eitaa logo
تاملی در تاریخ اسلام
2.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
164 ویدیو
278 فایل
﴾﷽﴿ 🕌امام علی(علیه السلام) خطاب به امام حسن(علیه السلام): «وَاعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ..» 📚نهج البلاغه، نامه۳۱ ✅روزی نه چندان دورِ دور، ماهم در تاریخ، ورق خواهیم خورد. @hosseinifazel نشر و کپی بدون ذکر منبع🚫 📚مقتل : @AsnadolMasaeb
مشاهده در ایتا
دانلود
✍جواب دندان شکن امیرالمومنین به نامه معاویه بن ابی سفیان!👇 @TarikhEslam
✅بعد از به حکومت رسیدن امام علی(ع) و در پی دستور امام(ع) به معاویه، مبنی بر تحویل امارت شام به حاکم اعزامی حضرت(ع)، این امر بر معاویه گران آمد و در طی نامه ای به منظور تنقیص و پایین آوردن مقام امام علی(ع) خطاب به امام علی(ع) نوشت: 📋《وَ مَا مِنْ هَوُلَاءِ اِلَّا مَنْ بَغَیتَ عَلَیهِ وَ تَلَکأتَ فِی بِیعَتِهِ حَتَّی حُمِلْتَ اِلَیهِ قَهْرَاً تُسَاقُ بِخَزَائِمِ الاِقْتِسَارْ کَمَا یُسَاقُ الْفَحْلُ الْمَخْشُوشْ》 ♦️تو بر هر یک از خلفای پیشین دشمنی ورزیدی و از بیعت با آنان امتناع کردی تا آن که تو را همانند شتر افسار زده برای بیعت حاضر کردند. این جمله معاویه حکایت از بیعت تحمیلی امام علی(ع) و بردن امام(ع) با وضع نامطلوب در مورد بیعت با خلیفه اول بوده است.(۱) در طی نامه ای، امام علی(ع) پاسخ نامه معاویه را چنین نوشت: 📋《وَ قُلْتَ إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ اَلْجَمَلُ اَلْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَايِعَ وَ لَعَمْرُ اَللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ وَ مَا عَلَى اَلْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ- فِي أَنْ يَكُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ يَكُنْ شَاكّاً فِي دِينِهِ وَ لاَ مُرْتَاباً فِي يَقِينِهِ وَ هَذِهِ حُجَّتِي إِلَى غَيْرِكَ قَصْدُهَا》 ♦️گفته ای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند که بیعت کنم! عجبا! به خدا سوگند با این سخن خواسته ای مذمّت کنی و ناخواسته مدح و ثنا گفته ای! خواسته ای رسوا کنی؛ ولی رسواشده ای! این برای یک مسلمان نقص نیست که مظلوم واقع شود؛ مادامی که در دین خود تردید نداشته باشد و در یقین خود شک نکند و این خلاصه حجّت و دلیل من است حتّی در برابر غیر تو!(۲) 📚منابع: ۱)بحار الأنوار مجلسی، ج۳۳، ص۶۰ ۲)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۱۷۶ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚معرفی «سیر مطالعاتی تاریخ اسلام» : 🔍👇 @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📆سیزدهم جمادی الثانی؛ سالروز تکریم از مقام مادران و همسران شهداء به مناسبت بزرگداشت مقام شامخ @TarikhEslam
✅حضرت فاطمه(س) قبل از شهادت در طی سفارشی به امام علی(ع) فرمود : 📋《یَا ابَالحَسَن(ع)! جَزاکَ اللهُ عَنِّی خَیّرَ الْجَزاءِ! اَوصیِکَ اَوَّلاً اَن تَتَزَوَّجَ بَعّدِی! فَاِنَّ الرَّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ》 ♦️ای ابالحسن(ع)! خداوند تو را پاداش نیکو دهد! اولین وصیت من به تو این است که از آنجایی که مردان از زنان بی نیاز نیستند، پس از من ازدواج کن.(۱) روزی امام علی(ع) به برادرشان عقیل که آگاه به انساب عرب بود، فرمود : 📋《اُنظُر اِلَىَّ اِمرَأَةً قَد وَلَدَتهَا الفُحُولَةُ مِن العَرَبِ لِأَتَزَوَّجَهَا》 ♦️برای من زنی را انتخاب کن که او را به ازدواج خویش در بیاورم، تا اینکه برای من فرزندانی همچون شیرانی از نسل عرب به دنیا بیاورد. که عقیل، فاطمه کلابیّه را به امام علی(ع) معرفی کرد و گفت :  📋《تَزَوَّجْ اُمَّ البَنِینَ الْکَلابیَّةَ، فَإِنَّهُ لَیسَ فِی الْعَرَبِ أَشْجَعُ مِن آبَائِهَا》 ♦️با امّ البنین ازدواج کن که در عرب از اجداد او شجاع تر نیست.(۲) به نقل تاریخ؛ ابوبراء عامر بن مالك جدّ دوم فاطمه كلابيه در شجاعت در ميان قبايل عرب بی نظير بود، از اين رو او را بازي كننده با شمشيرها (مُلاعِبُ الاَسِنَّةِ) مي نامند.(۳) به این ترتیب، ام البنین(س) وارد منزل امام علی(ع) شد و سوگند یاد کرد که برای فرزندان ایشان همچون مادری دلسوز باشد و با ورود‌ ام البنین به خانه امیر مؤمنان، او ضمن پرستاری از کودکان امام، همانند مادر واقعی با آنان رفتار می کرد. در تاریخ زنی همچون ام البنین(س) دیده نشده که نسبت به فرزندان هووی خود محبتی خالصانه ورزد و آنان را بر فرزندان خویش مقدم بدارد. پس ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس(ع) و عبدالله و جعفر و عثمان شد که همه در کربلا در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند.(۴) از طرفی ام البنین(س) با شمر لعین هم قبیله بود و از آن جهت بود که شمر در کربلا فرزندان ام البنین(س) را خواهر زادگان خود خطاب کرد. سید بن طاووس می نویسد : در روز نهم محرم شمر به همراه امان نامه ای از طرف عبیدالله بن زیاد به سوی اردوگاه امام حسین(ع) به راه افتاد، تا پسران ام البنین(ع) را از سپاه امام حسین(ع) جدا کند که آنان قاطعانه امام نامه را نپذیرفتند و شمر را لعن نمودند. وقتی شمر به اردوگاه امام(ع) رسید، از آنجایی که ام البنین از قبیله بنى كلاب بود، و شمر نیز از این قبیله بود، بدین جهت، با صداى بلند فریاد زد : 📋《يَا بَنِي أُخْتِی! أَنتُم آمِنُونَ! فَلَا تَقتُلُوا أَنفُسَكُم مَعَ أَخِيكُمُ الحُسَينِ(ع)! وَاَلزَمُوا طَاعَةَ أمِيرِ المُؤمِنينَ يَزِيدَ بنِ مُعَاوِيَةَ》 ♦️ای خواهر زادگانم! شما در امانید! و خود را با برادرتان حسین(ع)، به کشتن ندهید و به طاعت امیرالمؤمنین یزید دربیایید.(۵) طبق مقاتل، کاروان اهل بیت(ع) در روز ششم ربیع الاول وارد مدینه شدند. ابن نما حلی می نویسد : 📋《لَمَّا وَصَلَ زَيْنُ اَلْعَابِدِينَ(ع) إِلَى اَلْمَدِينَةِ نَزَلَ وَ ضَرَبَ فُسْطَاطَهُ وَ أَنْزَلَ نِسَاءَهُ وَ أَرْسَلَ بَشِيرَ بْنَ حَذْلَمٍ لِإِشْعَارِ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ بِإِيَابِهِ مَعَ أَهْلِهِ وَ أَصْحَابِهِ》 ♦️هنگامى که کاروان اهل بیت(ع) به [نزدیکی] مدینه رسید، امام سجاد(ع) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود بیایند و خیمه ها را برپا کنند و در آن جاى بگیرند و حضرت(ع) بشیر بن جذلم را به مدینه فرستاد تا به آنان اطلاع دهد و آنان را به بیرون مدینه فرا خوانَد.(۶) حضرت(ع) به بشیر بن حذلم فرمود : 📋《يَا بَشِيرُ! رَحِمَ اَللَّهُ أَبَاكَ! لَقَدْ كَانَ شَاعِراً! فَهَلْ تَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ مِنْهُ؟》 ♦️اى بشیر! خدا پدرت شاعرت را رحمت کند، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟ بشیر گفت : 📋《بَلَى يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)! إِنِّي لَشَاعِرٌ!》 ♦️آرى، اى پسر رسول خدا(ص)، من نیز شاعرم! امام(ع) فرمود : 📋《اُدْخُلِ اَلْمَدِينَةَ وَ اِنْعَ أَبَا عَبْدِاَللَّهِ(ع)!》 ♦️پس وارد مدینه شو و خبر شهادت حضرت ابى عبدالله(ع) و ورود ما را به مردم ابلاغ کن! بشیر مى گوید : 📋《فَرَكِبْتُ فَرَسِي وَ رَكَضْتُ حَتَّى دَخَلْتُ اَلْمَدِينَةَ فَلَمَّا بَلَغْتُ مَسْجِدَ اَلنَّبِيِّ(ص) وَ رَفَعْتُ صَوْتِي بِالْبُكَاءِ وَ أَنْشَأْتُ》 ♦️بر اسبم سوار شدم و با شتاب وارد مدینه شدم و هنگامى که به مسجد النبى(ص) رسیدم صدایم را به گریه بلند کردم و آنگاه چنین سرودم : 📋《يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَكُمْ بِهَا، قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ فَأَدْمُعِي مِدْرَارٌ، اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِكَرْبَلاَءَ مُضَرَّجٌ، وَ اَلرَّأْسُ مِنْهُ عَلَى اَلْقَنَاةِ يُدَارُ》 ♦️اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین(ع) کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است. پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد. @TarikhEslam ادامه مطالب :👇
سپس بشیر گفت : این على بن الحسین(ع) است که با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند و من فرستاده او هستم تا ماجرا را به اطلاع شما برسانم. سپس نقل می کند : با این سخن، 📋《فَمَا بَقِيَتْ فِي اَلْمَدِينَةِ مُخَدَّرَةٌ وَ لاَ مُحَجَّبَةٌ إِلاَّ بَرَزْنَ مِنْ خُدُورِهِنَّ مَكْشُوفَةً شُعُورُهُنَّ مُخَمَّشَةً وُجُوهُهُنَّ ضَارِبَاتٍ خُدُودُهُنَّ يَدْعُونَ بِالْوَيْلِ وَ اَلثُّبُورِ فَلَمْ أَرَ بَاكِياً أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ اَلْيَوْمِ وَ لاَ يَوْماً أَمَرَّ عَلَى اَلْمُسْلِمِينَ مِنْهُ》 ♦️حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر چهره هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند و هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت!(۷) در مورد معرفت و ارادت این بانوی جلیل القدر به امام حسین(ع)، همین بس که وقتی، بشیر خبر شهادت امام حسین(ع) را به مدینه رساند، در این هنگام در مسیر خود با ام البنین(س) مواجه شد و خبر شهادت فرزندانش را به او داد. در این هنگام؛ ام‏ البنین با صبر و بصیرتى بى‏ نظیر پرسید :  📋《یَا بَشِیرُ! اَخبِرنِى عَن اَبِى عَبدَاللهِ الحُسَینِ(ع)! اَولَادِى وَ مَن تَحتَ الخَضرَاءَ کُلُّهُم فِدَاءُ لِاَبِى عَبدِاللهِ الحُسَینِ(ع)》 ♦️اى بشیر! مرا از اباعبدالله الحسین(ع) باخبر ساز! فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان است فداى اباعبدالله(ع) باد.(۸) هنگامی که بشیر خبر شهادت امام حسین(ع) را به او داد؛ 📋《هُنَالِكَ اَنهَارَت وَ لَطَمَت وَجهَهَا وَ صَاحَت : وَاوِيلَاهُ! وَاحُسَينَاهُ!》 ♦️در این هنگام، در همان جا بر زمین افتاد و بر صورت زد و فریاد کشید : واویلاه! واحسیناه!(۹) و آهى کشید و با دنیایى از غم و اندوه گفت :  📋《قَد قَطَعتَ نِیَاطَ قَلبِى!》 ♦️آه که بندهاى قلبم را پاره پاره کردى.(۱۰) به این ترتیب، ام البنین شهادت چهار پسر رشید را درک کرد و در سوگ آنها نشست. او براى پسران خود ندبه و گریه مى‏ کرد و گاهی در بقیع مى‏ نشست و ندبه‏ هاى جانسوزى سر می داد و می گفت : 📋《يَا مَنْ رَأَى الْعَبَّاسَ كَرَّ عَلَى جَمَاهِيرِ النَّقَدِ، وَ وَرَاهُ مِنْ أَبْنَاءِ حَيْدَرَ كُلُّ لَيْثٍ ذِي لَبَدٍ، أُنْبِئْتُ أَنَّ ابْنِي أُصِيبَ بِرَأْسِهِ مَقْطُوعَ يَدٍ، وَيْلِي عَلَى شِبْلِي أَمَالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ》 ♦️اى كسی که عباس(ع) را ديدى حمله می كرد بر توده هاى فرومايه و از فرزندان حيدر هر شير يال دارى دنبال او بود. خبردار شده ام كه به سر فرزندم ضربت وارد شده درحالى كه بريده دست بود، واى بر من بر شير بچه ام كه ضربت عمود سرش را خميده كرد. 📋《لَوْ كَانَ سَيْفُكَ فِي يَدِيْكَ، لَمَا دَنَا مِنْهُ أَحَدٌ، لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ، تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ》 ♦️اگر شمشيرت در دستت بود، كسى نمى توانست به تو نزديك شود و نيز از اوست. واى بر تو مرا ديگر مادر پسران مخوان، كه مرا به ياد شيران بيشه ام مي اندازى. 📋《كَانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْ وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَ، أَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى، قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ》 ♦️مرا پسرانى بود، كه به آنان خوانده مى شوم، اما امروز براى من پسرانى نيست. چهار پسر مانند كركسان بلندي ها كه با بريده شدن رگ حيات يكى پس از ديگرى به مرگ پيوستند. 📋《تَنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ، فَكُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِيعاً طَعِينَ، يَا لَيْتَ شِعْرِي أَ كَمَا أَخْبَرُوا، بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِيعُ الْيَمِينِ》 ♦️نيزه ها بر پيكرهايشان ستيزه داشتند، همه آنان با تن مجروح به خاك افتادند. اى كاش مي دانستم آنچنان است كه خبر دادند، اين كه دست عباسم بريده شده بود.(۱۱) زنان مدینه نیز دور او جمع مى‏ شدند و می گریستند. ابوالفرج اصفهانی می نویسد : 📋《فَكَانَ مَروَانُ يَجِي‌ءُ فِيمَن يَجِي‌ءُ لِذَلِكَ، فَلَا يَزَالُ يَسمَعُ نُدبَتَهَا وَ يَبكِي》 ♦️حتی مروان بن حکم اموی، از دشمنان اهل بیت نیز با شنیدن سروده‌های جانسوز او می‌گریست.(۱۲) اما تاریخ وفات ام البنین(س) اطلاع دقیقی در دست نیست. 📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۲ ۲)عمدة الطالب ابن عنبه، ص۳۵۷ ۳)تنقیح المقال مامقانی، ج۲، ص۱۲۸ ۴)مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی، ص۸۲ ۵)اللهوف ابن طاووس، ص۸۸ ۶)مثیرالاحزان ابن نمای حلی، ج۲، ص۱۱۲ ۷)اللهوف ابن طاووس، ص۱۷۴ ۸)شرح الأخبار قاضی نعمان، ج۳، ص۱۸۶ ۹)العبّاس بن على(ع) مدرسی، ص۲۴ ۱۰)ریاحین الشریعه محلاتی، ج۳، ص۲۹۴ ۱۱)سفینة البحار محدث قمی، ج۳، ص۳۰۸ ۱۲)مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی، ص۹۰ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1⃣سوال اول : چرا در کربلا حضور نداشت؟ ✍استاد : ایشان در آن زمان بانوی میان سالی بود؛ یعنی اگر هنگام ازدواج با امیرالمؤمنین(ع) در سال بیستم هجری حدوداً بیست ساله بوده، در هنگام واقعه کربلا که ابتدای سال ٦١ق اتفاق افتاد در حدود شصت سال داشته. و بعنوان همسر امیرالمؤمنین(ع) از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده است. از سوی دیگر، ظاهر حرکت کاروان امام حسین(ع) در همان ابتدا اینطور نبود که به قصد کربلا و شهادت باشد؛ خروج شبانۀ امام(ع) و اهل بیتش در شب بیست و نهم رجب سال شصت هجری قمری از مدینه به سمت مکه بود، نه کربلا! و به این قصد بود که در پناه حرم امن الهی در امان باشند بدین صورت که یزید از اینکه امام را بین دوراهیِ قتل یا بیعت مطلقه گذاشته بود کوتاه بیاید. که در این سفر، فرزندان ام‌البنین همراه امام حسین(ع) و در رکاب ایشان بودند. و دعوت کوفیان از امام(ع) در این مدتِ اقامتِ حدوداً چهار ماهۀ امام در مکه انجام گرفت، نه پیش از خروج امام(ع) از مدینه! اهل کوفه که خود از خلافت یزید ناراضی بودند و نمی‌خواستند زیر بار بیعت او روند هنگامی که از خود داری امام(ع) از بیعت با یزید و پناه بردن ایشان به حرم مکه مطلع شدند با فرستادن نامه‌هایی ایشان را به کوفه دعوت، و آمادگی خود جهت حمایت و دفاع از ایشان، و حتی آمادگی‌شان جهت اخراج حاکم کوفه را اعلام نمودند. امام(ع) اقامتش در پناه حرم مکی را ادامه داد تا آنکه با شروع ایام حج و سرازیر شدن مسلمانان از سراسر مناطقِ دور و نزدیکِ سرزمین پهناور اسلامی به مکه و بالا رفتن احتمال پیوستن آنان به امام یا دست‌کم تحت تأثیر قرار گرفتنشان جهت خروج از بیعت با یزید، تهدیدها و فشارهای یزید بر امام(ع) شدیدتر شد و به جایی رسید که دستور خونریزی مطلق یعنی حتی در داخل مسجدالحرام و در جوار کعبه را صادر کرد. با این تشدّد دستگاه خلافت، امام برای جلوگیری از شکسته شدن امنیت و احترام خانۀ خدا چاره‌ای نداشت جز اینکه یا ذلت بیعت مطلقه را بپذیرد یا از حرم مکه خارج شود تا تهوّر و گستاخی و بی‌پروایی یزید و آل ابی‌سفیان در جنگ طلبی و خونریزی، در منطقۀ حرم انجام نگیرد و موجب شکسته شدن حرمت مکه و مسجدالحرام نشود. لذا امام(ع) و همراهانش در روز هشتم ذی حجه، روز ترویه، از مکه خارج شدند. و در انتخاب مقصد، از آنجا که در تمام این مدتِ اقامت امام در مکه، اهالی هیچ منطقه‌ای جز کوفه از بیعت با یزید خودداری نکرده و ارتباطی با امام برقرار نکرده بودند. بنابراین به طور طبیعی راه و مقصدی برای امام(ع) نبود مگر کوفه. و این سفر هم ظاهرش از ابتدا معلوم نبود که به کربلا منجر می‌شود، بلکه هجده هزار نفر از کوفیان و اهل عراق با مسلم بن عقیل سفیر امام بیعت کرده بودند، و چهار هزار نفرشان در خانه‌های اطراف محل سکونت مسلم از او نگهبانی می‌کردند. شاید اگر این سفر امام به عراق به فرجام می‌رسید و پرچم عدل علی(ع) و خلافت اولاد معصومش در کوفه برپا می‌شد، فرزندان ام‌البنین(س)، مادر را نیز به کوفه دعوت نموده و در آن‌جا میزبان او می‌شدند. اما وضعیت به گونۀ دیگری پیش رفت و حضرت ام‌البنین(س) به طبیعت حال همچنان در مدینه ماند و خبر واقعه کربلا و شهادت فرزندانش را به او رساندند. @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تاملی در تاریخ اسلام
1⃣سوال اول : چرا #حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها در کربلا حضور نداشت؟ ✍استاد : ایشان در آن زمان بان
2⃣سوال دوم : اگر مطلع بودن از فرجام خروج امام حسین(ع) از مدینه که به شهادت امام(ع) و اسارت اهل بیتش می‌انجامد، موجب همراهی ام البنین(س) می‌شد پس ام سلمه که توسط خود امام(س) از سرانجام این سفر مطلع شده بود چرا با امام نرفت؟ آیا به دلیل آیۀ ﴿وَقَرۡنَ فِی بُیُوتِكُنَّ﴾(أحزاب/٣٣)؟ و آیا این آیه شامل ام البنین(س) نمی‌شد؟ ✍استاد : اصل خبر أم سلمه از طریق سید بن طاووس شهرت پیدا کرده و سند معتبری ندارد. از لحاظ محتوا نیز خبر ابن طاووس با محتوای اخبار معتبر همخوانی ندارد؛ زیرا اخبار معتبر گویای اینست که خروج امام از مدینه بصورت ناگهانی و شتابان و در دل تاریکی شبِ ۲۹ ماه یعنی شب غیرمهتاب بوده، حال آنکه خبر ابن طاووس متضمن این معناست که مردم از تصمیم امام بر خروج از مدینه آگاه شده بودند. و اگر چنین می‌بود که مردم مطلع می‌ بودند عوامل حکومتی گزارش می‌دادند و مانع می‌شدند. همچنین در آن خبر اینطور آمده که در هنگام روز أم‌سلمه آمده گریه کرده و امام دلداریش داده و أم‌سلمه می‌گوید : «وَلدي إن ذهبتَ فلا تذهبْ إلی العراق...» فرزندم! اگر حتماً رفتنی هستی پس به عراق نرو! در حالیکه در آن برهه هیچ حرفی از عراق و کربلا نبوده، و اصلاً فرستادن مأموران والیِ مدینه جهت احضار و اجبار امام(ع) بر بیعت در هنگام غروب بود و امام به مأموران فرمود : حالا باشد فردا صبح تا ببینیم چه می شود، و امام(ع) در دل همان شب به همراه فرزندان و برادران و اهل بیتش شتابان راهی مکه شد؛ یعنی بعد از این ابلاغ و احضار از طرف حاکم مدینه دیگر اصلاً امام در مدینه نماند تا أم‌ سلمه خدمت ایشان برسد و نصیحتی کند و گفتگویی میانشان باشد. و بالاخره با غیر معتبر بودن اصل خبر دیگر جایی برای توجیه و تأویلش نمی‌ماند. @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تاملی در تاریخ اسلام
2⃣سوال دوم : اگر مطلع بودن #حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها از فرجام خروج امام حسین(ع) از مدینه که به
3⃣سوال سوم : اگر یا ام سلمه همراه امام حسین(ع) می‌بودند آیا مانع از وقوع خونریزی و هتک حرمت و لااقل مانع از اسارت زنان نمی‌شدند؟ ✍استاد : خیلی بعید است. بلکه احتمالاً آنها را هم خارجی حساب کرده و اسیر می‌کردند؛ یزیدی که حتی جوار کعبه و معلق بودن به پردۀ کعبه را حرمت نمی‌نهد، بلکه خودِ کعبه را نیز به هدف چیره شدن بر رقبای سیاسی‌اش به منجنیق می‌بندد، گستاخی‌اش در حدی هست که برای زیر پا گذاشتن اعتبار و وجاهت أم‌سلمه نیز بی‌بهانه نماند. 📚منبع : پرسش و پاسخ‌های شفاهی از استاد @Yusufi_Gharawi @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕌💠🕌💠🕌💠🕌💠🕌💠 ♦️نمایی از مزار واقع در «قبرستان بقیع» مدینه :👆 @TarikhEslam
🕌💠🕌💠🕌💠🕌💠🕌💠 ♦️نمایی نزدیک از مزار ایشان :👆 @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍📚✍📚✍📚✍📚✍📚✍ 2️⃣3️⃣1️⃣ :📚 کتاب «زندگینامه مادر مهتاب» شرح تاریخ زندگانی حضرت ام البنین(سلام الله علیها)؛ اثر جمعی از محققین و نویسندگان📚✍👇 @TarikhEslam
4_5985600860476935631.pdf
943K
✍📚✍📚✍📚✍📚✍ کتاب «مادر مهتاب» @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕎توطئه ترور شخصی و شخصیتی امیرالمومنین ننگی دیگر در کارنامه اصحاب سقیفه و مهاجمین خانه وحی!👇 @TarikhEslam
1⃣ترور شخصی :👇 ✅وقتی حضرت فاطمه(سلام الله علیها) مخفيانه دفن شد، و تنفّر و نارضایتی ایشان از اهل سقیفه، بر همگان آشکار شد، اين مسأله آبرو و حيثيت حكومت غاصبِ وقت را زير سؤال برد و اثر منفى در ميان مردم گذاشت. و از طرفی مظلومیّت و حقانیت امام علی(علیه السلام) و جنایت اهل سقیفه برای مردم ثابت شد که این نارضایتی دختر پیامبر(ص) تا حدی بوده که حتی برای تشییع پیکر مطهرش، اجازه شرکت به آنان را هم نداده است. لذا غاصبین در يك شوراى توطئه‏ آميز به اين نتيجه رسيدند كه على(علیه السلام) بايد ترور شود! آنان بر این عقیده بودند که تا زمانی که علی(علیه السلام) زنده است، ما از حکومت و سلطنت سودی نمی بریم! و حتی امکان دارد علی(علیه السلام) با مقبولیتی که در عموم مسلمانان دارد، مردم را علیه حکومت غاصب بشوراند. پس نقشه ترور ایشان را کشیدند! آن هم در حال نماز صبح كه هوا تاريك است و قهراً قاتل شناخته نخواهد شد. بدين منظور «خالد بن وليد» را مامور اين جنايت هولناك نمودند و قضيه را با وى در ميان گذاشتند. خالد نيز اعلان آمادگى كرد و از ابوبکر و عمر پرسید : چه زمانی او را بکشم؟ ابوبکر گفت : 📋《إِذَا انْصَرَفْتُ مِنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ فَاضْرِبْ عُنُقَ عَلِيٍّ(ع)》 ♦️وقتی من نماز صبح را تمام کردم، گردن علی را بزن! پس برای این کار، در مسجد کنار علی(ع) بنشین!(۱) پس قرار بر اين شد كه وقتی ابوبكر سلام نماز را گفت، بلافاصله اين ترور صورت بگيرد. «اسماء بنت عميس» كه در اين تاريخ همسر ابوبكر بود، از پشت‏ پرده اين توطئه با خبر بود، جريان را از طريق كنيزش به اطلاع اميرالمؤمنين(ع) رسانيد. حضرت(ع) فردای اون روز بدون نگرانی در مسجد حاضر شد. 📋《وَ حَضَرَ المَسجِدَ وَ وَقَفَ خَلفَ أَبي بَكرِ وَ صَلَّي لِنَفسِهِ》 ♦️حضرت(ع) در مسجد حاضر شد و پشت أبي بكر ايستاد و نماز را فرادی خواند!(۲) حضرت(ع) ملاحظه كرد که خالد با شمشير و آمادگى كامل در كنار او نشست. ابوبکر شروع به خواندن نماز کرد. وقتی به سلام نماز رسید، در گفتن سلام پایانی نماز دچار تردید شد و قدری مکث کرد. او در این حین عواقب اين كار را سنجيد و نگران عكس‏ العمل مردم و خطرِ آتى آن و حتی احتمال در خطر بودن جانش را در نظر گرفت، لذا تشهد نماز را چندين بار تكرار كرد و سلام نگفت! سرانجام قبل از خواندن سلام نماز سه مرتبه خطاب به خالد گفت : 📋《يَا خَالِدُ! لَا تَفْعَلْ‏ مَا أَمَرْتُكَ‏!》 ♦️ای خالد! آنچه را که به تو دستور داده‏ ام، انجام نده! و سپس گفت : 📋《اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ》 و از نماز فارغ شد!(۳) امام على(ع) در اين هنگام متوجه شد و بلافاصله به خالد حمله كرد و شمشير او را از دستش گرفت و وى را به زمين كوبيد و روى سينه‏ اش نشست و به او فرمود : 📋《يَا خَالِدُ! مَا الَّذِي أَمَرَكَ بِهِ؟ قَالَ : بِقَتْلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع)؟ قَالَ : أَوَ كُنْتَ فَاعِلًا؟ فَقَالَ : إِي وَاللَّهِ لَوْ لَا أَنَّهُ نَهَانِي لَوَضَعْتُهُ فِي أَكْثَرِكَ‏ شَعْراً! فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ(ع) : كَذَبْتَ لَا أُمَّ لَكَ مَنْ يَفْعَلُهُ أَضْيَقُ حَلْقَةِ اسْتٍ مِنْكَ!》 ♦️ای خالد! ابوبکر چه چیزی را به تو امر کرده بود؟ خالد : ابوبکر دستور داده بود تا گردن تو را بزنم ای امیرالمومنین(ع)! امام(ع) فرمود : آیا تو این کار را می کردی؟! خالد گفت : آری به خدا قسم! اگر او قبل از سلام نماز نگفته بود که او را نکش، همانا تو را کشته بودم. حضرت فرمود : دروغ گفتی! مادر نباشد تو را، کسي که بخواهد اين کار را با من انجام دهد. سپس حضرت(ع) خواست خالد را بكشد و خالد نیز در حال گریه و التماس بود که مسلمانان حاضر، جلو آمدند تا خالد را نجات دهند، ولى مقدور نشد! سرانجام ابن‏ عباس و حاضرین او را به قبر پيامبر اکرم(ص) سوگند دادند و گفتند : 📋《یا أَبَاالْحَسَن(ع)! اَللَّه اَللَّه بِحَقِّ صاحِبِ الْقَبْرِ!》 ♦️ای اباالحسن(ع)! خدا را، به حق صاحب این قبر، او را نکش و رها کن!(۴) با اين قسم، امام على(ع) خالد را رها كرد و توطئه قتل این گونه بر همگان فاش شد و این جریان لکه ننگ دیگری بود بر کارنامه اهل سقیفه و غاصبین حکومت! 📚منابع : ۱)علل الشرایع شیخ صدوق، ج۱، ص۱۹۲ ۲)تفسیر قمی، ج۲، ص۱۵۹ ۳)بحارالانوار مجلسی، ج۲۹، ۱۳۶ ۴)الاحتجاج طبرسى، ج۱، ص۹۰ @TarikhEslam