✅در ابتدای کار مردى از سپاه دشمن به نام ابوالحتوف تیرى به سوى امام(ع) رها کرد.
تیر به پیشانى امام اصابت کرد.
آن را بیرون کشید و خون بر چهره و محاسن امام(ع) جارى شد، عرض کرد :
📋《اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَرى ما أَنَا فیهِ مِنْ عِبادِکَ هؤُلاءِ الْعُصاةِ، اللَّهُمَّ أَحِصَّهُمْ عَدَداً، وَ اقْتُلْهُمْ بَدَداً، وَ لا تَذَرْ عَلى وَجْهِ الْأَرْضِ مِنْهُمْ أَحَداً، وَ لا تَغْفِرْ لَهُمْ أَبَداً》
♦️خدایا! تو شاهدى که از این مردم سرکش به من چه مىرسد.
خدایا! جمعیّت آنان را اندک کن و آنان را با بیچارگى و بدبختى بمیران، و از آنان کسى را بر روى زمین مگذار و هرگز آنان را نیامرز.(۱)
سپس به آنان حمله کرد، و به هر کس که مىرسید او را با شمشیرش بر خاک مىافکند، این در حالى بود که تیرها از هر سو مىبارید و بر بدن امام(ع) مىنشست و مىفرمود :
📋《یا أُمَّةَ السُّوءِ! بِئْسَما خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فی عِتْرَتِهِ، أَما إِنَّکُمْ لَنْ تَقْتُلُوا بَعْدی عَبْداً مِنْ عِبادِ اللَّهِ فَتُهابُوا قَتْلَهُ، بَلْ یُهَوِّنُ عَلَیْکُمْ عِنْدَ قَتْلِکُمْ إِیَّاىَ، وَ ایْمُ اللَّهِ إِنّی لَأَرْجُوا أَنْ یُکْرِمَنِی رَبِّی بِالشَّهادَةِ بِهَوانِکُمْ، ثُمَّ یَنْتَقِمُ لی مِنْکُمْ مِنْ حَیْثُ لا تَشْعُرُونَ》
♦️اى بدسیرتان! شما در مورد خاندان پیامبر(ص) بد عمل کردید.
آرى! شما پس از کشتن من از کشتن هیچ بندهاى از بندگان خدا هراسى ندارید، چرا که با کشتن من قتل هر کس برایتان آسان خواهد بود.
به خدا سوگند! من امیدوارم که پروردگارم شما را خوار و مرا به شهادت (در راهش) گرامى بدارد.
آنگاه از جایى که گمان نمىبرید انتقام مرا از شما بگیرد.
📋《یُلْقی بَأْسُکُمْ بَیْنَکُمْ وَ یَسْفِکُ دِماءَکُمْ، ثُمَّ یَصُبُّ عَلَیْکُمُ الْعَذابَ الْأَلیمَ》
♦️خداوند نزاع و اختلاف در میانتان مىافکند و خونتان را مىریزد آنگاه شما را به عذاب دردناک گرفتار مى سازد.(۲)
امام(ع) همچنان مىجنگید تا آن که زخمهاى بسیارى بر بدن مبارکش وارد شد.
هنگامى که دشمنان، امام را آماج تیرها قرار دادند تیر به گلوى امام(ع) اصابت کرد و فرمود :
📋《بِسْمِ اللَّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ، وَ هذا قَتیلٌ فی رِضَى اللَّهِ》
♦️به نام خداوند و هیچ حرکت و نیرویى جز از جانب خدا نیست و این شهیدى است در راه رضاى خدا!(۳)
📋《فَبَیْنَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِیَمْسَحَ الدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ》
♦️در همان حال که حضرت(ع) ایستاده بودند، سنگى از دشمن آمد و به پیشانى حضرت(ع) اصابت نمود، امام(ع) پیراهن را بالا زد تا خون پیشانى را باز دارد که تیرى سه شاخه و زهر آلود آمد و بر قلب مقدس امام(ع) نشست.
امام (دعاى قربانى خواند) و فرمود :
📋《بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلى مِلِّةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)》
♦️به نام خدا و به یارى خدا و بر آیین رسول خدا(ص).
آنگاه سرش را به آسمان بلند کرد و عرض کرد :
📋《إِلهی إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِىٍّ غَیْرَهُ》
♦️خداى من! تو آگاهى که اینان کسى را مىکشند که در روى زمین پسر پیامبرى جز وى نیست.
سپس تیر را بیرون کشید و خون همچون ناودان جارى شد.(۴)
حضرت(ع) دست را از خون پر کرد و آن را به سر و صورت کشید و فرمود :
📋《هکَذا وَاللَّهِ أَکُونُ حَتّى أَلْقى جَدّی رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمی، وَ أَقُولُ : یا رَسُولَ اللَّهِ(ص)! قَتَلَنی فُلانٌ وَ فُلانٌ!》
♦️آرى، به خدا سوگند! مىخواهم با همین چهره خونین به دیدار جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله بروم و بگویم :
اى رسول خدا(ص)!
فلان و فلان مرا شهید کردند.(۵)
امام(ع) بر روی مرکب نشسته بود و بر نیزه خود تکیه کرده بودند که در این لحظه تاب و توان امام(ع) رفت و از اسب به زمین افتاد ولی به زحمت مجدد برخاست.
امام محمد باقر(ع) می فرماید :
📋《لَقَد قُتِلَ بِالسَّیف وَ السَّنان وَ بِالحِجارَةِ وَ بِالخَشَبِ وَ بِالعَصا وَ لَقَد أوطئوه الخِیل بَعدَ ذلک》
جدّم ابی عبدالله را با شمشیر، با نیزه، با سنگ، با چوب، با عصا کشتند، و بعد هم اسب بر بدن او تاختند.(۶)
📚منابع :
۱)المصباح کفعمی، ص۶۲۲
۲)بحارالانوار مجلسی، ج ۴۵، ص۵۲
۳)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۱۱
۴)اللهوف ابن طاووس، صص۱۲۰-۱۲۱
۵)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۳۴
۶)بحارالانوار مجلسی، ج ۴۵، ص۹۱
@TarikhEslam
✅در روز عاشورا؛ هنگامی که امام حسین(ع) بعد از نبرد، با زخم ها و جراحات زیاد، لحظات آخر عمر شریف خود را سپری می کرد، در این هنگام؛
📋《صَاحَ شِمْرٌ بِأَصْحَابِهِ : مَا تَنْتَظِرُونَ بِالرَّجُلِ؟》
♦️شمر لعین بر اصحاب خود، نعره زد و گفت :
دربارهی این مرد منتظر چه هستید؟
📋《وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ فَضَرَبَهُ زُرْعَةُ بْنُ شَرِیکٍ عَلَى کَتِفِهِ الْیُسْرَى وَ ضَرَبَ الْحُسَیْنُ(ع) زُرْعَةَ فَصَرَعَهُ وَ ضَرَبَهُ آخَرٌ عَلَى عَاتِقِهِ الْمُقَدَّسِ بِالسَّیْفِ ضَرْبَةً کَبَا بِهَا لِوَجْهِهِ وَ کَانَ قَدْ أَعْیَا وَ جَعَلَ یَنُوءُ وَ یُکِبُّ فَطَعَنَهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ فِی تَرْقُوَتِهِ ثُمَّ انْتَزَعَ الرُّمْحَ فَطَعَنَهُ فِی بَوَانِی صَدْرِهِ》
♦️از هر طرف بر امام حسین (ع) حملهور شدند و زرعه بن شریک، ضربتی بر کتف امام(ع) زد. امام(ع) هم ضربتی بر او وارد کرد و او را نقش زمین ساخت.
مرد دیگری با شمشیر بر گردن مقدّس امام(ع) ضربت زد که حضرت(ع) با صورت بر زمین غلتید و دیگر ناتوان شده بود.
در این هنگام؛ سنان بن انس نیزهای بر گلوگاهش زد. نیزه را بیرون کشید و دوباره بر سینهی آن حضرت زد.
📋《ثُمَّ رَمَاهُ سِنَانٌ أَیْضاً بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَسَقَطَ وَ جَلَسَ قَاعِداً، فَنَزَعَ السَّهْمَ مِنْ نَحْرِهِ وَ قَرَنَ کَفَّیْهِ جَمِیعاً فَکُلَّمَا امْتَلَأَتَا مِنْ دِمَائِهِ خَضَّبَ بِهِمَا رَأْسَهُ وَ لِحْیَتَهُ وَ هُوَ یَقُولُ : هَکَذَا أَلْقَى اللَّهَ مُخَضَّباً بِدَمِی مَغْصُوباً عَلَیَّ حَقِّی》
♦️سپس سنان دوباره تیری در کمان نهاد و بر حنجرهی حضرت زد و امام(ع) افتاد.
ناچار روی زانوها نشست و تیر را از گلو بیرون کشید و دو دست خود را کنار هم زیر گلو گرفت. پر از خون شد، سر و صورت خویش را به خون رنگین کرد، در حالی که میفرمود :
خدا را اینگونه آغشتهی به خونم دیدار خواهم کرد، در حالی که حقّ مرا غصب کردهاند.
📚منبع :
۱)اللهوف ابن طاووس، ص۱۷۵
@TarikhEslam
✅در مقاتل آمده است که امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا؛
📋《وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ》
♦️توان ایستادن نداشت و از جنگ باز ایستاد و سپس دعای قربانی خواند و فرمود :
📋《بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ(ص)!》
سپس سر مبارک را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود :
📋《إِلَهِی تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ》
♦️خدایا! تو خود مى دانى که اینان فرزند دخت فرزانه پیامبرشان را مى کشند.
📋《ثُمَّ ضَعُفَ مِنْ کَثْرَةِ انْبِعَاثِ الدَّمِ فَلَبِثُوا قَلِیلًا ثُمَّ کَرُّوا عَلَیْهِ》
♦️در همان لحظاتى که امام حسین(ع) در شهادتگاه خود با لب تشنه، در حالی که همچنان خون از او می رفت و ضعیف گشته بود و غرق در خون شده بود، دشمن قدری توقف نمود و سپس همگی به سمت ایشان یورش بردند.
در این هنگام؛
📋《فَخَرَجَ إِلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ(ع) وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ(ع) فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ(س) لِتَحْبِسَهُ فَامْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً وَ قَالَ :
لَا أُفَارِقُ عَمِّی!》
♦️عبدالله فرزند امام حسن مجتبی(ع) از سراپرده بانوان بیرون آمد و شتابان خود را به عموى گرانمایه اش حسین(ع) رسانید تا عمو را یارى کند.
در این هنگام؛ عمه اش زینب کبری(س) خود را به او رساند تا وى را به خیمه ها بازگرداند، امّا او پایدارى کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که :
به خداى سوگند! از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت!
📋《فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ إِلَى الْحُسَیْنِ(ع) فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ :
وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَةِ! أَ تَقْتُلُ عَمِّی؟
فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا بِیَدِهِ فَبَقِیَتْ عَلَى الْجِلْدِ مُعَلَّقَةً فَنَادَى :
یَا عَمَّاهُ! فَأَخَذَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ : یَا ابْنَ أَخِی! اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ》
♦️در این هنگام یکى از تجاوزکاران اموى بنام بحر بن کعب به سوى امام حسین(ع) روى آورد، که عبدالله فریاد بر آورد :
هان اى پلید زاده! آیا مى خواهى عمویم را به شهادت برسانى؟
آن پلید نیز شمشیرى بر آن کودک فرود آورد و عبدالله دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد!
او در حالى که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که :
عمو جان مرا دریاب! امام حسین(ع) او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود :
یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایى پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خداى پر مهر به زودى تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت.
📋《فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ فَذَبَحَهُ فَقَالَ الْحُسَیْنُ(ع) :
اللَّهُمَّ إِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَى حِینٍ فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً وَ اجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَداً وَ لَا تَرْضَ عَنْهُمْ أَبَداً》
♦️پس آن گاه حرمله گلوى آن کودک محبوب را هدف تیر خود ساخت و سرش را از پیکرش جدا کرد!
امام حسین(ع) پس از شهادت جانسوز نور چشم برادرش، عبدالله را در آغوش گرفت، و به آسمان رو کرد و فرمود :
بار خدایا! اگر این بندگان ستمکار و گناه پیشه ات را تاکنون از نعمت هایت بهره ور ساخته اى، اینک آنان را تار و مار و مایه عبرت دیگران قرار بده و هرگز از آنان خشنود و راضی مباش!(۱)(۲)
📚منابع :
۱)مثیر الأحزان ابن نما حلی، ص ٧٣
۲)روضه الواعظین ابن فتّال نیشابوری، ص ٢٠٨
@TarikhEslam
✅لحظات آخر حیات امام حسین(ع) بود و امام(ع) یکّه و تنها مشغول جنگ کردن بود.
📋《فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ》
♦️امام(ع) در حالى که ضعف از جنگ بر وى عارض گردیده بود، لحظه اى براى استراحت توقّف نمود.
📋《فَبَیْنَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِیَمْسَحَ الدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ》
♦️در همان حال سنگى از دشمن آمد و به پیشانى حضرت اصابت نمود، امام(ع) پیراهن را بالا زد تا خون پیشانى را باز دارد که تیرى سه شاخه و زهر آلود آمد و بر قلب مقدس امام(ع) نشست.
سپس فرمود :
📋《بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ(ص》
سپس دستها را به سمت آسمان بالا برد و فرمود :
📋《إِلَهِی! أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِیٍّ غَیْرُهُ》
♦️خداوندا! تو مى دانى که اینان مردى را مى کشند که بر گستره ی زمین جز او فرزند دختر پیامبر(ص) نیست!
سپس تیر را از پشت سر درآورد.
📋《فَانْبَعَثَ الدَّمُ کَأَنَّهُ مِیزَابٌ》
♦️در حالی که خون مانند ناودان از بدنش فوران می کرد.(۱)
حضرت(ع) دیگر توان جنگ نداشت و به زحمت خود را ایستاده نگه داشته بود، که ناگهان نگاهشان به لشکر انبوهی افتاد که به فرماندهی شمربن ذی الجوشن بین امام(ع) و خیمههای آن حضرت(ع) فاصله شده و قصد حمله به خیمههای امام(ع) را داشتند.
امام(ع) با دیدن این صحنه به آنها فرمودند :
📋《وَيْلَكُمْ يا شِيعَةَ آلِ اَبى سُفْيانَ!
اِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِيْنٌ وَكُنْتُمْ لاتَخافُونَ الْمَعادَ، فَكُونُوا اَحْراراً فِى دُنْياكُمْ!》
♦️ای پیروان آل سفیان!
اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید، پس لااقل در زندگی خود آزاده باشید.
شمر گفت : حسین! چه می گویی؟!!
امام(ع) فرمود :
📋《إِنِّی أَقُولُ أُقَاتِلُکُمْ وَ تُقَاتِلُونَنِی وَ النِّسَاءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتَاتَکُمْ وَ جُهَّالَکُمْ وَ طُغَاتَکُمْ مِنَ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِی مَا دُمْتُ حَیّاً》
♦️من با شما می جنگم و شما با من نبرد می کنید، این زنان گناهی ندارند؛ پس تا من زنده هستم از تعرض یاغیانتان به خانواده من جلوگیری نمایید و به خیمهها حمله نکنید.
پس شمر ملعون گفت :
📋《لَکَ ذلِکَ یَابنَ فَاطِمَه(س)!》
♦️ای فرزند فاطمه(س)! حق با توست.
پس در جنگیدنِ با امام(ع) مصمّم شدند که ابتدا کار حسین(ع) را تمام کنند.(۲)
شمر خود را به امام(ع) نزدیک کرد.
امام(ع) به زمین افتاد و در حالی که خون تمام صورت و محاسنش را گرفته بود.
🏴در زیارت ناحیه مقدسه که منسوب به امام زمان(عج) می باشد، آمده است :
📋《وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، وَ مُولِغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِکَ، قابِضٌ عَلى شَیْبَتِکَ، بِیَدِهِ، ذابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ》
♦️شمر بر روی سینه ات نشسته بود و شمشیرش را بر گلوگاه تو گذاشته بود و محاسن غرقه به خون تو را، بدست گرفت و با شمشیر تیزش سر از بدنت جدا میکرد.(۳)
در این حالت امام(ع) که خون چشمان مطهّرش را گرفته بود، دید سینه ی مطهّرش سنگین شده!
فرمود : كیستی؟
📋《لَقَد ارتَقَیتَ مُرتَقَیً عَظیمَاً طَالِماً قَبَّلَه رَسُولُ اللهِ(ص)》
♦️جای بلندی نشستی! آن جایگاه بوسه گاه مكرّر پیغمبر(ص) بود.
شمر خود را معرفی کرد.
مام(ع) خطاب به آن ملعون فرمود :
📋《یا شِمرُ! تَقتُلُنُی وَلَم تَعرِف مَن انَا؟》
♦️ای شمر! مرا می کشی و نمی دانی کیستم؟
شمر گفت : می دانم و تو را نیک می شناسم، جد و پدر و مادرت را از همه بهتر می شناسم.
پس دشنامی به حضرت(ع) داد و سپس گفت :
تو را می کشم و اصلا در دل ترس ندارم!
📋《فَضَرَبَ بسَیِفِه ثُمَّ اجَتَزَّ رَأسَه الشَرَیفَ قَفاءً》
♦️شمر بعد از زدن ضرباتی به سر حضرت(ع) سر امام(ع) را از قفاء برید.(۴)
📚منابع :
۱)اللهوف ابن طاووس، ص۱۲۰
۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۵۱
۳)المزار الکبیر ابن مشهدی، ص۵۰۵
۴)مقتل الحسين(ع) خوارزمى، ج۲، ص۳۶
@TarikhEslam