرمود : 📋«أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّى یَخْرُجَ کِرَاؤُکَ؟» ♦️آیا دوست داری او باقی باشد تا باقی کرایه ات را به تو برسد؟ گفتم : آری! امام(ع) فرمود : 📋«مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ کَانَ وَرَدَ النَّارَ!» ♦️کسی که دوست داشته باشد بقای آنها را، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود. صفوان می گوید : 📋«فَذَهَبْتُ فَبِعْتُ جِمَالِی عَنْ آخِرِهَا» ♦️بعد از این گفتگو با امام کاظم(ع)، تمامی شتران خود را فروختم. وقتی این خبر به هارون رسید، او مرا خواست و به من گفت : به من گزارش داده‌اند که تو شترهای خود را فروخته‌ای، چرا این کار را کرده ای؟!! گفتم : آری! فروختم. چون پیر و ناتوان شده‌ام و غلامانم از عهده این کار برنمی‌آیند! هارون عصبانی شد و گفت : 📋«هَیْهَاتَ! هَیْهَاتَ! إِنِّی لَأَعْلَمُ مَنْ أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ!» ♦️هرگز! هرگز! می‌دانم که تو به اشاره موسی بن جعفر(ع) شتران خود را فروخته ای! به او گفتم : 📋«مَا لِی وَ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ؟!!» ♦️من را با موسی بن جعفر چکار؟!! هارون گفت : 📋«دَعْ هَذَا عَنْکَ! فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِکَ لَقَتَلْتُکَ» ♦️بس است دیگر! به خدا قسم! اگر حق مصاحبت تو با من نبود، تو را می‌کشتم.(۱) 📚منبع : ۱)رجال الکشّی، ج۲، ص۷۴۰، ح۸۲۸ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تاملی در تاریخ اسلام
1⃣ماجرای #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام و صفوان جمّال :👇 ✅صفوان بن مَهران شتران زیادی داشت که از کرایه
2⃣ و زن بدکاره!👇 ✅هارون الرشید خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی امام موسی کاظم(ع) را در بغداد به زندان افکند. در طی آن دستور داد کنیز زیبا و خوش قیافه ای را برای خدمت کردن به امام موسی کاظم(ع) به زندان بردند و و منظورش از این کار برای بدنام کردن حضرت(ع) بود. امام(ع) پیغام داد : 📋«بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ لاَ حَاجَةَ لِي فِي هَذِهِ وَ لاَ فِي أَمْثَالِهَا» ♦️این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید! من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم. هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت : 📋«اِرْجِعْ إِلَيْهِ وَ قُلْ لَهُ لَيْسَ بِرِضَاكَ حَبَسْنَاكَ وَ لاَ بِرِضَاكَ أَخَذْنَاكَ وَ اُتْرُكِ اَلْجَارِيَةَ عِنْدَهُ وَ اِنْصَرِفْ» ♦️به نزد او باز گرد و به او بگو که ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم. پس کنیز را نزد او بگذار و باز گرد! مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید : «قُدُّوسٌ! سُبْحَانَكَ! سُبْحَانَكَ!» او جریان را به هارون گزارش داد. هارون با تعجب گفت : 📋«سَحَرَهَا وَ اَللَّهِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ بِسِحْرِهِ» ♦️به خدا سوگند! موسی بن جعفر(ع) او را سحر کرده است! سپس دستور داد کنیز را بیاورند. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد. هارون پرسید : تو را چه شده است؟ کنیز گفت : 📋«إِنِّي كُنْتُ عِنْدَهُ وَاقِفَةً وَ هُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ فَلَمَّا اِنْصَرَفَ عَنْ صَلاَتِهِ بِوَجْهِهِ وَ هُوَ يُسَبِّحُ اَللَّهَ وَ يُقَدِّسُهُ» ♦️هنگامی که من در زندان نزد او بودم، می دیدم که این مرد مرتب نماز می‌خواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود. من به او عرض کردم : مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود : با تو چه کار دارم؟ عرض کردم : مرا برای خدمت به شما آورده‌اند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود : پس اینها چه کاره‌اند؟! ناگهان؛ 📋«فَالْتَفَتُّ فَإِذَا رَوْضَةٌ مُزْهِرَةٌ لاَ أَبْلُغُ آخِرَهَا مِنْ أَوَّلِهَا بِنَظَرِي وَ لاَ أَوَّلَهَا مِنْ آخِرِهَا فِيهَا مَجَالِسُ مَفْرُوشَةٌ بِالْوَشْيِ وَ اَلدِّيبَاجِ وَ عَلَيْهَا وُصَفَاءُ وَ وَصَائِفُ لَمْ أَرَ مِثْلَ وُجُوهِهِمْ حَسَناً وَ لاَ مِثْلَ لِبَاسِهِمْ لِبَاساً عَلَيْهِمُ اَلْحَرِيرُ اَلْأَخْضَرُ وَ اَلْأَكَالِيلُ وَ اَلدُّرُّ وَ اَلْيَاقُوتُ وَ فِي أَيْدِيهِمُ اَلْأَبَارِيقُ وَ اَلْمَنَادِيلُ وَ مِنْ كُلِّ اَلطَّعَامِ» ♦️نگاه كردم ديدم باغى پر از گل و ريحان كه انتهايش ديده نمی شود و اول و آخر ندارد. در آن باغ محل هائى را با ديبا و فرش هاى رنگارنگ فرش كرده‏ اند. غلامان ماه رو كه نظير ندارند و لباسهائى پوشيده‏ اند كه كسى نديده از ابريشم سبز هر كدام بر سر تاجى از درّ و ياقوت دارند و در دست، آفتابه و حوله گرفته ‏اند و انواع غذاها مهیاست که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم. با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد. هارون گفت : ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟ گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم. هارون به فردی گفت : 📋«اقْبِضْ هَذِهِ الْخَبِيثَةَ إِلَيْكَ فَلَا يَسْمَعْ هَذَا مِنْهَا أَحَدٌ» ♦️این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود. اما آن کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد. از او پرسیدند : چرا چنین می‌کنی؟ گفت : عبد صالح[موسی بن جعفر(ع)] را چنین یافتم! سپس گفت : 📋«إِنِّي لَمَّا عَايَنْتُ مِنَ الْأَمْرِ نَادَتْنِي الْجَوَارِي يَا فُلَانَةُ ابْعُدِي عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ حَتَّى نَدْخُلَ عَلَيْهِ فَنَحْنُ لَهُ دُونَكِ» ♦️من وقتى بهشت برين را ديدم كنيزان فرياد زدند : فلانى دور شو از بنده صالح! خدا تا ما او را خدمت كنيم ما خدمتگزار او هستيم نه تو! 📋«فَمَا زَالَتْ كَذَلِكَ حَتَّى مَاتَتْ وَ ذَلِكَ قَبْلَ مَوْتِ مُوسَى(ع) بِأَيَّامٍ يَسِيرَة» ♦️آن کنیز پيوسته همين حال را داشت تا اینکه از دنيا رفت.(۱) 📚منبع : ۱)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۲۹۷ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تاملی در تاریخ اسلام
2⃣ #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام و زن بدکاره!👇 ✅هارون الرشید خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی امام موسی ک
3⃣توبه بشر حافی!👇 ✅علامه حلی می نویسد : روزی امام موسی کاظم(ع) در بغداد از مقابل درب خانه بِشْر بن حارث بغدادی می گذشت. 📋«فَسَمِعَ المَلَاهِي وَ أَصوَاتَ الغِناءِ والقَصبِ تَخْرجُ مِنْ تِلكَ الدَّارِ، فَخَرَجَتْ جَارِيَةٌ وَ بِيَدِها قُمَامَةُ البَقْلِ، فَرَمَتْ بِهَا فِي الدَّرْبِ» ♦️هنگامی که امام کاظم(ع) از کنار خانه او می‌گذشت، صدای ساز و آواز و لهو و لعب از خانه او بلند بود. در این هنگام کنیزی از خانه بِشْر بیرون آمد و در دست او ظرف خاکروبه ای بود و در جلوی درب خانه بشر ریخت. امام موسی کاظم(ع) از او پرسید : 📋«يَا جَارِيَةُ! صَاحِبُ هذِهِ الدَّارِ حُرٌّ أَم عَبْدٌ؟» ♦️ای کنیز! صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ کنیز که ایشان را نمی شناخت، در پاسخ گفت : او آزاد است! امام موسی کاظم(ع) خطاب به آن کنیز فرمود : 📋«صَدَقْتِ! لَو كَانَ عَبْدَاً خَافَ مِنْ مَولَاهُ!» ♦️راست گفتی! اگر او بنده بود از مولای خود می‌ترسید! امام(ع) این را فرمود و به راه خود ادامه دادند و رفتند. هنگامی که کنیز به خانه برگشت، بِشْر بر سر سفره نشسته بود و علت تاخیر را از کنیز جویا شد. کنیز نیز قضیه ملاقات خود با امام کاظم(ع) را برای بِشْر بازگو نمود. در این هنگام؛ 📋«فَخَرَجَ حَافِيَاً حَتَّى لَقِيَ مَولَانَا الكَاظِمَ(ع) فَتَابَ عَلَى يَدِهِ» ♦️پس بدین ترتیب بِشْر با پای برهنه از خانه بیرون آمد و به دنبال امام کاظم(ع) راه افتاد و در نتیجه گفتگویی با ایشان، توبه کرد.(۱) از آن پس او را بِشْر حافی نامیدند. 📚منبع : ۱)منهاج الكرامة علامه حلی، ص۵۹ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا